مادر دو طفل که دوست داره بنویسه...
روایت زن مسلمان
خانهداری همیشه لذتبخش نیست. بعد از ازدواج اکثر ما خانمها دچار روزمرگی میشویم و این تکرار گاهی کلافه کننده میشود. با آمدن بچه کار ما هم چندبرابر میشود.
اکثر مردها همیشه میگویند:" مگه شما تو خونه چیکار میکنید؟"
امروز که روکش ملحفههای یادگاری دوران کودکی همسرم را میدوختم جانم به لبم آمد. از خیاطی و سوزن دست گرفتن بیزارم. اما من میتوانم همیشه از کار خانه فرار کنم؟
تا پارچهرا کف هال پهن کردم شروع کردم به نق زدن. اصلا دلم نمیخواست ۳ساعت وقتم را پای این لحاف تلف کنم و روز جمعهای بهجای کتاب خواندن پای ملحفه بشینم.
کوک میزدم و توی فکر بودم. دخترم که سکوت مرا دید پرسید:" مامان چرا وقتی دوست نداری بدوزی نشستی و داری میدوزی؟"
لبخند زدم و گفتم:" چون برای رضای خدا انجام میدهم."
بعد از کوکزدنهای نامنظم و کجوکوله گوشیامرا برداشتم تا کنار دوخت و دوز کاری که علاقه دارم را هم انجام دهم. مناجات جواد مقدم را که برای امام زمان خوانده بود پلی کردم. گوش میدادم و کوک میزدم. دیگر خبری از کوکهای کجوکوله نبود. همه توی یک ردیف بودند و دست من هم تندتر شده بود.
دیگر خبری از خستگی و نقزدن نبود. همسرم که با یک لیوان نسکافه به کنارم آمد، چشم چرخاندم و به روی کاغذی که به در کابینت چسبانده بودم نگاه کردم. لبخند زدم و دوباره متن رویش را خواندم:" این خانه از امروز حرم حضرت زهراست. اگر کار میکنی تو خانه به عشق حرم، ظرف میشوری به عشق حرم، جارو میزنی به عشق حرم، تو حرم کسی غر نمیزنه، تو حرمکسی نیاز به تشکر نداره، تو حرم کسی خسته نمیشه، اونی که باید حواسش باشه حواسش هست پس کارت رو بکن"
مطلبی دیگر از این انتشارات
حیفش بود. او باید شهید میشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نظر تو چیه؟(۲)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدی بر کتاب «تختخوابت را مرتب کن»