مرگ دنیایی و شروع زندگی دائمی(امام علی ع)

مرگ دنیایی و شروع زندگی دائمی
مرگ دنیایی و شروع زندگی دائمی


1-جهان بینی حیات دائمی-عبور از دنیا

پسرم! بدان که تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا (در اين جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در اين دنيا)، تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرايى که بايد زاد و توشه از آن برگيرى و راه آخرتِ توست.

2- قطعیت مرگ

و (بدان که) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرارکننده اى از آن نجات نمى يابد و در جست وجوى هرکس باشد او را از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت،

3-رسیدن مرگ در حین گناه -توبه قبل از مرگ

بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرارسيدن مرگ با خويشتن گفت وگو مى کردى که توبه کنى؛ ولى مرگ ميان تو و توبه حائل مى شود و اين جاست که خويشتن را به هلاکت افکنده اى.

4- آمادگی دائم در پذیرش مرگ

پسرم! بسيار به ياد مرگ باش و به ياد آنچه به سوى آن مى روى و پس از مرگ در آن قرار مى گيرى به گونه اى که هرگاه مرگ به سراغ تو آيد تو خود را (از هر نظر) آماده ساخته و دامن همت را در برابر آن به کمر بسته باشى. نکند ناگهان بر تو وارد شود و مغلوبت سازد!

5-فریفته شدن و حرص دنیا پرستان

و سخت بر حذر باش که دلبستگى ها و علاقه شديد دنياپرستان به دنيا و حمله حريصانه آن ها به دنيا، تو را نفريبد و مغرور نکند زيرا خداوند تو را از وضع دنيا آگاه ساخته و نيز دنيا خودش از فنا و زوالش خبر داده و بدى هايش را براى تو آشکار کرده است.

6-دسته بندی دنیا پرستان

- سگ های پارس کننده بر سر مردار

  • همچون سگ هايى هستند که پيوسته پارس مى کنند (و براى تصاحب جيفه اى بر سر يکديگر فرياد مى کشند)

- درندگان

  • يا درندگانى که درپى دريدن يکديگرند، در برابر يکديگر مى غرند، و زوزه مى کشند، زورمندان، ضعيفان را مى خورند و بزرگ ترها کوچک ترها را مغلوب مى سازند

- چهارپایان اسیر

  • يا همچون چهارپايانى هستند که دست و پايشان (به وسيله مستکبران) بسته شده (و بردگان سرسپرده آن هايند)

- حیوانات رها

  • و گروه ديگرى همچون حيواناتى هستند رها شده در بيابان (شهوات)، عقل خود را گم کرده (و راه هاى صحيح را از دست داده اند) و در طرق مجهول و نامعلوم گام گذاشته اند. آن ها همچون حيواناتى هستند که در وادى پر از آفتى رها شده و در سرزمين ناهموارى به راه افتاده اند، نه چوپانى دارند که آن ها را به راه صحيح هدايت کند و نه کسى که آن ها را به چراگاه مناسبى برساند.

(در حالى که) دنيا آنان را در طريق نابينايى به راه انداخته و چشم هايشان را از ديدن نشانه هاى هدايت برگرفته، در نتيجه در وادى حيرت سرگردان اند و در نعمت ها و زرق و برق هاى دنيا غرق شده اند.

دنيا را به عنوان معبود خود برگزيده اند و دنيا نيز آن ها را به بازى گرفته است و آن ها هم به بازى با دنيا سرگرم شده اند و ماوراى آن را به فراموشى سپرده اند.

7- عدم احساس گذر عمر

آرام باش (و کمى صبر کن) که به زودى تاريکى برطرف مى شود (و حقيقت آشکار مى گردد) گويا اين مسافران، به منزل رسيده اند (و پايان عمر را با چشم خود مى بينند). نزديک است کسى که سريع حرکت مى کند به منزلگاه (مرگ) برسد.

پسرم! بدان آن کس که مرکبش شب و روز است، او را مى برند و در حرکت است، هرچند خود را ساکن پندارد و پيوسته طى مسافت مى کند، گر چه ظاهرآ ايستاده است و استراحت مى کند.

8- آرزوهای دست نیافتنی

و به يقين بدان که هرگز به همه آرزوهايت دست نخواهى يافت و (نيز بدان که) هرگز از اجلت تجاوز نخواهى کرد (و بيش از آنچه مقرر شده عمر نمى کنى) و تو در همان مسيرى هستى که پيشينيان تو بودند (آن ها رفتند و تو هم خواهى رفت) حال که چنين است، در به دست آوردن دنيا زياده روى مکن و در کسب و کار ميانه رو باش، زيرا بسيار ديده شده که تلاش فراوان (در راه دنيا) به نابودى منجر گرديده است. (اضافه بر اين) نه هر تلاشگرى به روزى رسيده و نه هر شخص ميانه رويى محروم گشته است.

پی نوشت - - - - - - - - - -

۱- علاقه انسان به جاودانگی در دنیا

داستان قوم هود و ثمود

دوران هایی بوده و انسان هایی بر زمین حاکم بوده اند، در صنعت گری ماهر، از برش سنگ خانه محکم می ساختند و یا در دل کوه ها مسکن می گزیدند زیرا به فکر جاودانه ماندن در دنیا بودند.

أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ -- وَ تَتَّخِذُونَ مَصٰانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ «129»

(هود به قومش گفت:) آيا بر هر تپه‌اى بنا و قصرى بلند از روى هوا و هوس مى‌سازيد؟

و كاخ‌هاى استوار مى‌گيريد، به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟

قوم ثمود:

أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ «146» فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «147» وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ «148» وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ «149» سوره شعراء

آيا (فكر مى‌كنيد) شما در آنچه در اين دنيا داريد، در أمن وامان رها خواهيد شد؟ در باغ‌ها و چشمه‌ها. و كشتزارها و نخل‌هايى كه شكوفه‌اش لطيف و بر هم نشسته است. (و هيچ مسئوليّت و بازگشتى نخواهيد داشت؟) و شما (ماهرانه) از كوه‌ها خانه‌هايى براى خوشگذرانى مى‌تراشيد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «150» وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ «151»

پس، از خدا پروا كنيد و مرا پيروى نماييد. واز اسرافكاران فرمان نبريد.
---

جاودانگی هست ولی نه برای این جسم خاکی، بلکه برای روح است که غیر مادی است. جسم را هرقدر که سلامتش بدارید عمرش طولانی میشود، ولی بر طبق خلقت الهی قوایش ضعیفتر می گردد.

۲- مرگ منفور؟

در فرهنگ دنیا پرستان، مرگ موضوعی منفور است و همواره تبلیغ می شود که به آن فکر نکنیم:

-کودک نباید به مرگ فکر کند چون نمیفهمد و غصه می خورد.

-جوان نباید به مرگ فکر کند چون جوان است و باید شاد باشد و به آینده خود بیندیشد.

-پیر نباید فکر کند چون مریض میشود و باید خاطرات شاد گذشته را به یاد بیاورد.

-مریض نباید به مرگ فکر کند چون مریضی اش بیشتر میشود.

۳- مرگ و تعقل

مرگ در افکار ما چون گرگی است که منتظر ضعف ما است تا چنگالش را در ما فرو کند.

بسیار بیرحم است، شادی ما را میگیرد.

برای آنکه به مرگ و مریضی(که از نگاه فلسفی، مرگِ جزءی است) فکر نکنیم به چیزهایی پناه میبریم که جلوی فکر کردن ما را بگیرد و عقلمان را ضعیف کند و مانند حیوانات شویم.

مصرف مشروبات و یا شرکت در مجالس پر از لذت هایی که عقل همراهشان نیست.

صحبتِ عقلی ممنوع است قرار است یک شب شادِ شادِ شاد باشم. به دنبال اختیارِ بدون عقل هستیم.

۴- خدای ترسناک

از خدا هم شاکی و متنفر میشویم چون مرگ در دستان اوست پس خدا برایمان ترسناک است.

از طرف دیگر مرگ فامیل و دوستان را میبینیم و مرگ دائما در برابر ماست. حالا چه باید کرد؟

یک زندگی درویشانه و بی ارتباط به مردم و دنیا و منتظر مرگ بودن

یک زندگی در حد خوب مثل همه و به مرگ هم فکر نکردن

یک زندگی همراه با تلاش فراوان و کمک به جامعه و برداشتن توشه و تفکر در مرگ

؟

۵- افکار خودکشی

خیلی ها به خودکشی هم بیش از مرگ فکر می کنند چون میگویند از جوانی که گذشت، همه درد و رنج و مزاحمت دیگران است و سرای سالمندان و آلزهایمر و پوشک و ...

پس تا ۶۰ سال زندگیه کافیه بعدش خودکشی

از طرفی مورد تشکیل خانواده نیز با رنج ها و هزینه هایش ارزش ندارد ،

در دوران جوانی باید جوانی کرد،

اما مشکل چیست؟

۶- داستان حضرت حمزه

مولوی در انتهای داستان حضرت حمزه و بی محابا در میدان رزم حاضر شدنش ، چهره مرگ را بسته به نوع نگاهِ بیننده می داند ، بعضی مرگ را چون یوسف، زیبا می بینند و بعضی چون گرگی ترسناک، میگوید:

هر که یوسف دید جان کردش فدی / هر که گرگش دید برگشت از هدی

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست / پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست

پیش ترک آیینه را خوش رنگی‌است / پیش زنگی آینه هم زنگی‌است

در ادامه میگوید : مرگ چون برگی است که بر درخت جان تو روییده است و طراوت و سبزی و یا خشکی و زردی آن ، نشان از درختِ ضمیر تو میدهد.

ای که می‌ترسی ز مرگ اندر فرار / آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار

زشت، روی تست، نی رخسار مرگ / جان تو همچون درخت و مرگ برگ

از تو رُسته‌ست اَر نکوی‌ست اَر بَدست / ناخوش و خوش، هر ضمیر‌ت، از خودست...

۷- کاربرد مفهوم توجه به مرگ

اگر از نگاهِ لحظهِ نابودی، به مرگ نگاه نکنیم، توجه به مرگ، کمک اساسی به کیفیت زندگی می کند.

مرگ محدودیت دوره زندگی را نشان می دهد و مبهم بودن تاریخ مرگ، ما را متوجه انجام فوری تر کارهای مهمتر می کند.

مرگ، کمک می کند تا ما اولویت های حیات را مشخص کنیم و عمرمان را بیشتر صرفِ فعالیت های جدی و مفید کنیم و ابتدای هر روز و هر ماه یا هر سال، به کارهای ارزشمند بپردازیم.

از طرف دیگر، اگر فرض ما در مورد مرگ، خاتمه حیات و لذت ها و حضور ما در جهان نباشد، کاربرد مرگ را چون خود حیات ، میفهمیم.

زندگی و مرگ(به معنی رفتن به مرحله ای عالیتر از حیات)، هردو مخلوق خدا هستند.

در برابر اختیار خدادادمان، بینهایت مسیر آفریده شده است. اختیار بدون وجود راههای زیاد، کاربردی ندارد.

پس مرگ، بهترین عاملِ وادار کردن انسان به انتخاب و تصمیم گیری و عمل است.

۸- شناخت خوشی حقیقی

از مشکلات ما با مرگ این است که خوشی های ما را از بین می برد. به این شعر مولوی توجه کنیم:

عمر بی توبه، همه جان کندنست / مرگِ حاضر، غایب از حق بودنست

عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود / بی‌خدا آب حیات آتش بود

یعنی همین زندگی مادی که برایمان اینقدر ارزش دارد و پر از لذت است، اگر هر ساعتش در رضای حق نگذرد مُردِگی است.


۹- اقرار گرفتن از خود در مورد قطعی بودن مرگ و فانی بودن دنیا

مولا علی ع در فرازهای ابتدای همین نامه می فرماید:

دل را با يقين نيرومند ساز و با حکمت و دانش، نورانى بنما

و با ياد مرگ رام کن

و آن را به اقرار به فناى دنيا وادار،

یعنی نفس ما مثل متهمی است که نمیخواهد به افکار تباه خود توجه کند. باید از او اقرار گرفت. زیرا عملا به گونه ای زندگی می کند که گویی دنیا و او همیشگی هستند.

۱۰- ذکر یک نمونه در عصر ما

به این تصویر توجه کنید:

شهید محمد رضا دانشی
شهید محمد رضا دانشی

شاید ابتدا به نظر برسد تصویر رزمنده ای است که شهید شده است، اما داستانش این است:

بعضی بچه های واحد تخریب لشکر ثارالله کرمان، برای تربیت نفس خود، در نزدیک چادر واحد خود در جبهه، گودالی به اندازه یک قبر می کندند و شب را در آن می خوابیدند.

تصور کنیدچنین انسانی دیگر از مرگ نمی ترسد و در زندگی دنیای خود چقدر آرامش دارد.

او مرگ را در آغوش گرفته است.

(تصویر فوق را در مدارک شهید دانشی ، در بنیاد شهید کرمان پیدا کردم)

محمد رضا دانشی - عملیات کربلای 5 -شلمچه
محمد رضا دانشی - عملیات کربلای 5 -شلمچه

خیلی به دنبال این بودم که او چگونه به شهادت رسید تا اینکه هم رزمش را پیدا کردم و فهمیدم شهادتش خیلی خاص و متهورانه بوده است!

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

<< باز گشت به فهرست نامه >>

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا