یه روزی سرگرم کننده ترین داستان دنیا رو مینویسم!
موفقیت: چقدر امید تزریق کنیم که اوردوز نکنیم؟
کافیه سری به اپ های کتابخونی بزنید تا ببیند به راحتی بیش از دو سوم کتاب های پر فروش هر ماه، کتاب های موفقیت هستن، کتاب هایی که از قضا همه خودشون رو به زور توی دستهی روانشناسی جا کردن.
راستش ادمای زیادی رو میشناسم که کارشون صبح تا شب خریدن و خوندن این کتاب هاست، به محض اینکه کتاب جدیدی تو این حوزه به بازار میاد سریع متوجه میشن و میرن دنبالش میگردن.
آیا این کار بده؟ پس چی!
چون از یه جایی به بعد این کتاب ها از کاربرد داشتن خارج میشن و صرفا دل خشک کنک میشن.
اما دقیقاً از کجا؟
۱-وقتی که مسیر خودتون برای پیشرفت رو پیدا کردید.
تقریبا همه و همه کتاب های موفقیت پیرو دو تا رویکرد هستن، یک رویکرد معنوی و یک رویکرد کمی.
یعنی چی؟ توی رویکرد معنوی، شما بیشتر از هرچیزی با کائنات و نیروهای پنهان دنیا سر و کله میزنید، شکر گذاری کنید، دعا کنید، بگید من الان فلان چیز رو دارم، و بدست بیارید!
در واقع توی این رویکرد ۷۰ درصد روی شکرگذاری و قانون جذب متمرکزه، ۳۰ درصد تلاش توی این دنیا، مثل چهار اثر از فلورانس اسکاول شین یا معجزه شکرگذاری.
توی رویکرد کمی، بیشتر از هر چیزی روی بهره وری و استفاده درست از زمان متمرکز میشیم، و بعد از اون انگیزه و امید تازه اونم به مقدار کافی، مثل عادت های اتمی و هنر همه فن حریف شدن در احساسات.
راستش من دومی رو بیشتر دوست دارم، چون نتایجی که ازش بدست میاریم خیلی سریع تر و البته سخت تره، چیزای با ارزش به ندرت به سادگی بدست میان.
اما خب هرکسی راه مناسب خودش رو انتخاب میکنه، هیچ کدوم از این مسیر ها برتر از دیگری نیستن، فقط برای بعضی ها مسیر اول بهتره و برای بعضی مسیر دوم.
۲-زمانی که به تکرار میرسید.
وقتی مسیر خودتون رو مشخص کردید، یعنی دست کم ده دوازده کتاب در مورد هر دوی این رویکرد ها خوندید، یعنی تقریبا تمام راه حل های درست و حسابی هر مسیر رو یاد گرفتید.
اینجا باید ترمز دستی رو بکشید و راه هایی چه یاد گرفتید رو تست کنید، وگرنه یادتون میره که شما دارید دستورالعمل درست کردن داروها رو یاد میگیرید، نه اینکه اونارو مصرف کنید!
برای بدست آوردن دارو، باید حرکت کنید.
تازه مگه چند تا راه برای عمل به قانون جذب و افزایش بهرهوری هست؟ از یه جایی به بعد همه راه حل هایی که میخونید یا تکراری میشه، یا حداقل شبیه به هم میشن.
البته با اسم های مختلف، مثلا روش مدیریت زمان به روش دکتر ماشالا پولا موفقاوف (پیروان عزیز ایشون، اگه وجود دارید بیاید با گفتوگو حلش کنیم!) با روش هایی که جیمز کلیر گفته مو نمیزنه، اما خب اسمش فرق داره.
۳-وقتی نیاز به کتاب های تخصصی تر رو حس میکنید.
فرض کنید دارو رو درست کردید و نوش جان! بعدش چی؟ اگه فکر میکنید بعد از مصرف این دارو قراره همه چیز کل بشه احتمالا سرتون با زاویه نود درجه میخوره به سنگ!
تنها چیزی که بعد از مصرف این دارو بدست میارید حرکت و هدفه، یعنی از شر اهمال کاری های سنگین و بی هدفی راحت میشید، از اینجا به بعد اگه قصد خوندن کتاب های کمکی رو دارید، باید به سمت چیزی برید که بیشتر به درد هدف تون میخوره.
قصد دارید از طریق تحصیل به جایی برسید؟ کتاب های مربوط به تقویت هوش و روابط اجتماعی به کارتون میان.
میخواید از بازار و گرگ هاش بگذرید؟ کتاب های مدیریت مالی و مذاکره به کارتون میان.
متوجه شدید؟ چیزی رو بخونید که بیشتر از همه با هدف تون هماهنگه، از مرحله دوم به بعد شما به دستورالعمل دارو نیاز ندارید، نیاز به راهنمای مسیر دارید.
خلاصه
روزگاری موفقیت و تدریس موفقیت با هزینه اندک و یا رایگان انجام میشد، اونم توسط کسایی که واقعا به موفقیت رسیده بودن؛ اما در حال حاضر خیلی از مدرس های این حوزه با تدریس موفقیت به موفقیت رسیدن.
نمیگم کاملا بدردنخوره، بلکه میگم چیزهایی که این صنعت ۱۴ میلیارد دلاری برای عرضه داره، خیلی کمتر از چیزیه که فکرش رو میکنید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
عادتها چطور در مغز شکل میگیرند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاثیر دو زبانه بودن بر مغز
مطلبی دیگر از این انتشارات
مروری بر کتاب عادت های اتمی