«شاه چراغ»

پریروز که رفتیم شیراز یه سر هم به شاه چراغ زدیم:)ینی در واقع سر زدم:)))...تو راه از بازار شاه چراغ گذشتیم و من یه تسبیح عقیق شرف الشمس خریدم ولی فکر کنم 200 تومن زیاد بوده ولی خوب یه باره دیگه...البته خواهرم میگه خیلی زشته:/...

خلاصه به شاه چراغ رسیدیم و خب بعد از چهار سال بود که می رفتم داخلش و نماز میخوندم و تقریبا یادم رفته بود که چه شکلی داشت...آینه کاری‌های متعددش منو واقعا متحیر کرد:/....اصلا یاد ادیسون میوفته آدم داستان همون شمع اگه اون قسمتی که آینه هست رو یه لامپ روشن کنیم راحت همه جا روشن میشه...خوب من اون روز روزه تشریف داشتم و این ارزش معنوی اونجا رو برای من یکی بیشتر میکرد...از همون اولش که رفتم داخل یه حس خوبی داشتم...نیروهای نظامی لباس مشکی هم بودند و واقعا خیلی خوش هیکل هستند...

اینجا غرووووبه نازنین...
اینجا غرووووبه نازنین...
غروب در شاه جراغ
غروب در شاه جراغ


اول کار بخش ایست بازرسی بود که خعلی دقیق آدم رو بررسی می کردند...من آخر نفهمیدم چرا باید صفحه گوشی رو روشن کنم:/...البته با شیوه ای که اینا بررسی بدن میکنن من یکی خیلی راحت میتونم هرچی خواستم ببرم داخل:)...فوت و فن کوزه گری داره به کسی هم نمیگم:)...مثلا لیوان شیشه ای نمیزارن ببری داخل:/...

اینو نمی دونستم که برای وصل شدن خانم ها به نماز باید کسی کنار اون قسمت مردانه که به زنانه وصل میشه قرار بگیره که نمازش کامله...از اونجا که نماز من شکسته بود نمی تونستم اونجا قرار بگیرم...کمی شاید بشه گفت خلوت بود...ولی واقعا خیلی باشکوه بود.تو راه که داشتم پیاده میرفتم شاه چراغ چندتا توریست چشم مژکی هم دیدم...نمی دونم مال چه کشوری بودند اما ظاهرا خیلی ذوق زده بودند اومدن شیراز رو ببینن...می دونین ما هم می تونیم حال اونا رو درک کنیم کافیه که تصور کنید اولین باره که شهرتون رو می‌بینید مطمئن باشید یه چیزایی خواهید دید که تا قبلش اصلا حواستون بهش نبوده...

برام جالب بود که شاه چراغ هم برای خود سمبل داره ولی به نظرم خیلی خلاقانه نیست و شاید میتونست از این بهتر باشه...


عکس برداری داخل ممنوع بود ولی من دوتا عکس گرفتم که به نظرم این قانون رو نقض نمی کرد....

نماز مغرب رو خوندم و هنوز افطار نکرده بودم و با خودم گفتم نماز عشا رو که شکسته خوندم ول کنم برم افطار کنم ولی خوب اگه میخواستم برم باید از بین بقیه عبور می کردم و حواسشون رو از نماز پرت می‌کردم و از اونجا که تا دلتون بخواد نماز صبح قضا شده دارم یکی از اونا رو خوندم بعدش دیگه داشتم بیهوش میشدم از شدت گرسنگی مخصوصا که قبلش برای رسیدن به شاه چراغ کلی پیاده روی کرده بودم و سحری هم نخورده بودم(راسیتش حسش نیست بلند شم چیزی بخورم:) ) و پدر بیرون منتظر بود و سالاد ماکارونی داخل این ظرف های سر بسته پلاستیکی کرده بود و دوتا ساندویچ....سالاد ماکارونی سهم من بود و از اونجا که نمک نداشت و داخل یه پلاستیک یه کم نمک آورده بودیم روش ریختم فقط خیلی شور شد:))) و نتونستم بخورم و ریختیم داخل سطل آشغال...دیگه من یکی از ساندویچ ها رو خردم...بعد از این که غذا خردیم راهی شدیم که بریم اما چشمان من چیزی دید و چشمانم برق زد!غرفه قرآنی...با شوق رفتم سمتش و از اونجا که قبلا دلم میخواست صحیفه سجادیه بخرم دنبال این کتاب گشتم...اما هیچ کدوم از ترجمه ها ترجمه حسین انصاریان نبود!پرسیدم از مسئول غرفه و اون بررسی کرد دید ای دل غافل این رو هم داشتند اما نگذاشته بودند داخل ویترین!و واقعا هم قشنگترین شکل رو همون ترجمه حسین انصاریان داشت و رنگ های مختلفی بود...صورتی/آبی پررنگ/آلبالویی/سبز پر رنگ/....من رنگ صورتی رو انتخاب کردم...هفتاد و پنج تومن بود...

خیلی گوگولیه!
خیلی گوگولیه!


بعضی عکس ها رو نتونستم بزارم چون ویرگول میگه بیشتر از ۷ مگابایت نباید باشه عکس ها?

در راه برگشتن و رفتن خیلی ها رو دیدم که حجاب درستی نداشتند و از اونجا که با خانواده بودم و میدونم اگه حرفی زدم دیگه اینا تا خود خونه میخوان مخم رو بخورن که به توچه و اینا هیچی نگفتم ولی باید کانال معروفانه داخل ایتا رو یه بررسی حسابی کنم و تمام اصول لازم واسه امر به معروف و نهی از منکر رو یاد بگیرم...ولی واقعا میشه جمعش کرد؟مشکل ما یکی دو تا نیست آخه!تا وقتی روی روسری بمونیم کی به شلوار پاره و چسبون و مانتوهای جلو باز میرسه و امر به معروف و نهی از منکر اونا میکنه...به نظرم بار سنگینی چهل سال امر به معروف و نهی از منکر نکردن افتاده روی دوش ما...از این دم اسبی ها رو چی کار کنیم؟که یه گیس مو از پشت کلشون آویزونه!بعضی ها هم موهاشون رو پریشون کردن...فقط خوشم میاد اینا که روسری انداختن روی شونشون و راه میرن...شجاع کی بودی تو؟بابا دلیر!بابا از خود گذشته!بابا خونخواه مهسا!میدونی بهت گیر میدن و هیچ کاری نمیتونی کنی و روسری میندازی روی شونت هرجا شد سرت کنی!بابا فداکار و از خودگذشته در راه میهن!...

وقتی این گروه سرمست از طغیان در برابر خدا را می بینم و آن را مایه افتخار خود می دانند...یاد این آیه قرآن میوفتم:

ذَٰلِكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ
این [عذاب ها] برای آن است که به ناحق در زمین شادی و سرمستی می کردید و به سبب آن است که مغرورانه به پایکوبی و خوشحالی می پرداختید.

شادی شما را غمی بزرگ در انتظار است...شما اولین گروه سرمست نبوده اید و آخرین گروه سرمست نیز نخواهید بود!شما را زینت دنیا فریفته است و خود را از خالق خویش بی نیاز می بینید...صبر کنید...اگر حقیقتی را نپذیرفتید...تنها صبر کنید...زمان به تنهایی آن را به شما ثابت می‌کند...روزی که دوباره زنده شویم...روزی که شما آن را به سخره گرفته اید...آن روز از هیبت و قدرت الهی سر به زیر و ترسان می شوید...اما گفتن آن به جماعت کوردل با نگفتنش تفاوتی ندارد...

در نیابد حال پخته هیچ خام/پس سخن کوتاه باید والسلام




اسلام از همه چیز برتر است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست.(شعار گروه فدائیان اسلام)
هر راهی جز اسلام اشتباه است.
هر مذهبی جز شیعه کامل نیست.


برای دو نفر از ویرگولی ها هم دعا کردم:)