نادان تر از چیزی هستم که فکر می کردم...
اولین اشک...
همیشه حسرت خوردم به حال کسایی که تا میشنون یا حسین اشکشون جاری میشه
قرآن می خونن اشکشون جاری میشه
قرآن به سر می گیرن اشکشون جاری میشه
هیچ وقت بدون تلاش و از روی دل اشکم جاری نشد
به خودم گفتم چقدر بدم،چقدر دلم سنگه که اشکم نمیاد برای این ذکر مصائب
پیش خودم گفتم توفیق ندارم
دوستم ندارن که نمیزارن گریه کنم
امشب همه رفتن احیاء
من تنها موندم که درس بخونم و بخوابم
خاک بر سر من
اما موندم...
آخر شب رفتم دعای قرآن به سرو دانلود کردم
دو زانو نشستم رو به قبله
و برای اولین بار اشک ریختم
بِکَ یا الله زار زدم که خدایا رسالتمو نشونم بده
بِمُحَمّد...
بِعَلی...
بِفاطمه...
بِالحَسَنِ بِالحُسَین...
پیش تک تکشون التماس کردم که از منجلاب دنیا نجاتم بدن
به علی ابن موسی...
امامم
همسایه ی دیوار به دیوار من
من بی معرفت که سراغتو نمی گیرم
حق همسایگی به جا نمیارم
تو کمکم کن
تو شفاعتم کن
تو حق همسایگی به جا بیار
بِالحُجَّت💔
یا صاحب الزمان پرونده ی عملم امشب زیر دست شما میاد تورو قسم میدم به این شب عزیز که راهمو به سمت خودتون قرار بدی جز این امضا نزن...
قرآنو باز کردم و صفحه رو خوندم
سوره ی نحل
نمی فهمم خدا چی می خواد بهم بگه
این صفحه پر از موضوعات مختلفه
باران
حیوانات
خرما و انگوری که میشه ازش هم حلال ساخت هم حرام
زنبور عسل
پیری
استقلال مالی و پول
همسر و فرزند
تنها چیزی که فهمیدم تکرار یه چیزه!
آنها که عقلشان را به کار می اندازند...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین تجربه فروش کتاب!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
«شاه چراغ»
مطلبی دیگر از این انتشارات
قرآن ما، قرآن اونا