"خوب بودن" چقدر استرس بهت می‌ده؟



من اصطلاح فرانسوى خنثی و عملی "دقت کردن" را از اصطلاح آمریکایی "خوب بودن" ، که بار ارزشی دارد بیشتر دوست دارم. چون خوب بودن گویی نقطه مقابل بد بودن و تقلب کردن است که با احساس گناه [شرم] همراه‌اند. در فرانسه اگر احیاناً حواستان به غذایتان نباشد و کیک بخورید احساس گناه نمی‌کنید و خودتان را راحت می‌بخشید. چون حواستان هست که در وعده غذایی بعدی مراقب باشید.


متن قبلی از کتاب "تربیت فرزند به سبک فرانسوی"ه.


تو این فصل از کتاب پاملا دراکرمن درمورد لاغری مادرهای فرانسوی بعد از زایمان می‌گه. این‌که چطور به خودشون روزای تعطیل تو رژیم استراحت می‌دن و چه چارچوبایی رو رعایت می‌کنن تا بتونن زودتر به وزن ایده‌آلشون برگردن! این‌که چی کمکشون می‌کنه به قوانینشون درین مورد پایبند بمونن و یکی ازون نکات مهم عوض کردنِ "خوب بودن" با "مراقب بودن"ه!

وقتی خوندمش به همه‌ی مراجع‌هام و تجربیات
خودم فکرکردم. به اضطراب‌هایی که موقع عادت‌سازی برای خودمون ایجادکردیم و همونا باعث شدن نتونیم به عادت‌هایی که می‌خوایم پایبند بمونیم و نتیجه‌اش شده یه لیست بلندبالا از تجربیاتی که بهشون می‌گیم "شکست"! این‌طورب هربار که خواستیم تصمیم‌ تازه‌ای بگیریم، این احساس شکست اضطرابمونو بیشتر کرده!


یکی از فکرای رایجی که بیشترمون درگیرشیم و تو زندگی بیشترمون جاریه، همین تفکر "همه یا هیچ" .

درواقع تعریفِ "خوب بودن" برای ما یه "همیشه‌" توی خودش مستتر داره. "خوب بودن" وقتی فایده داره که همیشه خوب باشی! اگه یه بار رژیمتو شکستی، یه هفته کتابتو نخوندی، دو ماه ورزشتو نرفتی، تو همیشه خوب نبودی و اون چندبار خوب بودنت، اصلا به‌درد نمی‌خوره! اصلا دیگه خوب نیستی!

خود این فکر می‌دونید چقدر اضطراب‌آوره؟ من هرکاری می‌کنم، نصفه و نیمه است، پس به‌ درد نمی‌خوره پس من تو زندگیم هیچ‌ کار خوبی انجام نمی‌دم! خب چه فایده‌داره یه کار جدید رو شروع کنم؟!


این چیزیه که تو سر خیلیامون می‌گذره. فرض کنید جملات قبلو روزی سه بار به بچه‌تون بگید. فکرمی‌کنید چه اثری روش داره؟ حالا اینا رو ما بدون وقفه سر کارای کوچیک و بزرگ داریم تو طول روز به خودمون می‌گیم!


حالا اگه "خوب بودن" رو با همون "مراقب بودن" عوض کنیم چی می‌شه؟ مراقب بودن، بهمون فرصت جبران میده! اما اگه تو بد شدی، دیگه بدی! به خودت ثابت کردی که ذاتا بدی! اما این فرصت جبران دادن به خودمون، چه احساسی رو در ما زنده می‌کنه؟ وقتی از مراقب بودن صحبت می‌کنیم، انگار اون استعدادمون رو در "توجهمون به جزییات"، که خیلی وقتا تو گذاشتن قوانین سفت‌وسخت به‌کار می‌بریم و افزایش اضطرابمون حالا می‌ذاریم روی "عمل صالح"😉 و "پیدا کردن فرصتِ جبران‌"!


باباجان! خدایی که مارو آفریده، یه چیزی می‌دونسته که به‌جای "خوب بودن" به ما گفته "مراقب باش" و انقد تکرارش کرده! می‌دونی اون کلمه که معنی مراقبت می‌ده چیه؟

تقوا! تقوا یعنی همین مراقب‌بودن! اصلا این مراقب‌بودن انگار بیشتر با ذات ما سازگاره تا "خوب بودن" ! یا همیشه خوب بودن! "خوب بودن" خیلی متزلزله. انقدر که هیچ‌کس احساس نمی‌کنه خوبه! حتی خیلیامون تصمیم می‌گیریم دیگه تو بندش نباشیم و حالا که نمی‌تونیم "کامل" خوب باشیم پس حداقل کامل بد باشیم! ترجیحمون اینه که تبعات "کامل" بد بودنو تحمل کنیم ولی استرس "کامل خوب بودن" رو نه!



داشتم یه بخشی از تفسیر سوره‌ی یس رو از منیب گوش می‌دادم، می‌گفت این قرآن بالاترین نعمتیه که خدا بهمون داده! داشتم فکرمی‌کردم چطور؟ مگه توش چیه؟ من که از بقیه نعمت‌هایی که بهم داده شده خیلی بیشتر از قرآن استفاده‌کردم! اصلا وقتی بدون اون تونستم زندگی کنم، یعنی انقدرا مفید نیست برام! الان که داشتم این کتابه رو می‌خوندم و یادم اومد تقوا یعنی چی، تازه دیدم اگه زودتر قرآنو با دقت خونده بودم، چقدر از احساسِ شکستام کم می‌شد! چقد آرامشم بیشتر می‌شد! چقد تمرکزم رو به‌جای سرزنش خودم می‌بردم رو پیداکردن فرصت جبران؟


بذار حالا که تا این‌جا اومدیم، این مراقبت رو بیاریم تو زندگیمون! کدوم قانون رو تو زندگیت نیاز داری ولی مدام می‌شکنیش و خودت رو بخاطرش سرزنش می‌کنی؟ یکیشونو انتخاب کن و این‌جا بنویسش و سعی‌کن تو هفته‌ی آینده، فقط مراقب‌باشی که رعایتش کنی! همین!