و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله . . ..
بوی گُل را از که یابیم از گُلاب(مولوی)

وقتی خورشید غروب می کند و شب تاریک می رسد ما بجای خورشید، چراغی روشن می کنیم. این نور ناچیز چراغ، فقط اشاره ای به آن خورشید با عظمت است.
وقتی از عشقمان دور می افتیم و دیدنش ناممکن می شود، از یک نفری که او را دیده، از سر ناچاری شروع به پرسش می کنیم که: چطور بود؟ خسته نبود؟ بیدار بود؟ شاد بود؟ لباسش چه رنگی بود؟ اینها از سر ناچاری است و گفتگویی است که بوی آن یار را به مشاممان میرساند ولی ما حقیقتا در فطرت خود دنبال اصل و آن یار هستیم و . . .
بحث در مورد شهید:
گاهی یک علامت و یک جمله و یا دست نوشته از شهیدی برای انسان خیلی ارزشمند می شود زیرا علامتی از حقیقت انسانی بسیار متعالی است ولی دستمان به او نمی رسد.
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
<< باز گشت به فهرست مولوی >>
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مطلبی دیگر از این انتشارات
من یک راننده آژانس هستم !
مطلبی دیگر از این انتشارات
چیزی که در عالَم فراموش کردنی نیست(مولوی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تمام اسلام در برابر تمام کفر