Scent of a woman

مقیاس حقیقی یک مرد، چیزی نیست که به دنیا نشون می‌ده، بلکه چیزیه که از دنیا پنهان می‌کنه

- می‌شه با من برقصی؟

پارتنرت اون‌ور تر با دوستاش نشسته به مشروب خوردن. یاد روزی افتادم که جشنِ مختصرِ عقدی‌تون رو خونه‌ی من گرفتید. همون روز حسِ همیشه صادقم بهم گفت که شما یه روز جدا میشین. تو وانمود می‌کردی مریضی. این جوری سعی داشتی جلب توجه کنی. اونم آدمی نبود که این نیاز تو رو ارضا کنه. بهرحال یه چند سالیه که میشناسمش. یه آدم بی خیال و هوسباز.

اما حالا ... همه ریختن وسط و می‌رقصن. سرها داغه. من طبق معمول تا خرخره خوردم ولی جز حالت تهوع چیزی ازین زهرماری نصیبم نشده. کلا مقوله‌ی لذت خیلی وقته که برا من قفله. تو با قد بلند و لباسی که خودت دوختی بالاسرم سبز میشی. با صدایی لرزون میگی : می‌شه با من برقصی!؟ یه نگاه به جمعیت می‌کنم. هرکی به یکی چسبیده و تکون میده. تو هم الان باید با اون خیکی باشی...


صدات آنچنان عجز و حسرتی رو منتقل میکنه که دل آدم سیاه میشه. نورها خاموش و روشن میشن. سرم تیر می‌کشه. دلم میخواد از رو زمین بلندت کنم و وسط میدون چرخت بدم. اما نه... من گزینه‌ی خوبی نیستم... ازت خوشم میاد، ولی اگه میخوای لجشو دربیاری باید بری سراغ یکی دیگه.