نادان تر از چیزی هستم که فکر می کردم...
قدم قدم تا حرم ...
تصمیم گرفتم زیارت بامدادی شب شهادت ثامن الحجج را برای شما روایت کنم.
میای با هم بریم حرم؟
دستتو بده به من اینجا همون جاییه که می خوای.......
جای پارکی را به سختی پیدا کردیم و از ماشین فاصله گرفتیم،خیابان های منتهی به حرم همه بسته هستند و تنها پیاده می توان راه پیمود...
قدم قدم به سوی حرم...
از کنار موکب که گذشتیم اکثر افرادی که از رو به رو می آمدند ظروف یکبار مصرف غذا به دست داشتند گویا که جایی در همین نزدیکی نذری پخش می شد(نمیشد عکس بگیرم) خیابان پر شده بود از زباله های رنگارنگ گویا مردم حوصله نداشتند ظروف نذری خود را در سطل زباله بیاندازند.
هر چه به حرم نزدیک تر می شویم جمعیت بیشتر می شود همه به سوی یک هدف قدم بر می داریم...
و گنبد سبز به ما نوید می دهد که به حرم نزدیک شده ایم...
در این شب آنقدر با نامحرم برخورد کردم که به گمانم ثواب زیارت و گناه این برخورد ها با هم برابر شد....
گلدسته های حرم از دور نمایان می شود....
زائری که تنها به عشق امامش آمده و از جای خواب هم باکی ندارد....
به سوی صحن آزادی...
مردان در صحن(فضای باز)
زنان در رواق(فضای بسته)
و به پایان این شب پر نور نزدیک می شویم...
هنوز نرفته دلم تنگ می شود.
خداحافظ ای حافظ خانه ام
دلم را به این راه عادت بده
دعای شریف تو شد آرزو
رضا جان گرفتم به عشقت وضو
دیشب برای همه ی شما ویرگولی ها دعای ویژه کردم و دعای مخصوصی برای سه نفر،
کسی که به او قول داده بودم،کسی که به تازگی معلوم نیست فازش چیست؟و یکی از اصیل ترین ویرگولی ها...
مطلبی دیگر از این انتشارات
هرگز نمیرد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
برایِ شهیدِعزیز
مطلبی دیگر از این انتشارات
شرح تمدن کربلایی حول یک سؤال | قسمت اول