هرازگاهی مینویسم ؛ داستان کوتاه یا از حال و احوالم، با ربط یا بی ربط، مینویسم به امید بهتر شدن 35.699738,51.338060? 🪐
جان و جهانم
برای تو عزیزدلم، برای تو که بهانه زیستن منی، برای تویی که در قلب زمستانم، گلستان کردی. برای تویی که قبل از آنکه فرصت داشته باشم تا چشمان قهوهای و موهای زیبایت را از نزدیک ببینم، عاشق روحت شدم. برای تویی که در سیاهتربن روزهای زندگیام مثل یه فرشته یا بگذار بهتر بگویم، مثل یه هدیه از سمت خدا آمدی و دستان سردم را گرفتی، برای تویی که کنارم قدم میزنی و از روزمرگیها و حال و هوای دلت میگویی و من...من محو نگاه خجالت زده دخترانهت میشوم، به خود که میآیم میبینم زمان ملاقات ما تمام شده است و من در عمق اقیانوس نگاهت غرق شدهام، آری عزیزم... برای تو مینویسم.
میدانستم بودن با من راحت نیست...نه ابدا، با منی که زخمی خاطرات زندگی هستم، برای منی که از دور شادترین آدم جهانم اما تو و تنها تو از دلم خبر داری ماه دلم، برای منی ماندی که حالا میدانم بی تو "هیچم". قبل از تو را به یاد نمیآورم، اما از همان روزی که صحبت کردیم و هم کلام شدیم، در قلب خود فهمیدم زندگی بی تو را بلد نیستم و از یاد بردهام، از یاد بردهام بی تو نفس کشیدن را، از یاد بردهام بی تو خندیدن را...خوشا به این فراموشی که به قلبم افتاده است. فهمیدم به خلوتم با تو بیشتر از نفس کشیدن محتاجم، فهمیدم صدای آواز پرندگان در شروع صبح، نسیم خوش ظهرگاهی، باران های شبانه و اساسا زندگی بی تو هیچ است، آری عزیزم... من بی تو هیچِ هیچِ هیچم.
قشنگی ماجرای من و تو اینجاست که هر دو زخمی زمانهایم، هر دو از آدمکها خنجر خوردیم، هر دو زخجی اعتمادیم، هر دو گریههای شبانه داشتیم...گریه میکردیم و اشک همدیگر را پاک میکردیم، من به فدای چشمان قرمز خیست شوم، مثل همیشه نگو خدا نکند...نه...که خدا میداند دلم تنها این را میخواهد، این زخم ها من و تو را ساختند یا بهتر بگویم، این زخم ها، من و تو را تبدیل به "ما" کردند.
بودن تو هدیهای بود که خدا به قلبم داد، شاید پاداش صبرم بود، شاید پاداش تنهاییام و خوشا آن تنهایی و گریهای که داشتم، خوشا زخمی که به من زدند چون تو را به من دادند و من حالا قدر تو را بیش از همه میدانم.
برای تو که تمام منی، جان و جهان منی❤️🪐
مطلبی دیگر از این انتشارات
در حسرت یک قدم...!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیستی در لحظه های من..!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه های سوخته