خواب می‌دیدمت!

و تو به من لبخند می‌زدی

- سلام

- سلام

و من حقیقتِ روشنائی را در آن شب دیدم

من از همه دنیا دل بریدم

در خواب هم انتظارت را می‌کشیدم

در خواب گاهی دیدارت میسر می‌شد

شبی دیدمت به [دیگری] لبخند می‌زدی

در خواب دیدمت

و تو به [من] لبخند می‌زدی.

آن شب آسمان دنیایی ستاره داشت

کسی توی باغچه مریم می‌کاشت

جای دل و زندگی و جانم آن شب

چوبِ درخت و دفتر و باطله‌ می‌سوخت

آن شب چشمانم از چشمانت نمی‌گریختند

و تو به من لبخند می‌زدی

آن‌شب تو بودی و من بودم و ماه

چه می‌چسبد خردادماه و یك خلوتِ دل‌خواه

نسیم به احترامِ دوستت دارمت رقصید

و صدای من در همهمه نسیم، می‌پیچید:

" بمان. "

انگار که خورشید دلی گرفته از من دارد

شب را گرفت و بیدارم کرد

ای مرگ، کاش جای برادرت را می‌گرفتی

نیامدی و ندیدی چگونه بیمارم کرد...

هنوز صدایت در سرم پژواك می‌شود

هنوز گرمای دستت دور گردنم احساس می‌شود

تو خود رفتی یا که خواب طاقتِ دیدار نداشت؟

نه، تو نرفتی. خواب طاقتِ دیدار نداشت

دلم پیش تو و حواسم غرق رویاست هردم

خداوندا چه می‌شد در آن شب من می‌مردم؟