سلام، من الهه بهشتی هستم نویسنده و داستانپرداز. از این که نوشتههامو میخونید و با نظراتتون کمکم میکنید ممنونم.
نامهای به او
برای تو مینویسم؛ ای رنجیدهی مهجور. برای تو که گاهی درون منی و گاهی خیلی دور.
برای تو مینویسم که بدانی من زخمهایت را دیدم. دیدم که پاره پاره شده بودی اما خم به ابرویت نیامد. پژواک صدایت را شنیدم وقتی در خلوت خود فریاد میکشیدی و کسی برای کمک نمیآمد. وقتی چراغها را خاموش کردی که کسی اشکهایت را نبیند، دیدم که ستارهای در کهکشان برای همیشه مرد.
ای تنهاترین تنهای روی زمین، ای زیبا! برای تو مینویسم که بدانی من هم به اندازهی تو تنهایم. من هم سخت در عذابم و سینهام چنان تنگ و سنگین است که هر بار نفسی از آن بیرون میآید، شگفت زده میشوم. بدان که من هم خسته شدهام اما زیر پایم خالیست و مجال استراحت ندارم.
ای زادهی اندوه، ای شگرف! به من بگو که چگونه بار هستی را به دوش میکشی و اینچنین قامت افراختهای؟ به من بگو آن چیست که بر ماتم تو چیره شده و عزم تو را این چنین راسخ کرده؟
با من حرف بزن و بگو که چرا دلت گرفته؟ بگو چه شد که دیگر هیچ نگفتی؟ چرا وقتی میرفتی، به هیچکس بدرود نگفتی؟
ای زبان به کام کشیدهی خاموش؛ با من حرف بزن! چراکه من خود تو ام! تویی که سالها از تو فاصله دارد اما همچنان میدود. با چکمههای آهنینی که سوراخ شدهاند، با بدن خستهای که دیگر تاب ندارد و با نفسهایی که به شماره افتادهاند. اما همچنان میدود چون او هم مانند تو باور دارد که یک روز میرسد، تو را در آغوش میگیرد و برای اندوه مشترکتان میگرید.
الهه بهشتی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیستی در لحظه های من..!
مطلبی دیگر از این انتشارات
توهمِ یک دیدار
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای به روزهای بعد از من