اما تو….

هیچوقت انقدر خوب نبودم.
هیچوقت انقدر خوب نبودم.

تو، دوستم بودی.…و من دوستت داشتم.من شکسته بودم و تو تنها دلیلم بودی،تنها دلیلی که توانستم آن روز های لعنتی را سر کنم و دوام بیاورم.تو،اولین موجود در کل این سیاره ی خاکی بودی،که از اعماق وجودم درکش کردم.حق با توست،من دوستت داشتم.داشتم،این برای خیلی وقت پیش بود.برای زمانی بود که تو هنوز باقی مانده ی قلبم را،نشکسته بودی.بخشیدمت اما،تو لیاقتش را نداشتی…شاید هم من لیاقتش را نداشتم.نمی دانم،یکی از ما لایق این رفاقت نبود.به گمانم تو بودی.درست است من شکسته ام اما،دوستانی وفادار و معتمدانی دارم که کنارم خواهند ماند و تو،تو هیچ کسی را نداری،محاصره ای درمیان دورویی بی رحمانه اطرافیانت که به طرز تمسخر امیزی ناشیانه است.تا میتوانی لذتش را ببر،همان چیزی نبود که میخواستی؟.آن طور با چشمان قهوه ایت نگاهم مکن،من تمام تلاشم را کردم که دوستت باشم اما تو با وجود تمام آن خوبی هایت،لیاقتش را نداشتی.


تقدیم به کیتی عزیزم،با عشق؛آنه


پ.ن:این به اون در! انکارم کردی!هم من و هم داینا(حنا) رو!