شیطان نیمروز

هر چقدر هم که زمینه فعالیت ات پرونده های مواد مخدر و خانواده و فساد و جنایت نباشد، باز هم نمی شود در این حرفه قدم بزنی و نبینی، یا نشنوی از قاضی و همکار که از وضعیت نابسامانِ زیر نقاب شهر برایت چیزی بگویند. این که چرا تفریحات بخشِ رو به افزایشی از جامعه به ماشروم تور و تیک پارتی و امثال اینها بدل شده، سوال کنجکاوی برانگیزی برایم بود و با دنبال کردن سر نخها از این کتاب به آن مقاله، مثل همیشه به بداهت و سادگی چیزی رسیدم که قبل ترها در قالب جمله کوتاهی نقل می شد. چیزی که سالهاست دغدغه علمی دنیای پیشرفته شده: ملال. همان چیزی که راهبان عصر رنسانس، نادانسته آن را «شیطان نیمروز» می خواندند، و شاید همان فسادانگیز دانستن بیکاری که قدیمی های ما می گفتند و منجر به ترغیب مردان به ازدواج و اجبار زنان به فرزندآوری می شد. (که سرشان گرم شود!)

ملال اما بیکاری نیست. چه بسا بچه دار و پر مشغله و کار هم باشی، اما در اوج بی معنایی. کما این که برعکس، ممکن است به ظاهر بیکار باشی اما بطالت ات فعالانه باشد. آن چنان که راسل ستایش می کرد: در اوج غرقگی.

ملال در واقع نقطه مقابل معناست. معنای کاری که به آن مشغولی. همان «خب که چه ای» که بعد از یک روز پر کار به خودت گفته ای. یا همان حسی که شاید در بین یک روزمرگی تکراری بارها تجربه اش کرده باشی.

امروزه ملال به عنوان سببِ پر رنگ اشتغال به فعالیتهای مخرب، از افراط در وبگردی های بی هدف، زیاده روی در سیگار، قلیان و الکل، تا افیون و توهم زا، خیانت به همسر/پارتنر، سرقت و بعضی جنایتها، شناخته شده و محور مطالعات گسترده ای است. هر چند در اینجا نه.

غرضم از طرح این موضوع فقط این نبود که بگویم حواستان به شغلی که از آن لذت نمی برید، یا تعطیلات و شبها و اوقات بیکاری خودتان و خانواده تان باشد؛ پیشنهاد همکاری برای مطالعه و تحقیق در این زمینه که خروجی اش مقاله ای علمی-پژوهشی باشد هم بود/ هست.

اوقات تان پر معنا و لذت بخش.

سعید رنجبر - ۱۷ تیر ۱۴۰۲


پ.ن: تصویر ربطی به عنوان و موضوع ندارد. عکسی است از مجسمه بینظیر و مورد علاقه ام، Satan اثر هنرمند فرانسوی Jean-Jacques Feuchère