جمهوری اسلامی ایران قسمت اول

مردم از گذشته در هنگام تامین نیاز های خود، فهمیدند که باید در کنار یکدیگر زندگی کنند و اجتماعات و سرزمین ها را تشکیل دهند اما تعارض منافع و آزادی تکوینی افراد جامعه باعث می شد که لازم شود که قوانینی وضع شود تا در برابر آزادی مطلق افراد بایستد و آن قوانین نیازمند به نهاد های مسئول و اجرایی داشت که سبب شد حکومت ها و نظام های عالم از دیرباز تا کنون ودر اقصا نقاط عالم ایجاد گردند. کشور ما نیز از این مسئله مستثنی نیست.
نظام کشور ما،جمهوری اسلامی ایران است. این نظام، تشکیل یافته از سه کلمه است. چه بسا بتوان گفت که تک تک افراد جامعه ما، با یک، دو یا سه کلمه ی اسم این نظام موافق، و آن کلمه، آرمان و غایتش است.
اولین کلمه ، جمهوری است، که طرفداران نظام ها و تفکرات لیبرالی، از این کلمه خوششان می آید و آن را مطالبه ی خود می دانند. و در همین چارچوب میتوان به مطالبه ی رفراندوم برای تعیین نظام حاکم بر کشور، نگریست.استدلال موافقان این مسئله، این است که از زمان رای دادن مردم به جمهوری اسلامی، ۴۴ سال گذشته است و ما امروز به عنوان جوانان و نسل جدید کشور حق انتخاب نظام کشور را داریم.در جواب این طیف میگویم که جمهوری اسلامی اولا خود را یک حکومت لیبرالی ندانسته است تا بخواهد به ارزش های مکتب لیبرالیسم پایبند باشد، دوما جمخوری اسلامی تنها نظامی در جهان است که خود را به رای مردم گذاشت و سپس با رای بالای ۹۸.۲ درصدی پیروز گشت.و نظام رسمی کشور شد. و قانون اساسی آن که توسط نمایندگانی از مردم برمبنای دین و تجارب کشور های دیگر نوشته شد، دو بار در سال های ۱۳۵۸ با رای ۹۹.۵ درصد و سپس اصلاحیه ی آن در سال۱۳۶۸ برای بار دوم با رای ۹۷.۵۷ درصد آری گرفت. حال سوال من این است که آیا حکومت ها و نظام های ایده آل این طیف فکری با تفکرات لیبرالیستی و مخالف نظام فعلی ایران، آیا حکومت خود را به رای گذاشتند؟آیا این جماعت می دانند و به جوانانی که فریب استدلالات پوچ این طیف را خورده اند گفته اند که کشور های مدعی دموکراسی، چون آمریکا، فرانسه و... اصلا قانون اساسی شان متعلق به چند صد سال پیش است؟آیا بعد از گذشت صد ها سال از حکومتشان، آن را به رفراندوم گذاشته اند؟ آیا اصلا میدانند کشوری مثل آمریکا، قانون اساسی اش را حتی یک بار هم در ۲۵٠ سال حکومت آن چه ابتدائا و چه در زمانی دیگر، به رای مردم نگذاشته است؟ آیا می دانند که در کشور انگلیس، پادشاه و ملکه یا درفرانسه، رییس جمهور می تواند مجلس، که نماد دموکراسی است، را منحل کند؟ یا رئیس جمهور آمریکا می تواند مجلس را تعطیل کند؟ همان طور که ملکه الیزابت انگلیس کمی قبل از مرگش چنین کرد. آیا می دانند که پادشاه انگلیس، رئیس جمهور فرانسه و آمریکا حق وتوی(لغو) مصوبات پارلمان را دارند؟ حال آنکه بار ها شده است که نمایندگان مجلس و دولت ها، نظری بر خلاف خواست و توصیه های رهبری نظام داشتند و دست آخر نیز به همان نظر که خلاف نظر رهبری بود عمل کردند و بعد ها کشور نتیجه ی خسارت بارش را دید و همین امروز هم در حال تجربه ی آثار غلط این عملکرد ها در اقتصاد، فرهنگ و... هستیم. و حال طنز روزگار است که، این کشور های غربی، نماد لیبرالیسم و آزادی و جمهوریت هستند اما رهبری ایران توسط این طیف عاشق دموکراسی غربی، دیکتاتور خوانده می شود.آیا می دانند که طبق قانون فرانسه رییس جمهور این کشور مسئولیتی در قبال اقداماتش جز خیانت به کشور ندارد؟حال آنکه رهبری در ایران در قبال مسئولیت ها و وظایفش مسئول است. آیا می دانند پادشاه انگلیس موروثی انتخاب می شود حال آنکه رهبر در جمهوری اسلامی بر اساس صلاحیت های گفته شده در ذیل قانون مربوطه و همچنین با انتخاب نمایندگان مردم انتخاب می شود.
حال فرض کنیم که جمهوری اسلامی برود آیا رنگ آزادی خواهیم دید؟ جمهوری اسلامی برود چه
می آید؟ سلطنت طلبان و پهلوی ها و قاجاریان؟ سازمان منافقین؟کومله و دموکرات؟ جیش العدل؟ الاحوازیه؟ یا داعش؟ یا چطور است آمریکا و ناتو بیایند و آزادی و دموکراسی و صلح را برای ایران به ارمغان بیاورند؟ همان گونه که برای افغانستان، عراق، لیبی و... به ارمغان آوردند! که با انواع کشتار ها و تجاوز ها و غارت ها از میزبان برای میزبانی تشکر کردند! آیا در چنین فضایی می توان آزاد بود؟یا باید مثل کشور های منطقه آواره یا کشته شویم؟ یا به سوگ عزیزانمان بنشینیم؟ مردم سوریه هم فکر می کردند بشار اسد برود تا آزاد شوند آنها هم فریب پروژه های کشته سازی و چهره ی ضد حقوق بشری ای که امریکایی ها از دولت سوریه ساختند، را خوردند و در نهایت زمانی متوجه شدند که آمریکا در سمت آزادی و موفقیت شان نیست که گلوی شان زیر چکمه های کثیف و خونریز داعش اسیر شد و زنان و دختران شان هم به اسارت و کنیزی این شیاطین در آمد. به همین علت بعد از نابودی خلافت داعش و زمانی که خانواده هایشان کاهش یافت و خانه هایشان ویران شد و خودشان آواره، با قاطعیت ۷۸ درصدی در انتخابات شرکت کردند و بشار اسد از این میزان ۹۵ درصد آرا را از آن خود کرد. حال اگر در چنین انتخاباتی بایدن یا مکرون انتخاب می شدند قطعا نشان از اوج دموکراسی و آزادی و خواست مردم بود اما چون نتیجه، خلاف خواست غرب بود، نتیجه به خلاف دموکراسی بودن متهم می شود. دموکراسی در یک کلام، یعنی مردم آن چیزی را بخواهند که غرب می خواهد و الا دیکتاتوری اتفاق افتاده است. پس باید صلح و دموکراسی را برای آن کشور به ارمغان آورد! (با تحریم اقتصادی، دارویی، جنگ نظامی و امنیتی و ترور دانشمندان موثر و...)

یادداشت اخیر با ویرایش در نشریه ی دانشگاه شهید رجایی تهران
یادداشت اخیر با ویرایش در نشریه ی دانشگاه شهید رجایی تهران



پایان قسمت اول
این متن ادامه دارد...