نامه صد و هفت ( از دست دادن )

علی مهربونم سلام

همونجور که خودت میدونی چند روزه که من عزیزی رو از دست دادم. اونقدر کار و مشغله ریخته رو سرت که فرصت نشد از غمم برات بگم.

گفتم نامه بنویسم برات و از از دست دادن بگم.

.
‏تمامی کسانی که مُردند ...
به طرز شگفت آوری از زندگی نجات یافتند
‎
#محمود_درویش
. ‏تمامی کسانی که مُردند ... به طرز شگفت آوری از زندگی نجات یافتند ‎ #محمود_درویش



این اولین بار بود که کسی رو از دست دادم که دوستش داشتم. یه زنگ خطر بود برام که حواسم باشه شروع شده از دست دادن هام.

اینکه قراره حفره های خالی زیادی رو تو قلبم حس کنم. ولی فکر کنم به اندازه ی این اولی محسوس نباشه.

دیشب به این فکر میکردم کاش مثل بچه ها بودم. از دست دادن های بچه ها خیلی راحته .

شب تو غم و غصه میخوابن ولی فردا که چشم باز میکنن همه چی فراموش شده. حتی اگه بپرسی ازشون ، حتی یادشون هم نمونده چیو از دست دادن .

و زندگی پر از هیجان و شور ادامه پیدا میکنه . اما من روزی چند بار برمیگردم به گذشته به خاطراتم به کارهایی که باید میکردم و نکردم و کارهایی که نباید میکردم و کردم. آه

دلم میخواست تو مراسم سوگواری میکروفن و میگرفتم دستم و همه ی اینارو میگفتم. از خاطراتم میگفتم و از همه میخواستم اگه دینی به گردنش دارین ، بگذرین ازش. ولی از اونجایی که همه دوست داریم از مرگ فرار کنیم، تا چشم رو هم گذاشتم همه ی مراسمات تمام شد.

و من موندم و اون بغض فروخورده و تماشای هر روزه ی خاطراتم

عزیز دلم

الان فقط به این فکر میکنم کاش زودتر از تو بمیرم.


به قول شکرو ارباش:

عاشقت شدم
می خواستم زندگی‌ از مرگ عظیم تر باشد...


عاشقتم

زری تو