عروس چمنزار

چطور میتوانم نامه ای بنویسم بدون آنکه کسی بداند ، حتی خود پستچی ، بفهمی از طرف من است؟ این شده است موضوع همه خواب های من ، استراحت بین تمرین های من ، بیرون رفتن هایم ، به تمبر ها و پستچی ها هیچ اعتماد ندارم .


چطور است گلوله ای از برف که همین نیم ساعت پیش شروع به باریدن کرد را داخل پاکت نامه بگذارم؟ پارسال که اصلا برف نبارید، میشود ۲۲ ماه .....۲۲ماه است که این ابرها حرف دلشان را به کسی نگفته اند ، دیده هایشان را هم ، پس حتما گریه های من را دیده اند ، لکه روی پنجره ای را که سرم را به آن تکیه دادم و منتظر تو ماندم را هم.

استکان را روی لبه نعلبکی میکشم یاد روزی می افتم که میخواستی نعلبکی بیچاره را بین خودمان نصف کنیم ، هر وقت چایی میخوریم به یاد هم ، میگفتی تفاله چایی که در استکان دختر خودنمایی کند، دلباخته دارد، چای را ریختی، گویی نقشه از پیش تعیین شده بود ، صافِ صاف ، خورشید به راحتی میان چایی و استکان لطافتش را تاباند.

نظرت چیست نامه را روی کاغذ کاهی هایی بنویسم که پوشش سیب های باغ شما بودند ؟ شاید بوی آنها تو را به روستایتان ببرد ، یادت هست دیوانه انبار سیب بودی؟ میگفتی میخواهم تا آخر عمرم اینجا زندگی کنم غذا هم لازم نیست فقط سیب میخورم. یادت هست دو تا کاسه برایم خریدی؟ گفته بودی هر دوتایشان کنار در باشد ، پر از آب ، با یکی مهمان هایت را بدرقه کن با دیگری کوچه را آماده میهمان ، یادم نمی آید سر یکیشان چه آمده ، شکسته؟

قول بده فردای روزی که بیایی، میرویم باغ های اطراف شهر را میگردیم باغ های گردو را از پای در می آوریم ، میخواهم سیاهی دستانمان حنابندان ما شود ؛ بعدش برویم داستان فرش های خانه را حدس بزنیم ، هنوز هم عاشق داستان تو تار و پود های عشق را کامل لمس نکرده؟

میخواهم بین لیقه های خوش نویسی ات قایم شوم ، میخواهم وقتی قلمت را خیس میکنی و متوجه من نیستی تا میشود تو را ببینم. پیانو را جوری کوک کرده ام حتی اگر دستانت را از دو تا سی حرکت بدهی نغمه دلتنگی را از تمام وجودت بفهمی.یادت هست رفتیم شیراز برای جشن هنر ؟ بیگجه خانی که اولین مضراب را زد ، هفده دقیقه و یک ثانیه ما را با جملاتش مست کرد ، چه نیازی به شراب درجه اول شیراز بود؟

وارد این جنگل محصور در آتش نیزار که میشوی ، دری هم رنگ بال فاخته میبینی ، همانطور که در دلم جوانه زدی در را باز کن ، خانه را خانه تکانی کن ، میبینی خبری از جنگل در آتش نیست آتش خود تو بودی؟ شُکر یا شکایت؟