تعادل ضد من بودنه ولی قشنگه. تو قشنگ باش✌
ماجرای مطالعه به سبک وسواسی
اسمم کیمیاگره. یه آدم خودبینم! اینجوری که امروزمو فقط با دیروزم مقایسه میکنم. یه دوستم دارم که بهش میگیم وسواسی انقد که به همه چی گیر میده. دیدی میگن یه کتاب رو که جویدی بیخیال شو برو بعدی. ولی وسواسی بعدش که کتاب رو هضم میکنه بازم ول کن نیست! قشنگ تر که بخوام براتون بگم ما رفیق فابیم و یه سری فرق هایی که داریمو نمیشه کاریش کرد.. از کلنجار در مورد سبک درس خوندنمون که نگم براتون اصلا همین دیروز...
ترکیب تردید و من
تا زنگ شیمی خورد وسواس از اون ور کلاس خودشو رسوند به من و چشاشو درشت کرد و گفت دیدی گفتم تا وقتی یه مبحث رو قورت ندادی خودتو سوت نکن درس بعد که اینجوری غلط غلوط تحویل ندی. منم تو دلم گفتم حالا یه سوالو جواب ندادما انگار چی شده لشکرکشی کرده. با خونسردی گفتم اتفاقا من وقتی تست هر درس رو میزنم خیالم راحت میشه و میفهمم کجارو فهمیدمو کجا رو نه... اینارو از خودم درنمیارم کیمیاگر اعظم میگه... پرید وسط حرفم و گفت که چی حالا؟ تو که همیشه از من چند صفحه عقب تری که، هی مشاورتو میکشی وسط. من که به آرامش مطلق معروفم، آدم ضایع کن درونم گفت راست میگه، راست میگه! وسواسی همیشه از تو جلوتره. مشکل از روشته. کاری نداره، عوضش کن... این حرفای رومخ به شک انداختم.. با کلافگی گفتم بیا بریم حیاط وسواس که اینجا بوی فرمولهای شیمی میا..
تلنگر کوچولو اما نجات بخش
هوا سرد و بوفه شلوغ پلوغم بهترین جا برای کندن از تردید و نگرانی. کیف عالمو میبریم وقتی قاطی بچه ها بوفه دار رومخمونو میذاریم سرکار.. ولی ته دلم میدونم اگه بزنم بیخیالی، باید قید پیدا کردن راه حل رو بزنم... خدایی اگه آدم به روشش شک کنه باید چی کنه خب؟! بسکه خر تو خر بود و از هر طرف به صدایی میومد به خودم گفتم حالا که نمیشه جلو رفت بذا تو افکار خودم غرق بشم. آخه خیلی مهم بود برام، نمیخواستم با تردید زندگی کنم.. پس باید اول وضع موجودم، یعنی روش مطالعه ام رو منصفانه مرور میکردم و بعد... که یهو یاد حرفای مشاورم توی اپلیکیشن خویشاوره افتادم که همیشه میگفت اگه از خودت آزمون بگیری و برای رفع ایرادات وقت بذاری بهتر از اینه که درسارو تند تند بخونی و اصلا نفهمی ایرادت کجاست! این تلنگر خفن بود که منو برد به دریای آرامش همیشگیم. از همین جا به آقای جدیدی نژاد میگم ای ولا..
بن بست جذاب
مث همه روزایی که کنکور آزمایشی داریم و تا وسواسی برسه دم خونه ما که با هم بریم دق میده، منم شروع کردم ویس های مشاورمو گوش بدم که یه حال خوب کن اساسیه.. چون فقط اونه که درکم میکنه. یکی از بهترین حس های دنیا همین حامی و مشاور خوب داشتنه. الهام گرفتن از آدم هایی که یه روز تو حال و هوای ما بودن یعنی هی نزنی تو سر خودت که امروزو چی کنم؟! خلاصه من که باهاش حال میکنم و به رفیقمم میگم یه بار به مشاور من اعتماد کن تا از این وضعیت بیای بیرون که اونم عاشق پیله تئوری هاشه و عمرا! منم اصراری ندارم.. هرکس خودش باید به نقطه تغییر برسه.. ای ول به خودم که کنکورو مث یه هزارتو میبینم که همیشه چند تا راه درست برای رسیدن به بیرون دارم و نگرانی ام ندارم.. تو این فکرای شنگول بودم که سر و کله ی رفیق پیدا شد.. تند تند راه میرفت توراه و محکم حرف میزد که داشت استرسشو به منم میداد که حال و هوارو عوض کردم و گفتم شبیه اون مجریه شدی که معلوم نیس چی میگه ولی با جدیت تمام زل میزنه تو افق. بعدم زدم زیر خنده. اونم نفهمید چی شد ولی از خنده من خندش گرفت. از دیوار چین گفتم تا ترافیک و فوتبال اما درس و مشق رو فاکتور گرفتم... چون میدونم وسواسی همیشه با هزار تا سند و مدرک میخواد متد هاشو بهم قالب کنه و هیچ توجهی نمیکنه که میگم بابا وقتمونو واسه این حرفا هدر ندیم و هرکس خودش رو با خود دیروزش مقایسه کنه حله... اما کی میخواد جلوی انواع رگبار استدلال های وسواسی دووم بیاره... داشتیم ادای هیتلرو درمیاوردیم که یهو وسواسی گفت عه یاد معلم ریاضی افتادم راستی کیمیاگر تو ریاضی رو چی کردی، یادمه ترازت از من پایین تر بود... منم با خودم گفتم این آدم انقدی که حواسش به منه به خودش نگاه میکرد یه استیون هاوکینگی از توش درمیومد.. گفتم آره نزده و غلطهای آزمون قبلیمو تحلیل کردمو واسه آزمون آزمایشی امروز رفعشون کردم و آماده ی آمادم. اونم انگار نه انگار که حرفامو میشنوه گفت من جای تو بودم با این ترازم استرسی میشدما. منم گفتم وسواسی جان جوجه رو آخر پاییز میشمرن. وسواسی ام گفت آخرش با این شعارت منو میکشی کیمی. خداروشکر دیگه داشتیم میرسیدیم...
شمارش جوجه به سبک آزمون آزمایشی
دوپینگم میکردی این ترازو نمیوردی کیمیاگر! چشاش رو از پریز برق برنمی داشت و مبهوت رد ترازهای لاک پشتی من مونده بود. منم درحالی که درگیر مانستر هانتر بودم، با بی خیالی گفتم دوست جانم چیزی نشده که! توام ترازت از قبلیت بهتره، فقط از مال من کمتره که اصلا مهم نیست. مث پاپ کورنی که جامپ میکنه یهو گفت نکنه اون کتاب جدیده رو خریدی؟؟ منم رفتم تو فکر آشنایی این فروچاله متشنج با کیمیاگر اعظم خودمون! گفتم من فقط هر مبحثی که میخونم رو با انواع تست زنی، تثبیت میکنم بعد میرم سراغ مبحث بعدی. همین. که این کارم باعث میشه وقتی سر آزمون آزمایشی ها میرم و سوالارو میبینم شوکه نشم. مدام هم که با انواع تستها ملاقات دارم و قلق های تست زنی رو فوت آبم! اونم کم نیاورد و گفت وقتی کتابی رو کامل نفهمیم تست زنی چه معنی داره آخه؟! اینجوری فقط لذت کتاب خوندن و جلو رفتن رو دستی دستی به یه ضدحال تاریخی تبدیل میکنیم. وسواسی بازم میخواست کارو به استدلال و سفسطه های بی پایان بکشونه که منم مث یه کیمیاگر کاربلد، حرف مسی و رونالدو رو وسط کشیدم چون کشیدن کار به چت اینستا تا پاسی از شب رو احتمال میدم..
انعطاف یا ثبات قدم
امروز وسواسی بین دوراهی گیر کرد که بین کتاب های ردیف کرده ی گوشه ی دیوار یه تستی ام بزنه یا مثل کاپیتان تایتانیک تراز کمشو بغل کنه و به قعر اقیانوس بره... دوراهی سختیه و داشت ناامید میشد که گفت بذا برم از خود کیمیاگر بپرسم، اون خیلی با معرفته، همیشه راههایی که خودش استفاده میکنه رو به منم میگه. پس خیلی ریز که تابلو نباشه اومد کنار کیمیاگر، که داشت خودشو کش و قوس دادن میداد وایستاد و گفت چخبر کیمی؟ کیمیاگرم گفت فدات. وسواسی گفت منم بد نیستم اگه این کش و قوس های زنگ ورزش بذاره. کیمیاگر یه تابی به کمرش داد و گفت نرمش و گرم کردن درست حسابیه که یه ورزشکارو قهرمان میکنه. وسواسی عکس همیشه دقیق شد به کیمیاگر و آروم گفت راست میگی منم برای مث تو شدن به یه کش و قوس قردار احتیاج دارم... کیمیاگر خندید و گفت بیا تو بغلم رفیق، خودت باش و بترکون!!
من اون کیمیاگری ام که معتقده اون هاکی بازی باش که می تونه یه توپ کوچولو رو تو دروازه ای که نصفش با پاهای دروازه بون بستس گل کنه. همچین آدمیم! اگه دوست داری منو بشناسی و از ریزه کاری های درست حسابی روش های مطالعه با خبر بشی به اپلیکیشن خویشاوره سر بزن تا فرمول دان کنکور بشی.
برگرفته از مسیر قهرمانی افزایش تراز: گام ششم راز تراز بالای 7000
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترس یا ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
به رویاهات ایمان داشته باش ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
پشت کنکوریی که دندون پزشک شد ...