چیزی که در عالَم فراموش کردنی نیست(مولوی)

فراموش کردنی نیست
فراموش کردنی نیست

در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست.

اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی هیچ نکرده باشی.

همچنانکه پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معین، تو رفتی و صد کار دیگر گزاردی چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی چنان است که هیچ نگزاردی، پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است و مقصود آن است، چون آن نمی‌گزارد پس هیچ نکرده باشد.

(بعد مولانا بحث می کند این فراموش کردن خود و اهداف خلقت انسان است و نشناختن جایگاهی که در این جهان برایش مشخص شده است. گرچه همه چیز جهان را شناخته باشد. بعد ادامه می دهد:)

حق تعالى میفرماید که: اِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنیِنَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ

من شما را و اوقات و انفاس شما را و اموال و روزگار شما را خریدم که اگر به من صرف رود و به من دهید بهای آن بهشت جاودانیست. قیمت تو پیش من این است. اگر تو خود را به دوزخ فروشی ظلم برخود کرده باشی همچنان که آن مرد کارد صد دیناری را بر دیوار زد و بر او کوزه‌ای یا کدویی آویخت. آمدیم بهانه می‌آوری که من خود را به کارهای عالى صرف می‌کنم . . .

چون تأمل کنی اصل تو باشی و اینها همه فرع تو . . .

اکنون همچنین علمای اهل زمان در علوم موی می‌شکافند و چیزهای دیگر را که به ایشان تعلقّ ندارد به غایت دانسته‌اند و ایشان را بر آن احاطت کلّی گشته و

آنچه مهم است و به او نزدیکتر از همه، خودی اوست و خودی خود را نمی‌داند.

همه چیزها را به حلّ و حرمت حکم می‌کند که این جایز است و آن جایز نیست و این حلال است یا حرام است. خود را نمی‌داند که حلال است یا حرام است؟، جایز است یا ناجایز؟، پاک است یا ناپاک است؟

نقل از کتاب فیه ما فیه مولوی