عصر بارانی...

ایکاش که سرمشق بردارد، آن مرد در باران آمد
ایکاش که سرمشق بردارد، آن مرد در باران آمد

مثل "یک عاشقانه آرام"

خط به خط، واژه واژه، باید خواند

تو رمانی، قشنگ و طولانی


دوست دارم کمی قدم بزنم

داستان تو را ورق بزنم

مثل پنجشنبه، عصر بارانی


دوست دارم که خیس خیس شود

چشم و عقل و لباس و هرچه که هست

شستشویی عمیق و عرفانی


فارغ از درس خشک منطق بود

برف بازی شادمانه عقل

مثل یک کودک دبستانی


خیس خیس از هجوم بارانم

سایبانم تویی درخت جوان

سروِ سبزی نماد یزدانی



#فریاد زمانی
16 بهمن 1400