دغدغه هویت
در مکتب روانشناسی مولانا
مولانا در تفسیر حدیث نبوی «المومن مراة المومن» میگوید که کافران هرگز آینهی یکدیگر نمیشوند و این فقط مختص مومنان است. یعنی مومن است که میتواند بدیها و ناخالصیهای یک مومن دیگر را نشان دهد و متقابلا فقط مومن است که میتواند نسبت به پلشتیهای جامعه دغدغه مند باشد.
کفر هزاران راه و روش دارد ولی تنها یک صراط مستقیم وجود دارد. به همین دلیل کافران با یکدیگر کاری ندارند و به پیامبر نیز میگفتند که تو خدای خود را بپرست و ما خدایان خود را.
کفر بسیار متنوع و متکثر است. مثلا ازدواج تا پیش از اسلام روشهای متنوعی داشت اما اسلام از میان آنها تنها یکی را باقی گذاشت. یا پرستش خدا که شکلهای گوناگون داشت و هر قبیله بت خود را داشتند که در کنار الله پرستش میکردند اما اسلام با حفظ کلیت مراسم حج، بتها را کنار گذاشت و اگر لبیکی گفته میشود فقط در برابر خداست و نه بتهای دیگر. روش اسلام حذف تکثری است که سبب تفرقه میشود و بر پا ساختن توحیدی که موجب وحدت میشود.
کافرانی که هر کدامشان ساز خود را میزنند، به عقاید بومی و قبیلهای خودشان باور دارند و بت خودشان را میپرستند، در واحدهای قبیلهای پراکنده زیست میکنند، برخلاف ضربالمثل «کافر همه را به کیش خود پندارد» دیگران را به کیش خود نمیپندارند، بلکه زندگی خود را میکنند و هر کدام دنیای خودشان را دارند. به همین دلیل تا پیش از ظهور اسلام مدنیت یا زندگی اجتماعی در عربستان وجود نداشت.
اما زندگی مومنان چنین نیست. وجود خط و مسیر مشخص و یکتا باعث میشود مومنان نسبت به همدیگر احساس مسئولیت بیشتری بکنند. اگر مسلمانی اشتباهی مرتکب میشود این به غیرت دیگر مسلمانها برمیخورد چون میخواهند راه و روش خودشان را از عمل آن فرد مبرا کنند و همین است که تلاش میکنند او را اصلاح کنند. این به معنای دغدغهمندی یا امر به معروف و نهی از منکر است.
به همین نسبت مومن باید مراقب باشد زیرا اگر عیبی در برادر ایمانی خودش میبیند، این احتمال را باید بدهد که این عیب متعلق به وجود خودش است. یعنی همزمان که نسبت به عیوب دیگر مومنان باید حساس باشد، باید عیب پوش نیز باشد. درست مانند شخصی که عینک آبی رنگی به چشم گذاشته و دنیا را آبی رنگ میبیند:
مؤمنان آیینهٔ همدیگرند / این خبر می از پیمبر آورند
پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود / زان سبب عالم کبودت مینمود
گر نه کوری این کبودی دان ز خویش / خویش را بد گو مگو کس را تو بیش
و این عیبی که در من میبینی، نقش صورت خود تو است که در آینه می بینی اش:
گرز بر خود میزنی خود ای دنی / عکس تست اندر فعالم این منی
عکس خود در صورت من دیدهای / در قتال خویش بر جوشیدهای
همچنین در فیه ما فیه میگوید:
اگر در برادر خود عیب میبینی آن عیب در توست که درو میبینی. عالم همچون آیینه است نقش خود را درو میبینی که المومن مراة المومن.
و نیز سعدی حکیم که:
نقش خود توست هر چه در من بینی / با شمع درآ که خانه روشن بینی
در داستان شیر و خرگوش مثنوی، که شیر تصویر خودش را در چاه میبیند و به سوی او حمله میبرد و به همین دلیل از بین میرود، مولانا علت اکثر نزاعها را «نزاع با خود» میداند. مثلا از کسی میپرسی چرا با فلانی بد هستی، میگوید که او متکبر است. اما در واقع این تکبر در وجود خود او بوده است که توانسته درون آن شخص دیگر تشخیصش دهد.
علت رنجش آدمیان از یکدیگر همین نزاع درونی است:
گفت پیلی را آورند بر سر چشمهای که آب خورد. خود را در آب میدید ، میرمید. او پنداشت که از ديگری می رمد. نمی دانست که از خود می رمد.همهی اخلاقِ بد از ظلم وکین و حسد و حرص و بی رحمی وکبر ، چون در توست نمی رنجی. چون آن را در ديگری می بينی می رمی و می رنجی.
این حکمت عمیق را در روانشناسی جدید هم میبینیم. یونگ میگفت درون ما یک ناخودآگاه سرکوب شده به نام «سایه» است که توسط والدین، معلمها و نیز خودمان پرورش یافته، به این نحو که احترام دیگران را کسب کنیم و از خطر طرد شدن مصون بمانیم. یعنی ما به طور ناخودآگاه چنین تربیت میشویم که مخرب نباشیم.
این بخش از شخصیت ما سرکوب شده است و نسبت به آن خودآگاهی نداریم. اما به محض اینکه آن را در وجود شخص دیگری میبینیم از آن احساس تنفر میکنیم.
ما میتوانیم این سایهی سرکوب شده را در دیگران به خوبی تشخیص دهیم زیرا سالها با آن زندگی کردهایم، اما در وجود خودمان نمیبینمش چون دائما سرکوبش کردهایم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
...آری من مرگ پرستم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدی بر حجاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
نظر تو چیه؟(۲)