دغدغه هویت
فرق میان اسلام و ایمان
عده ای زمان پیامبر ایراد میگرفتند که حالا که ما ایمان آورده ایم به ما کمک مالی کن و صدقه ای بده. اما قرآن به صراحت به این افراد پاسخ میدهد که شما ایمان نیاورده اید بلکه اسلام آورده اید. پس در اینجا می بینیم که میان اسلام آوردن و ایمان آوردن تفاوتی هست.
حدیث «الاسلام علانیة و الایمان سریرة» ناظر به همین تفاوت است. اسلام امری آشکار و ایمان امری نهان است. اسلام امری اجتماعی و ایمان امری درونی یا فردی است. از ایمان افراد کسی خبر ندارد و اگر پیامبر به واسطه پیامبر بودنش از آن مطلع است باز هم ایرادی به تازه مسلمان ها نمیگیرد. در واقع همینکه آن تازه مسلمان ها شهادتین می گفتند و در ظاهر نشان میدادند که تسلیم امر خدا هستند، یعنی استسلام، و یعنی اینکه مسلمان شده اند، کافی بود. حساب ایمان داشتن یا نداشتن آن تازه مسلمانها با خداست که در روز قیامت، یعنی روزی که سرایر آشکار میشود مشخص میشود. فعلا حساب پیامبر با مسلمان شدن آنهاست. روز قیامت که به قول مولوی زر ناسره (ناخالص) یا قلب (تقلبی) از زر واقعی شناخته میشود، ریاکاران و منافقان شناخته خواهند شد. اما فعلا اسلام آوردن آنهاست که مهم است.
هدف پیامبر در درجه اول اسلام آوردن افراد است و بعد ایمان آوردن آنها. یعنی اول ساختن جامعه اولویت دارد و بعد ساختن فرد. اگر جامعه ساخته شود فرد نیز خود به خود ساخته میشود.
اگر جامعه اسلامی ساخته شود، ایمان افراد نیز درست میشود.
درک این مطلب کمک میکند به برخی شبهات پیرامون گسترش اسلام نیز پاسخ داده شود.
شبهه اول:
کسانی که معتقدند که ایمان از راه تفکر بدست می آید این شبهه را وارد میکنند که بیشتر مسلمانها در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده اند و اسلام را به اختیار خودشان و از روی تحقیق انتخاب نکرده اند.
پاسخ به این شبهه در گروی فهم این نکته است که اعتقادات و شخصیت فرد از درون جامعه برگرفته میشود و این در مورد همه موضوعات و همه اعتقادات و ادیان صادق است.
کودکی که در یک خانواده و جامعه مسلمان پرورش می یابد در ابتدا دارای عقایدی است که از راه تقلید بدست آمده اند. او در انتخاب این عقاید اختیاری نداشته همانطور که در انتخاب زبانی که به آن تکلم میکند اختیاری ندارد. این عقاید به صورت خام هستند و هنوز به شکل ایمان استقرار نیافته اند. اما «زیست اسلامی» سبب میشود که ایمان شکل بگیرد. به این معنی که او به تدریج با حوادث و مشاهداتی روبرو میگردد که سبب تحکیم و تقویت اعتقاداتش میشود، آن اعتقادات نمود بیرونی و خارجی پیدا میکند و در اثر زیستن در جامعه اسلامی مجموعه این مشاهدات، دریافتها و ادراکات و عقاید خام به یکپارچگی میرسد و ایمان شکل میگیرد. اینجاست که فرد مومن میشود و واقعا به آن چیزی که به آن از روی تقلید معتقد است ایمان می آورد.
در مقابل عده بسیار کمی هستند در تاریخ که از روی تفکر به چیزی معتقد شده باشند.
پس اینکه بگوییم مسلمانها ایمانشان جبری است یا ایمان واقعی باید از روی تفکر باشد یک حرف مفت و یاوه است که نه واقعیت دارد و نه امکان وقوع.
شبهه دوم:
میگویند اسلام دین شمشیر است.
پیامبرانی که صرفا مبلغ بودند نظیر نوح و عیسی در انجام ماموریتشان چندان موفق نبوده اند. بنا بر روایات تعداد پیروان حضرت نوح بعد از صدها سال کار تبلیغی و ارشادی کمتر از صد نفر و پیروان حضرت عیسی هم صرفا همان رقم انگشت شمار حواریون بودند که تازه یکیشان به حضرت خیانت میکند. گسترش دین مسیح بیشتر مدیون تبلیغاتی است که پس از به صلیب کشیده شدن او انجام میشود توسط کشیشانی مثل پولس و البته به طور قطع، گرایش امپراطور روم به آیین جدید. این قضیه در مورد پیامبران ایرانی نظیر زرتشت و مانی نیز وجود دارد که بعد از آنکه پادشاه ایران دین آنها را می پذیرفت و آنها را مذهب رسمی قرار میداد این ادیان گسترش می یافتند.
پس اینکه تصور کنیم ادیان و مکاتب فکری از طریق تبلیغ و ارشاد گسترش می یابند حرفی یاوه است.
پیامبر اسلام که بزرگترین شخصیت تاریخ است این را به خوبی میدانست که برای ساختن افراد باید جامعه ای موحد و یکپارچه تابع قوانین وجود داشته باشد. او میدانست که یکپارچه کردن مردمان گوناگون که تا قبل از آن بیابان گرد بودند و فاقد هر گونه نظام تمدنی بودند، باید از مجرای توحید حاصل شود که همه افراد را در مقابل خداوند برابر میداند، به آنان حق انحصاری و بلاواسطه بندگی خدا را اعطا میکند، آنها را نسبت به سرنوشت جامعه اسلامی (امر به معروف و نهی از منکر) و قوانین جامعه (احکام و شریعت اسلام) مسیولیت پذیر میکند، آنها را از طریق وعده پاداش و جزا در مسیری قرار میدهد که حتی در صورت ناکامی دنیوی در اجرای مسیولیت هایشان کوتاهی نکنند (معاد)، آنها را از طریق انواع عبادات فردی به معبود یکتا متصل میکند و به آنان عزت نفس و شرف و مناعت طبع و شخصیت می بخشد، از طریق عبادات اجتماعی (نماز جماعت و حج) رابطه اخوت و پیوند میان آنها برقرار میکند، و در یک کلام کلیه الزامات و ملزومات حیات اجتماعی پایدار را در اختیار آنها قرار میدهد.
این تفاوت میان پیامبر بزرگ اسلام با سایر پیامبران به خوبی روشن میکند که تبلیغ و تبیین و ارشاد اگرچه مهم است اما نه به آن مهمی که خیلیها تصور میکنند. اگر ساختارهای جامعه یعنی قانون به درستی پیاده شوند افراد صالح از درون آن بیرون می آیند و اولویت با ساخت جامعه است.
مطالب مرتبط:
مطلبی دیگر از این انتشارات
برایِ شهیدِعزیز
مطلبی دیگر از این انتشارات
قرآن ما، قرآن اونا
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب:آفتاب بر نی