شاعری از جنس مردم
آیا اخوان سادهفهمترین شاعر شعر نو است؟
هنگامیکه «نیما یوشیج»، ققنوسوار، اشعار کلاسیک خود را تبدیل به اشعار نو کرد و جنبشی در ادبیات پارسی به وجود آورد، دو نگرش را در رابطهبا ادامۀ حیات شعر میتوانستیم متصور باشیم؛ دیدگاه اول این بود که با توجه به نزدیکشدن زبان نظم به زبان نثر، از دیریابی شعر نزد تودۀ مردم کاسته شده و درک عمومی از ادبیات نیز به تبع آن افزایش مییابد. اما نگرش مقابل آن نیز وجود داشت؛ برداشتن برخی محدودیتها هنگام سرودن شعر، امکان خیالپردازی شاعر و استفاده از نمادها و استعارههای بیشتری را فراهم میساخت.
با گذشت زمان، مشاهده کردیم که هیچکدام از دو نگرش فوق، بهطور مطلق صحیح نیست و برخی از شاعران بزرگ معاصر را میتوان در دستۀ نخست، و برخی دیگر را در دستۀ دوم جای داد. «مهدی اخوان ثالث» عزیز ما را بسیاری از کارشناسان امر، در رستۀ شاعران قابلفهمتر قرار دادهاند. مقایسۀ اشعار وی با امثال نیما یوشیج و «احمد شاملو»، ما را به این نتیجه میرساند که علیرغم نزدیکی زبان شعری وی به سبک خراسانی، و تبعیت او از حماسهسرای بزرگ، «ابوالقاسم فردوسی»، م.امید از سادگی بیان بیشتری نسبتبه همعصران خود برخوردار است.
حال به بررسی ریشههای این موضوع و تأثیرات ناشی از آن میپردازیم؛ همانطور که پیش از این نیز بیان شد، زبان او به قدما نزدیک است و بهنوعی میتوان شعر او را ترکیبی از سنت و مدرنیته دانست. همانطور که خود میگوید: «من نه سبکشناس هستم؛ نه ناقد... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشتهام... شاید کوشیدهباشم از خراسان دیروز، به مازندران امروز برسم». گزاف نیست اگر بگوییم مردم ما با اشعار کلاسیک، بیش از اشعار نو مأنوس هستند؛ و این مورد، به نزدیکشدن ذهن خواننده به زبان شاعر منجر میشود.
عنصر دومی که در قابل درک بودن اخوان دخیل است، «عاطفه» است. «اسماعیل خویی» در این باب بیان میدارد: «اگر در شعر قدیم ایران، «باباطاهر» را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل برمیآید و بر دل مینشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمییابد، اخوان، فرزند بینظیر باباطاهر در این زمینه است». او در انتقال این عنصر به مخاطب، بسیار قوی عمل کرده و با تلفیق این عاطفه و صلابت سبک خراسانی، معجزهای بیبدیل رقم زدهاست.
سومین دلیل را میتوان در پرتوی «از جنس مردم بودن» او یافت. هرگز برای کسب جاه و مقام یا مال و منال دنیا، مدح کسی نگفت و ارزش قلم و ادبیات را بیش از تملق برمیشمرد. هنگامیکه آقای خامنهای او را به سرودن اشعاری چند در وصف نیکویی انقلاب اسلامی دعوت کرد، این شاعر آزاده گفت: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم؛ نه با سلطه». و تاوان این سخنش را نیز داد؛ این جملۀ او سبب شد تا مدت زیادی چاپ و انتشار کتابهای وی ممنوع باشد و حتی عدهای در خیابان او را مورد ضرب و شتم قرار دادند. گرچه بعدها افراد نزدیک به حکومت، این قضیه را تکذیب کردند و بر روابط حسنۀ مهدی اخوان ثالث و جمهوری اسلامی تأکید کردند؛ الله اعلم...
دلیل آخر، که شاید مهمترین دلیل نیز باشد، تمایل او به سُرایش شعر «اجتماعی» بود. وی در گفتوگو با مجلۀ «آدینه»، در انتقاد از شعر دهۀ شصت بیان میدارد: «شعر در وهلۀ اول، باید بتواند با جامعه، تاریخ و مردم ارتباط برقرار کند». هنگامیکه به معروفترین اشعار اخوان نگاه میکنیم، ردپای این موضوع را مشاهده میکنیم؛ سرآمد همۀ آنها، شعر بینظیر «زمستان» است. در دورانی که پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332، جامعۀ ما فسرده، یخزده و غمگین بود و نفسی که از گرمگاه سینه بیرون میآمد، ابری تاریک میشد، شاعر، نقش خویش را با تنها ابزارش (کلمه) ایفا میکند و بهمعنای حقیقی، یک «کنش اجتماعی» انجام میدهد و مردم را با خود همراه میسازد:
«سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخگفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
...»
البته یک نکته را باید در اینجا مدنظر قرار داد و آن هم مرز باریک میان «عامهپسندی» و «ابتذال» است. شاید م.امید را میتوان یکی از بهترین نمونههایی نامید که در عین عامهپسندی، از ابتذال دور است و قلم را فدای رضایت خاطر تودۀ مردم نمیکند؛ معضلی که امروزه در تمامی زمینههای هنر، علیالخصوص ادبیات، بسیار شاهدش هستیم.
متن را با تعریف «شعر» از زبان اخوان ثالث به پایان میرسانم؛ عبارتی که هرچه آن را تکرار کنیم، باز هم تازگی دارد: «شعر محصول بیتابی آدمی است؛ در لحظاتی که در پرتو شعور نبوت قرار میگیرد».
مطلبی دیگر از این انتشارات
شعر زیبای مادر
مطلبی دیگر از این انتشارات
جلوه ای از منظومه هفت پیکر، شاهکار جاودان نظامی گنجوی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سید عباس ابوالقاسمی