چی توی کارسوق ریاضی دیدم که ازش خوشم اومده؟
از موقعی که یادم میاد ریاضی رو دوست داشتم؛ حتی قبلتر از مدرسه. همیشه بخشی از وجودم بود و معلمام انقدر خوب بودن که من هیچوقت چهرهی بد ریاضیو ندیده بودم و برعکس همه، یعنی حداقل برعکس اکثر بچهها:)، هیچوقت فکر نکردم ریاضی درس مزخرفیه؛ چون ریاضی و من یجورایی شبیه ایمم...
از نظر من ریاضی مثل یه آدم میمونه، وجهههای تاریک و روشن داره و میتونه در عین حال هم یک فرشته و ناجی باشه هم یک هیولای وحشتناک! :) درستمثل ما آدما، درست مثل من! ریاضی تا بینهایت ادامه داره و این ویژگیش منو تا بینهایت به خودش جذب میکنه... هیچوقت نمیتونی بگی من همه چیِ ریاضی رو میدونم و دیگه تمومه! نه؛ همیشه میتونه سورپرایزت کنهه! و برات کلی مباحث و سوالای جدید داشته باشه... بازم دقیقا مثل شخصیت ما آدمها کههیچوقت نمیتونیم بگیم ما ۱۰۰٪ کسیو میشناسیم! :)
ولی، از زمانی که وارد دبیرستان شدم، همه چی عوض شد...
میشه گفت اینجا ریاضی به طور خشنتریی درس داده میشه و یجورایی وحشتناکِش میکنه. یه درس خشک، سخت و منطقی که فقط عدد و رقم میخواد :)) به جایی رسیدم که با اینکه با تمام وجودم میتونستم حس کنم "عاشق" ریاضی ام، ولی فکر میکردم ریاضیم بده و کمکم، آتنایِ عشقِ ریاضی هم داشت مثل بقیه... گول چهرهی هیولاییِ ریاضیو میخورد و به درون شگفت انگیزش توجهی نداشت=)
در این حال، تصمیم گرفتم "خودمو" به صدای داخل سرم و در واقع خودم ثابت کنم=) سخت تلاش کردمم و بعد شدم "سرگروه ارشد" کلاسمون (بهترین فرد ریاضیِ کلاس، تنها کسی که با معلم ارتباط داره) و این پنج ماه برای من ادامه داشت.
معلمم "کارسوق مهرگان" رو بهمون معرفی کرد =)
حقیقتا اولش به خاطر نمره و خوشحالکردن معلم مورد علاقهی جدیدم ثبت نامکردم، ولی بعدش فهمیدم کمکم دارم عاشقش میشم! =)♥️
وقتی داشتم ثبتنام میکردم ، اول از همه عاشق ایدهی طراحیِ سایتشون شدمم؛ اینکه کهکشان و ریاضی با هم ترکیب بشه، برای من یعنی سقف جذاب بودن یک چیزی!
کهکشان، زیباترین، عجیب و بیپایانه.
و انسان یک کهکشان :)
و ریاضی، بی نهایت.
و تلفیق اینها یعنی زندگی :]
برخلاف تصوری که همیشه داشتم، اینکه برای همهی آزمونهای ریاضی فقط کافیه کتابهای شخصهای ایکس و ایگرگ رو بخوریی، سرعتت بالا باشه و بعدش قبول میشی، اینجا بحث فرق میکرد!:) اینجا نه نمونه سوالی میتونست کمکت کنه نه سرعتی، فقط خلاقیت! اینجا جایی بود که باید منطقِ ریاضیتو با خلاقیت ذهنت تلفیق میکردی و داستان فرق داشت.
زمان آزمون بشدت منو ذوق زده و خوشحال کرد:) یک هفته، برای ۵-۶ تا سوال!؟:) این شوخیه!؟ اونم سوالایی که واقعا میتونستم حل کنم. عجیب بود و باحال! دقیقا چیزی که همیشه برای ریاضی کم میارم و نمیتونم دقیقا جوابی که میخوام بنویسم و چکش کنم، حالا اینجا تا دلم بخواد وقت داشتم و دیگه بهانهای برای فرار نبود:)... این یه مسابقهی عادی نبود!
اینجا داشت وجههی دیگهای از ریاضی نمایش داده میشد، همون وجههای که "من همیشه عاشقش بودم!"، همون وجههای که بخاطر توجه بیش از حد ما آدمها به نمره و امثالش نادیده گرفته شده و منم کمکم داشتم فراموشش میکردم=)، همون وجههی عجیب ریاضی که فقط عدد نمیخواد، میخواد توی ذهنت سفر کنه و از اعماق وجودت منطق و خلاقیتو بیرون بیاره=)، درواقع همون چهرهی "مهربون ریاضی"، ریاضیای که سختگیر و مزخرف نیست و برعکس، جالب و باحاله و وقتی جوابشو پیدا میکنی انگار بهت میگه:
آرهه همینه! تو باهوشششترین ورژن خودتی!
و من عاشق همینم♥️
تیپ طراحی سوالا، نوع برگزاری و همه چی باهم باعث میشد اینترکارسولار برای من بهترین مسابقهی عمرم باشه=)) بهتره اینم بگم دقیقا از وقتی جواب مرحله اول اومد و من در کمال ناباوری قبول شده بودم، رسما عاشق کارسوق ریاضی مهرگان یا بهتره بگم اینترکارسولار شدم:]
شاید برای بیشتر شرکتکنندهها (حداقل من اینجوری فکر میکنم) اینجا فقط یه مسابقه باشه که آخرش کارگاههای هیجانانگیز داره و خوش میگذره، ولی عشق من به این مسابقه به خاطر ریاضی و طرز فکر مسئولها و برگزارکننده هاشه! بخاطر اینکه این دفعه قراره "ریاضی ایدهآل ذهن من" دقیقا فرد باحال و جذاب ماجرا باشه :) و ریاضیِ سختگیر و پر از عددهای نامعلومِ بیشتر زندگیمون نباشه...
خوشحال بودم کلی آدم هستن که میخوان اینو به کلی دانشآموز نشون بدن! اونم کسایی که خیلی سال ازمون بزرگتر نیستن و هرچقدر بخوای میتونی حتی باهاشون صحبت کنی و هردفعه مهربونتر از قبل جوابت رو میدن=]
کمکم کارسوقمندهارو شناختم و هر روز بیشتر عاشق اینجا شدم:))
همشون جوری بودن که فکر میکردم اونها هم یه گروه خاص هستن که مثل خانوادمان!=) توی عمرم هیچ وقت حتی راجع رویام هاروارد! انقدر راجع یه مسابقهی علمی صحبت نکرده بودم=) و حالا اگر براتون بازم سواله که چرا کارسوق مهرگان که برای من و هم دورهایهای من اینترکارسولار بود رو دوست دارم:
چون...
اینجا منو به خودم، به علاقم و به ریاضی ثابت کرد...
اینجا بهم گفت تفاوت هم میتونه وجود داشته باشه و متفاوت بودن تویِ هر زمینهای خیلی زیباست=) همه جا و همهی مسابقهها معیارشون فقط و فقط تست و این حرفها نیست.
برای بعضیها (دقیقا یکی مثل خودت! لقبی که خودتون دادین: کارسوقی اصیل!:) ) ریاضی فرد جذاب زندگیشونه♥️
اینجا بهم یاد داد زندگی میتونه خوشحالیهای کوچیک و بزرگ باشه و حتی میشه با فکر کردن به یه مسابقه و آدماش دنیاتو رنگی کنی!=)
و الان که توی کارگاههای اینترکارسولار ام، هر روز بیشتر از دیروز دوستشون دارم و نمیدونم چجوری دل بکنم ازشون=] فکر نکنم هیچوقت این کارو انجام بدم، حتی اگر دیگه قبول نشم، حتی اگر دیگه جزو خانوادشون نباشم، بازم کارسوق ریاضی مهرگان بخشی از وجود من و زندگیِ منه=)♥️
ریاضیِ اینجا، ریاضیه!
متنی که خواندید، نوشتهی آتنا علیپوران، دانشآموز پایهی هفتم دبیرستان فرزانگان ۴ کرج بود. از او برای نوشتن این متن زیبا ممنونیم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماجرای آشنایی من با کارسوق ریاضی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین نوشته!
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرق کارسوق با ریاضی مدرسه چیه؟