النا هستم ملقب به الی، نویسنده نوجوانی که افکارش را به پست تبدیل میکند
نامه ای به آن روز
سلام،امیدوارم حالت خوب باشد.... هرچند که درگذشته مانده ای......
حتی تاریخت را هم نمیدانم که بخواهم برایت هر سال جشن تولد بگیرم
ممنون که به وجود آمدی ای روز زیبا امیدوارم لایق بودنت باشم
تو یک روز هستی که اینگونه مرا شیفته خود کردی اگر انسان بودی چه می شد؟
تو ای روز زیبا و صمیمی،دوستت دارم
برای خودم و انسان های دیگر این را آرزو دارم که هر روز مان مانند تو باشد... شیرین و دوست داشتنی
می بینی؟! نمیدانستم تو چنین روزی هستی از خواب بیدار شدم فردای تو قرار بود امتحان فارسی بدهم؛از کل کتاب. دوره امتحانات خرداد بود، یکهو معنی نمیدانم کدام شعر از آن کتاب را در گوگل جستجو کردم، صفحه ای آورد: معنی فلان شعر فارسی هفتم-پدربزرگ دانا این صفحه در این سایت بود سایت ویرگول احتمالا دانش آموزان ویرگول کاربر پدربزرگ دانا را می شناسند اما من اورا دنبال نکردم،پیدایش میکنم حالا مهم این نیست مهم آشنا شدن من با ویرگول در آن روز پرمهر است. اول فکر کردم ویرگول کلا برای این پدربزرگ داناست اما نبود؛ صمیمیت و بی ریایی کاربران را دیدم میدانید؟ تابحال چنین پلتفرمی ندیده بودم،چشمانم برق زد از این همه زیبایی اما دوره امتحانات بود برای همین عضو نشدم، به محض تمام شدن امتحانات ویرگول را جستجو کردم و خواستم حساب کاربری ایجاد کنم اما به هر دری که زدم نتوانستم با شماره ام عضو ویرگول شوم،نا امید شدم تا اینکه بعد از حدود دو هفته،خواهرم گفت مگر مجبوری با شماره تلفن خودت عضو شوی؟ با شماره من عضو بشو، و اینگونه شد که من الان عضو ویرگول هستم اما خواهرم،همان خواهری که از دستش عصبانی می شوم و قدرش را به اندازه کافی نمیدانم نمیتواند عضو ویرگول باشد
نامه ای به روز آشنایی با ویرگول
1403.7.27
پ.ن:این از این به بعد چالش هستش و هرکس دوست داشت می تونه توش شرکت کنه:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گمْ شده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهار، به تو بازخواهم گشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای به تویی که نمیخوانی