نامه هایی به نیمه دیوانه من قسمت دوم ...

روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کارِ ناتمامی نداشته باشی
یادت باشد
حرفهای آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی
فکرِ برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرَت بیرون کن
تو
در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد
با تردید
بی تردید
کم می آوری…
#افشین_یداللهی

امید من
امید من



من عاشق اولین هام ...
بذار از اولین نگاهم بهت بگم ،خوب یادمه صبح سه شنبه ۸آذر ساعت ۱۰ بود که با دختر خاله هام داشتیم از جلوی کتابفروشی بابات رد می‌شدیم به اصرار من همه وایسادن تا من برم توی کتابفروشی چون برعکس همشون من خوره کتابم ،وارد کتابفروشی شدم مثه همیشه بابات گرم باهام احوال پرسی کرد رفتم یکم جلو تر از پشت سر دیدمت یه پسر قد بلند و مرتب با موهای مجعد که داشت دست گل نرگس رو میذاشت توی آب ...یکم گلومو صاف کردم که از سر راهم بری کنار برگشتی و برای چند ثانیه چشم تو چشم شدیم به خودت اومدی و سرتو انداختی پایین و‌گفتی ببخشید ؛چشامو بستم و تصویرت پشت پلکام ثبت شد رفتم توی قفسه کتاب‌ها دنبال چشمهایش گشتم بالاخره پیداش کردم سریع کتاب رو خریدم و اومدم بیرون .
از مغازه اومدم بیرون ولی یه تیکه از خودمو اونجا جا گذاشتم اونجایی که تو بودی ...

چندین روز بعدش وقتی که از مزار آقاجونم‌ برمیگشتم دوباره دیدمت و این بار اولین دلربایتو دیدم ...
سرم پایین بود و غرق یاد آقاجون بودم که یه دفعه ایی یه صدای ساز منو آورد به این دنیا ،بذار فکر کنم اگه اشتباه نکنم داشتی سنگ قبر آرزو رو با ساز میزدی و دوستت داشت میخوندنش ؛میخکوب شدم روی اون دستای هنرمندت روی رقص انگشتات روی ساز روی پرواز روحت با نواختن هر نت
میخکوب شدم روی تمام تو .
آهنگ که تموم شد دوباره چش تو چش شدیم ولی این بار من شرم کردم چون از هیجان دیدنت گونه هام گل انداخته بود من دوباره رفتم و باز یه تیکه از من جا موند پیشت
سومین بار که دیدمت ...
غروب یکی از روزای اسفند بود ،هوا بارونی بود (از اون بارون ریزا که دوست داری)
از جلوی مغازتون رد میشدم که پام پیچ خورد و افتادم هیچکی نبود که بهم کمک کنه آروم اومدی و بازوتو حلقه کردی دور بازوم و بلندم کردی ...از خجالت هزار تا رنگ عوض کردی و چندین بار ازم عذرخواهی کردی ولی من ازت خوشم اومد حتی بیشتر از قبل اون روز شد شروع ما(:

بعد از اون روز خیلی اولین ها داشتیم باهم ولی هیچ کدوم شبیه این سه تا نبود برام...
این نوشته ها مربوطه به قبل از سفر مونه قطعا اونجا خیلی اتفاق قراره بیفته کنارت که توی نوشته های بعدی میگم (:
مزاحم همیشگی تو ...

پ.ن:این نوشته ها فقط تصوره همین...!

پ.ن:اگه دوست داشتین بعد از خوندنش به آهنگ طاق ثریا از محسن چاوشی گوش بدین...

پ.ن:لطفا از حس و حالی که از نوشته و اهنگ‌ گرفتین برام بنویسید...

فضانورد اقیانوس(: