یک نویسنده تازهکار، کتابخوان نیمهحرفهای و مشاهدهگر حرفهای؛ گاهی دلی مینویسم، گاهی کتابی؛ خاطره، تجربه، آموزش، نقد و نظر.
در دنیایی مصرفگرا، میتوانیم قناعتپیشه باشیم؟
از خانه بیرون میآیی و اولین تصویری که میبینی یک بنر تبلیغاتی عظیم است که تشویقات میکند کالایی را مصرف کنی. سوار مترو میشوی و در جایجای ایستگاهها، میلههای کابین، کنار کانالهای تهویه هوا، باجه بلیتفروشی، روی بلیط، در مسیر پلههای برقی، روی در ورودی و خروجی، هرچه که نگاه میکنی و میبینی تبلیغ است به مصرف و تبلیغ به مصرف و تبلیغ و مصرف. «این چای بهترین است»، «آن نوشیدنی با بالاترین تکنولوژی ساخته شده است»، «چرا هنوز از ماشین ظرفشویی استفاده نمیکنی؟»، یخچالت را عوض نکردی؟»، «هنوز برنج مارا دم نکردهای؟»، «ظروف ما بهترین ساخته دست بشر است»، «دیگه وقتشه لباسات رو از زیر تا رو عوض کنی، اونم با ده درصد تخفیف»، تبلیغاتی که نه فقط برروی بیلبوردها و تابلوها چشمانمان را آزار میدهد، بلکه با رادیو و تلویزیون هم گوش و چشممان را از آن خودشان کردهاند.
امروز مصرفگرایی و تشویق به مصرفِ هرچه بیشتر تبدیل به ارزش شده است. انگار هرچه بیشتر مصرف کنی شهروند وظیفهشناستری هستی؛ «با مصرف بیشتر به اقتصاد کشورت کمک کن!». اما این مصرفگرایی چگونه در جامعهای که در آن قناعت، صرفهجویی، آداب نگهداشتن، بیشازحد و نیاز مصرف نکردن ارزش تلقی میشد و هرچه صرفهجو و قانعتر بودی انسان شریفتری شناخته میشدی تا اینجا ریشه کرده و به این حد از خفقان مصرفگرایی رسیده. چرا در نبرد مصرفگرایی حتا از کشورهای صاحبنام هم پیشی گرفتهایم. نگاهی به آمار تولید زباله بیندازید، تولید زبالهمان تنه به تنهی کشورهایی میزند که هم از ما جمعیت بیشتری دارند و هم به اسم کشور مصرفگرا در جهان شناخته میشوند.
ریشه مشکل یا در آموزش غلط است یا اقتصاد بیمار یا هردو. شاید هم بیتوجهی خود ما این بحران مصرف را باعث شده است. در بهترین حالت نگاهی کنیم به یک جمله ساده که ممکن است در هر روزی روی صفحه یکی از روزنامهها ببینیم؛ «فلان محصول کمیاب شد». رفتار بعدیمان قابل حدس است نه؟ حتا اگر به آن محصول نیازی هم نداشته باشیم یا خیلی کم از آن استفاده کنیم بازهم میلی عجیب به خرید و استفاده از آن در خودمان احساس میکنیم. اندکاند کسانی که به معنای واقعی کلمه بهدنبال این کالای کمیاب نمیروند و حتا کمترین احساس نیازی هم به خرید آن نمیکنند.
این احساس عدم نیاز از کجا میآید؟ از تربیت اجتماعی یا تربیت فردی؟ از آموزشهای همگانی میآید یا خودآموز است؟ این بحث خود مبحثی مفصل است، ولی اینجا به بحث اهمیت آموزش همگانی بیشتر از سایر موارد میپردازیم. در کتابهای درسی همیشه تاکید بر صرفهجویی، نگهداشتن نفس در مقابل وسوسهها و تبلیغ خصوصیتهای اخلاقی بوده است. ولی آنچه در جامعه دیدیم عملا عکس گفتههای کتابها بوده است. وقتی گچ تخت سیاه کلاسمان نصف نشده بود چندین گچ نو جایگزین آن میشد. وقتی فقط تکهای کاغذ را استفاده میکردیم همهاش به سطل زباله ریخته میشد. در تئوری همه چیز زیبا و آرمانی توضیح داده میشود، اما در عمل توسط کسانی که آن را آموزش میدهند هم نادیده گرفته میشود. در سطح جامعه کسانی که باید قناعت و صرفهجویی را تبلیغ کنند و به آن عمل کنند، فقط در مرحله اول موفقاند و در مرحله عمل همهی آموزهها فراموش میشوند.
پس جای تعجب نیست وقتی رعایت این اصول و مسایل به عموم مردم میرسد، بیشتر آنها علاقهای به رعایت آن ندارند. چرا که کسانی که باید آن را رعایت کنند از انجام اصول خلاف آن آموزهها ابایی ندارد که هیچ، بلکه به دنبال عرضه-شما بخوانید فخر فروشی- آن به عموم هستند. پس چگونه میتوان از مردمی که باید آن را دنبال کنند انتظاری غیر داشت. حال به این مسایل بیافزایید عمده مسایل دیگری که با مشکلات اقتصادی و غیره به زندگی عموم مردم رخنه کرده است. در این بین دیگر کسی به فکر قناعت و صرفهجویی نیست، بلکه هرچه به دستش میآید و میتواند را جمع میکند و ترس از دستدادن دارد.
...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اقتضا این است...
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا ما درک متقابل داریم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیایید گاهی فقط کنار بکشیم و نظاره کنیم