یه روزی منم و گیبسون کاستوم دهه۶۰ و یه منظره ناب🌃کانال:https://t.me/tonnel42
او| درد و درمان من
درد ها دادی و درمانی هنوز...
محبوبم.حالا که متوجه ام هستی کمی راحتم.چند شب پیش خوابت را دیدم.این برای من معمول است.چند شب یکبار در خوابم ظاهر می شوی.یکبار خواب دیدم که کنارت نشسته ام اما فکم تکان نمی خورد.زبانم بند آمده بود و با اینکه در خواب بودم ضربان قلب بالایم را احساس می کردم حتی توان نگاه کردن در چشمانت را در خواب نداشتم.فکر میکردم آن چشم ها لایق دیده شدن در چشم های بهتری اند.شاید خودم را پیش تو کوچک می شمارم.شاید هم تو بسیار زیبایی و زیبای ات اجازه نمی دهد تا روی ماهت را کامل ببینم.ماهی که نور خورشید را در صورتش به عاریه گرفته است.چندی پیش تر هم خواب دیگری دیدم.من در ردیف صندلی های جلوی ایستگاه نشسته بودم و روبه رویم شیشه ای دودی و بلند قرار داشت.ناگاه انعکاس تو را چند ردیف عقب تر از خودم در شیشه دیدم.لبانت قرمز تر از همیشه.موهایت سیاه تر از تاریک ترین شب هایم و شال طوسی رنگت مهربان تر از من موهایت را در اغوش گرفته بودند.داشتی میخندیدی.با چه و با که و درباره چه نمیدانم اما می دانم که هرگز متوجه من نبودی.یادم است که از خواب پریدم و پیاپی میگفتم که او چقدر زیبا است.راستی تو خیلی زیبایی...
اگرچه که کم محبتت را به من نشان می دهی و من تشنه محبت توام.گوشه چشمی از محبتت را به من نشان بده.من می دانم که دوری و فاصله به نفع هر دوی ماست پس به این انتخابت احترام می گذارم.فاصله از من به نفع توست پس هر چه می توانی از من دور بمان و به من که شیفته ی عطر بدنت هستم بی اعتنایی کن.من به این ها عادت دارم.عادت به نگاه کردن ماه از زمین.
موی فر،چشمان عسل،ابرو قجر،گيسو كمان
آب قندم را بياور،چشمم سياهی می رود

من معتاد خط لبت شده ام.مرا از آن دریغ مکن.من دست پرورده ی شاملو ام.می دانی که برایت خواهم نوشت و این نوشتن است که مرا آرام می سازد.خوب است که دیوار حائل میانمان را نگاه داشته ای.من به همین حد از تو هم راضی ام.
قبله ی من!تمام حرف ها در این نامه ها جا نمی شوند ولی من برایت می نویسم.از مکان هایی که باید کنارم می بودی و نبودی،از دستان خالی ام که زمستان گذشته و پاییز رو به رو را تنهایی می گذرانند.از برگ های نو رسیده ی پاییزی که دلم می خواست با تو خش خشش را تجربه کنم.از همه این ها می نویسم.می دانم شدنی نیست.می دانم.شاید نمی خواهی که اطرافت باشم.شاید نمی پسندی ام نمی دانم.شاید من آن پسر جا افتاده از قانون خلقتم که کنترل کردن احساساتش را بلد نیست.من سیگار نمی کشم.من فقط می نویسم.من بوی عطر تو را می خواهم.کاش گردنت برای بوسه من جایی باقی داشته باشد.سیگاری ها چند نخ سیگار می خرند اما من چند قلم خودکار برای نوشتن نامه برای تو.
ثانیه ها می گذرند و من پیرتر می شوم و به جوانی و زیبایی تو شیفته تر.پس خوش باش و خوش بگذران و بگذار حداقل افتخارم در این زندگی پر از تاریکی و سردی دوست داشتن تو باشد.
از آینده خبر ندارم اما می دانم که پاییز رو به رو بدون تو سخت خواهد بود.حمایتت را از من دریغ نکن.هنوز نمی دانم جای بوسه را روی گونه بیشتر دوست می داری یا روی لبت.شاید در موقع مناسبش خودت بگویی.این نوشته ها خاطره می شوند حتی اگر مانند دو خط موازی به هم نرسیم.هوا بس سنگین است.به یادت خیابانهای تهران را قدم می زنم.گاهی حس می کنم کسی دستانم را گرفته است اما نه این دست هایم هستند که بی حس شده اند.دستانم طعم در آغوش کشیده شدن را یادشان رفته.
محبوب آذری من!زندگی در لحظه را فراموش نکن!من در گذشته با خاطرات تو زنده ام.تو مرا در گذشته نگاه داشته ای همانگونه که معشوقه ی فروغ او را کف دریا. و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.
شب ها قبل از خواب،با من حرف بزن های سجاد افشاریان در گوشم می پیچد.کاش با من حرف بزنی.هر روز و هر شب.من از حرف زدن با تو سیر نمی شوم.
(با کلیک بر روی فایل زیر اهنگ موردنظرم را دانلودکن و چند دقیقه اضافه تر مهمان نوشته ام باش!)
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شکفتن نتوانم.

مطلبی دیگر از این انتشارات
نامهای به بردیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیگه معجزه نیستی..
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوستت دارمِ واقعی...