مدتی هست که کارم شده یک گوشه نشستن

مدتی هست که کارم شده یک گوشه نشستن (میهمان)
مدتی هست که کارم شده یک گوشه نشستن (میهمان)

(برای مشاهده کلیپ به ادامه شعر مراجعه کنید)

مدتی هست که کارم شده یک‌گوشه نشستن.

و ز خود درب به روی همه بستن.

فکر من این شده دائم که بدانم،

چه گذشتست به من درگذر عمر،

چه در دست بماندست، چه از دست برفتست.

بارها با خودم این عهد ببستم که ز حق دور نگردم،

ولی افسوس که شد عهد فراموشم و پیمان بشکستم،

خجلم از همه ناشکری و بدعهدی و پیمان‌شکنی‌ها.

https://www.aparat.com/v/rprs7am
1میهمان

این‌همه روز پر از کار به‌غفلت، شب تاریک پر از راز و مناجات به حسرت،

بگذشتند و گذشت عمر چه آسان.

و قرار است کمی بعد، بیایم سوی آن زندگی دائم و،

گردم به ملاقات تو مهمان.

همه فکرم شده مشغول به وقتی‌که شود، قطع میان من و دلبستگی من،

و نماندست رفیقی، که کند چاره کارم.

ز که گیرم صفتی یا حسناتی که کنم هدیه دیدار؟

که به‌جز خویشتن خویش، در آن صحنه نباشد، به کنارم

خجلم از همه ناشکری و بدعهدی و پیمان‌شکنی‌ها.

  • - - - - - (برای مابقی بندهای شعر به کلیپ فوق- میهمان - مراجعه شود)-


توصیف اشعار و کلیپ فوق

روزی کلامی از دوستی بگوش رسید که به دوری و انکار خدا می‌رسید. دل آهی کشید و سوخت و شعله کشید و با نورش این جمله درخشید که ترجمه یک آیه قرآن است: "پیش از آنکه دلمان بخواهدت، در دلمانی"(1) خدایی که می‌خواهیم اثباتش کنیم و یا در اثباتمان شک می‌کنیم، واقعاً چقدر به ما نزدیک است. سپس این معنی با آیات دیگر قرآن گسترش یافت که طی آن به مراحل گریز بنده و توجهات مداوم رب‌العالمین اشاره شده که همواره راهی برای بازگشتش باقی گذارده است. از این آیات نورانی، مناجاتی در چهارده بند جاری شد تا صفای قلب‌ها شود و راهنمایی برای مهاجران درگاه الهی گردد(خرداد ماه 1394).

در این داستان به سه مفهوم توجه شده که مختصراً اشاره می‌شود:

- مفهوم اول

مربوط به آیه 94 سوره انعام: "ولقد جئتمونا" (2) است. ما مسافری هستیم ( از اِنّا لِله) که به‌سوی این دنیا سفرکرده‌ایم و هنگام بازگشت به دیار اصلی‌مان( انا الیه راجعون)، خداوند برایمان میهمانی ترتیب داده و منتظر است تا در زمان ملاقات، هدیه و سوغاتی از این سفر برایش ببریم که همان اعمال صالح و صفات الهی و تحول در جهت الهی شدن است. مولوی در این مورد می گوید:

حق‌تعالی خلق را گوید به حشر/ ارمغان کو از برای روز نشر؟

- مفهوم دوم

مربوط به آیه "اِعملوا ما شئتم" (3) است. اگر می‌بینیم هر کار نادرستی می‌کنیم و هیچ اتفاقی نمی‌افتد به این معنی نیست که همه‌چیز درست است بلکه ممکن است به این معنی باشد که خداوند دیگر امیدی به اصلاح ما ندارد. مانند بیماری که در روزهای آخر زندگی‌اش پزشکان می‌گویند دیگر لازم نیست رژیم بگیرد بگذارید آزاد باشد و هرچه دوست دارد بخورد. مولوی در داستان رنجور و طبیب با اشاره به این موضوع اشاره می‌کند:

صبر و پرهیز این مرض را دان زیان/ هرچه خواهد دل، در آرش درمیان

این چنین رنجور را گفت ای عمو/ حق تعالی: "اعملوا ما شئتمُ"

مفهوم سوم

توجه به ناامیدی بَدان و عُجب نیکان است. گنهکاران و ناامیدان رحمت الهی ممکن است با توبه و بازگشت به درگاه الهی، راه یابند. از طرف دیگر، بندگان خوب خدا در مسیر تعالی، ممکن است دچار عجب و به دنبال آن سقوط شوند.


منابع

1- وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ

و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل می‌شود (سوره انفال آیه 24).

2- وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُم مَّا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُونَ

و (روز قیامت به آنها گفته می‌شود:) همه شما تنها به‌سوی ما بازگشت نمودید، همان‌گونه که روز اوّل شما را آفریدیم و آنچه را به شما بخشیده بودیم، پشت سر گذاردید و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می‌پنداشتید، با شما نمی‌بینیم پیوندهای شما بریده شده است؛ و تمام آنچه را تکیه‌گاه خود تصوّر می‌کردید، از شما دور و گم شده‌اند(سوره انعام آیه 94).

3- اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ ۖ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

هر کاری میخواهید بکنید (سوره فصلت آیه 40)


توضیحات تکمیلی(به تدریج اضافه خواهد شد):

1- داستان مولوی و دیدار حضرت یوسف با بنیامین و درخواست سوغاتی

2- چرائیِ محبوب تر بودن ناله گنهکار به درگاه خدا بیش از تسبیح تسبیح کنندگان

3-محدودیت فرصت توبه، داستان مولوی: پاسبانی خفت و دزد اسباب برد . . .

4- علت عدم امکان درک زندگی دنیا بدون درک زندگی آخرت

5- مرور بندهای شعر

/////////////////////////////////

1- آمد از آفاق یار مهربان // یوسف صدیق را شد میهمان

در داستان، حضرت یوسف به بنیامین میفرماید: چه برایم از آن دیارت آورده ای؟

از انسان هم در قیامت سوال میشود سوغاتی از زندگی دنیا چه برای ما آوردی؟

حق تعالی خلق را گوید بحشر// ارمغان کو از برای روز نشر

جئتمونا و فرادی بی نوا// هم بدان سان که خلقناکم کذا

هین چه آوردید دست‌آویز را// ارمغانی روز رستاخیز را

یا امید بازگشتنتان نبود// وعدهٔ امروز باطلتان نمود

بعد میفرماید:

برای آنکه در قیامت سرافکنده نشوی راهش اینست که:

اندکی صرفه بکن از خواب و خور // ارمغان بهر ملاقاتش ببر

شو قلیل النوم مما یهجعون // باش در اسحار از یستغفرون

کمی از خواب و خوراک کم کن و به عبادت مشغول شو!

سپس اشاره می شود که به عنوان سوغات، بنیامین آینه ای را به یوسف میدهد و در ادامه

نکته مهم دیگری مولوی میفرماید که جهت خداوند نشان دادن عبادات کار ناپسندی است و مانع پیشرفت تو میشود بلکه با تمامی زهد و عبادت به خدا بگو که تو کاری نکردی و گنهکاری!

آینهٔ هستی چه باشد نیستی // نیستی بر، گر تو ابله نیستی



5- مرور بندهای شعر:

بنده ای که احساس تنهایی و بی هدفی و بی میلی به زندگی گذشته خود دارد و میل به بازگشت به درگاه الهی

1- آیه: قل یا عبادی الذین اسرفوا . . . / خدا بخشنده است و به گنهکاران میفرماید: همه گناهانتان را میبخشم.

نا امید از رحمت من نشوید و به سویم بیایید!

2- آیه: و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب .../من به شما نزدیکم و دسترسی به من بسیار ساده است. کافی است به من فکر کنی و از من بخواهی و با من حرف بزنی ، به همین راحتی در کنارت هستم!

3-آیه: من عمل صالحا من ذکر او انثی ... / در برابر این زندگی حیوانی که نسبت به آنچه برای تو مهیا کردم "مُردگی" است، حیات طیبه و زنگی حقیقی در انتظارت هست و میتوانی با ایمان و اعمال نیک به آن برسی!

4- آیه: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ كَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ .../ ای انسان! مراقب باش در احترام به دین و مقدسات و کتب الهی! مبادا کارت به تکذیب و مسخره نمودن دین برسد که این سرانجام تلخ انسانهای ملحد است.

5- آیه: افحسبتم انما خلقناکم عبثا .../ ای انسان! تورا بیهوده و بی هدف نیافریدم! مسیر پوچی را در زندگیت کنار بگذار! تو آینده ای داری که به سوی من است!

6-آیه: اعملوا ما شئتم .../ دیگر تو را آزاد می گذارم همانطوریکه دوست داری زندگی کن! لذت هرگناه و معصیت را ببر! من سدی برایت نخواهم بود!

پس از این شش آیه و ندای خداوند، برای انسانی که هیچ تکیه گاهی ندارد بجز شیطان و سیاهی، این انسان از خود ناراضی است از جامعه و همه هستی هم شاکی است چون هرگز به آنچه میخواهد نمیرسد و اگر گاهی به فکر بازگشت بسوی خدا می افتد، متوجه فساد و تباهی خود شده و میترسد که به درگاه الهی دیگر راهش ندهند.

اما در حدیث قدسی خدا میفرماید: "ناله گنهکاری که به سمت من آمده رادوست دارم"