"قصه‌ی دستامون " .. 🤝🏻

دستاتو میگیرم و فکرم کشیده میشود به سمت جدایی‌ها ..

اینکه تا چند وقت دیگر این دستها همچنان مال منن؟!
.. نه! عصبانی نشو که چرا به فکر جدایی دستامون میفتم ،
دست خودم نیس ک با هر بار گرفتن دستات به این فکر میکنم که تا چه حد قراره در نبودشون دلتنگی رو مزه مزه کنم و به مرز جنون برسم ..

دستام بدعادت کردن به نوازش انگشتات ،
به گرمای دستات !

؛)
؛)


...
...


خب خودتم خوب میدونی که زندگی بالا پایین زیاد داره و آدما میان که برن و هیچ آدمی تا ابد نخواهد ماند ..
چرخ روزگار میچرخد و آدمهای متفاوتی میان ، دستاتو میگیرن و بعد میرن !
میان و میرن ! ...
ولی من نمیدونم تو این فاصله حق دارم به امنیت دستات عادت کنم یا نه ؟! ..
حتی نمیدونم این عادت کردنه دستِ من و تو هس یا نه !
دقیقن مثل کل اتفاقایه زندگیمون که انگار هیچکدام دست خودمون نبوده ؛ با این حال انقد مهربون بوده که دستامونو بهم رسونده ...!




هومم
هومم




این عکس خاصه توعه ک دوسش داشتی :))) یادتهه؟!
این عکس خاصه توعه ک دوسش داشتی :))) یادتهه؟!


حتی اگه این لحظه‌ها گذرا و کوتاه باشند !
دلتنگی به بار بیارن و دیوونم کنن به وقتش !
بازم راضی‌ام .. من عاشق این دیوونگی‌ام (: ..

من و تو و ماه ؟! نهه زیادی رمانتیک شدد ، فق من و ماه :/ عارهه؟!
من و تو و ماه ؟! نهه زیادی رمانتیک شدد ، فق من و ماه :/ عارهه؟!


ولی با این حال بازم بی اختیار با تمام توانم در دل التماس میکنم و به خودم امید میدهم که این " دستها " حالا حالاها با هم داستان دارن و قرار نیس به این زودیا از دست هم سُر بخورند و بروند ... !

فاصله ها ...
فاصله ها ...


تو نه امپراتور شعر دنیا ک امپراتور قلب منی شیرکو گیان ؛)
تو نه امپراتور شعر دنیا ک امپراتور قلب منی شیرکو گیان ؛)



دستا !
دستا !




پ.ن : دستاتو ندارما .. ولی حسشون میکنم (سوس ماس)

پ.ن۲: ببینیم خدا چی میخاد دیگ🙌

پ.ن۳: دستات ک سهله حاجی .. من ک اصن خوده تو رو هم ندارم ..(¿) 😐😂

پ.ن۴ : آقا اصن این دلنوشته های عاشقونه باس تو همون دفترم بمونن و نیان بیرونا والا 👩🏻‍🦯

پ.ن۵ : همینجوری ناگهانی !