ستارهٔ قلبِ ما | بماند به یادگار.

یک روز زودتر.

بیا باهم از امشب صحبت کنیم.
از لحظهٔ سقوطِ ستارهٔ دل‌فریبی ك
به‌سببِ گم‌شدنِ حواسِ فرشته‌ها میونِ
عطرِ اقاقی‌هایِ بهاری،
وسطِ قلبِ ما افتاد. 🪄

چنین شبی بود ك اولین صدایِ گریه‌هات
به گوشِ اهالیِ این شهرِ کوچیك رسید.
شنیدم بعد از اون شب،
هیچ‌کس دیگه صدای گریه‌هات رو نشنید.
اما من شب‌ها،
از پنجرهٔ اتاقت نورِ ستاره‌هایی ك
از چشم‌هات می‌چکیدن رو می‌دیدم. *چشمك

چنین شبی بود ك بیدهایِ مجنونِ سرِ کوچه
با دیدنِ چشم‌هات،
از قصدِ پژمردگی‌شون رو برگردوندن و
برای نفس کشیدنِ تو،
دوباره تن به عشقِ لیلی دادن.

مامان همیشه می‌گفت واسهٔ گشودنِ چشم‌هام
به دنیا، چندروزی شتاب‌زده عمل کردم.
گمون نمی‌کنم به‌خاطرش داشته باشه ك
از وقتی که میونِ دست‌هایِ فرشته‌ها،
تنهام گذاشتی، چه اندازه لابه‌لایِ
آغوشِ پتوهایِ ستاره به خودم پیچیدم.
می‌دونی،
همین ۴ روزهم برایِ اینکه زندگیِ
غم‌باری رو قبل از لبخند زدن به خستگیِ
چشم‌هات داشته باشم،
کافی بود.

اما، حالا که تو این‌جایی و
علتِ لب‌خند‌های پرانتزی،
نگاه‌هایِ برجستهٔ موقعِ انشاء خوندن،
نوشتن‌هایِ پایان‌ناپذیر و
چشم‌داشت‌هایی برایِ ادامه‌‌ای،
به لبخند رجوع می‌کنم و زادروزت رو
از فرسنگ‌ها فاصله، تبریك می‌گم.
مراقبِ سکوتِ ستاره‌ها باش.

۱۴ مهٔ سالِ ۲۰۲۵ - کنجِ اتاق.
دوست‌ِ دورِ تو؛ پری‌زاد.

-
-