دمی با حضرت سعدی



دو کس دشمن ملک و دینند: پادشاه بی حلم و زاهد بی علم.


بر سر ملک مباد آن ملک فرمانده


که خدا را نبود بندهٔ فرمانبردار


پادشه باید که تا به حدی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند. آتش خشم اول در خداوند خشم اوفتد پس آنگه زبانه به خصم رسد یا نرسد.


نشاید بنی‌آدم خاکزاد


که در سر کند کبر و تندی و باد


تو را با چنین گرمی و سرکشی


نپندارم از خاکی از آتشی


در خاک بیلقان برسیدم به عابدی


گفتم: مرا به تربیت از جهل پاک کن


گفتا: برو چو خاک تحمل کن ای فقیه


یا هر چه خوانده‌ای همه در زیر خاک کن


#گلستان

#باب_هشتم

#در _آداب_صحبتت