پس از طوفان

زری عزیزم.

شاید تا به حال برات پیش اومده باشه که یکهو خودت رو وسط یه طوفان‌ بهاری ببینی. آسمون سیاه میشه. ابرهای تیره همه جا رو تاریک میکنن. جوری که نمیتونی بفهمی الان صبحه، ظهره یا دم غروب. در سیاه ترین حالت ممکن شیر آسمون باز میشه. رعد و برق. باد، بارون شدید. پیش،خودت میگی یعنی تموم مبشه؟

میباره و میباره. کوچه ها رو آب میگیره، نمیشه قدم‌از قدم‌ برداشت باید هر جا هستی سرپناهی پیدا کنی و منتظر بمونی تا تموم‌بشه. چند بار ریتم‌بارون تند و کند میشه. کم کم‌آسمون شروع میکنه به باز شدن و به خودت میای میبینی به همون سرعتی که طوفان شروع شد، به همون سرعت هم‌تموم میشه. خورشید وسط آسمونه و انگار نه انگار چند دقیقه پیش شبیه شب بود.

دو هفته پیش ما هم همچین‌طوفانی رو تجربه کردیم. البته در رابطه با خودمون.

سخت بود. خیلی سخت گذشت. منو که میشناسی. سعی میکنم بدون تغییر توی روتین اینجور مسائلو حل ‌کنم. معمولا نمیخوام راجبش حرف بزنم. چون پیش خودم‌حس میکنم مثل همون طوفان گذراس. بزار چیزی نگم تا طوفان تموم‌بشه.

این سری اصرار داشتی حرف بزنم. یه جا بالاخره همه چیزو گفتم. گفتم‌بهت میدونم کجا کم کاری کردم. گفتم‌خوب میدونم چی ناراحتت کرده. و بعدش هم دلیلشو گفتم‌بهت.

اینجا به بعد همه چیز شد مثل لحظه تموم‌شدن طوفان. ابرها رفتن. خورشید اومد و تو شدی دوباره همون زری.

زری جونم

بخش مهمی از آینده و انگیزه‌ی منی. انگیزه م‌ واسه هرچیزی. واسه توسعه کارم، یا همین خونه ای که به نیت زندگی با تو دارم تکمیلش میکنم. عاملش تویی.

خوشحالم که تونستیم تا حدودی به روال سابق برگردیم. امیدوترم‌هر چه زودتر کنارم‌ببینمت که میدونم دوری عامل مهمیه که اذیتمون میکنه.

در ضمن تشکر میکنم‌از همه دوستایی که این مدت نگرانمون بودن. نگران من، نگران تو، نگران عشق.

عزیزان عشق سراب نیست، دروغ نیست. اگر هم کدورتی پیش میاد، اونم دلیلش عشق و دوست داشتنه. ممنونم از همتون که نادیده انقدر به ما محبت دارین.

امیدوارم روزای بهتری در انتظارمون باشه.

دوستدار تو

علی