نامهای که احتمالا آن را هرگز نمیخوانی
دوست عزیزم. این نامه برای توست. تویی که فیالحال رویم نمیشود این کلمات و جملات را برایش بلند بخوانم یا حتی بفرستم. دیدم غمگین میشوم اگر کلماتی که از سر میگذرد را جایی ثبت نکنم. در میان انبوهی از کاغذها هم مطمئن بودم گمش خواهم کرد. این عصرِ دیجیتالِ کوفتی راهی جز نوشتن در فضای خودش برایم نگذاشته. شاید بپرسی خب دستهبندی کن نوشتههای کوفتی فیزیکیت را! باید بگویم خیلی وقت است تصمیم گرفتهم مینیمال زندگی کنم. کتابهای زیادی نگه نمیدارم و نوشتههایم را که قدیمی و به درد نخور هستند را رد میکنم برود.
بیا بیخیال حاشیهها شویم؛ چرا برایت مینویسم ؟
این یک جورهایی یک نامه عذرخواهیست. اما بیش از این که عذرخواهی کنم، شاید بشود اسمش را اعتراف نامه گذاشت. اعتراف به این که واقعا رفیق خوبی هستی و بودی و تمامِ آن چیزی که یک دوست در قبال دوستش انجام میدهد را تو به جا آوردی.
تقصیر کِه بود که ما باهم حرف نمیزنیم؟
راستش جواب به این سوال مفصل و پیچیدهست؛ اما اگر مسئولیتپذیر باشم میگویم خودم. میدانی؟ وقتی به تعاریفِ دیکته شدهی جامعه یا آدمهای زیادی موفق و حتی پژوهشهای موثق بیش از اندازه گوش میدهی، روزگاری گرفتار میشوی و گاهی ضرری به روحت میزند که فرصت جبران کردن نداری.
مسئله اصلی چه بود؟
راستش این جانب نمیپذیرفت ناقص است. میخواست غایت کمال را به دست داشته باشد. فارغ از این که همانند تو بود؛ حتی کم تجربهتر و خامتر. داشت از تو یاد میگرفت و به تو مدیون بود اما این ایگوی بادکردهی لعنتی دامنش را چنگ زد و اجابت مزاج کرد بر این دوستی. وی به رواندرمانگر خود قول داده در سر خود نزند. پس ادامه نمیدهم این قسمت را.
درد ما چیست که از هم دور میشویم؟
این که همه حرفها، احساساتی که از سر میگذرانیم را بر زبان نمیآوریم. البته بیشتر خود من منظور است. بچه که بودم، یاد نگرفتم احساساتم را چطور بر زبان جاری کنم. پس خواندم و نوشتم و دیدم؛ و سکوت کردم.
اما حالا باید این زخمهای قدیمی را درست کرد و ترمیم داد؛ چرا که بر جسم خسته و نه چندان پیرم فشار میگذارد. پس عیبی ندارد اگر حالت خوش نباشد.
اگر به ۳۰ سال رسیدهای و هنوز نمیدانی رسالتت در زندگی چیست.
اگر تنها شدهای و نمیدانی مسیرت درست است.
اگر نا امید شدهای و تلاشت به کورسوی نوری وابسته است.
اگر خستهای و نمیدانی چه قدر راه داری.
اگر چیزی میخواهی ولی به آن دست نیافتهای.
میفهمت.
ارادتمندت؛ زریِ رهگذر
مطلبی دیگر از این انتشارات
عیسی بدون تو
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلی که تنگ است
مطلبی دیگر از این انتشارات
:)