مرثیه‌ای بر مرگ قورباغه

انسان‌های بزرگ اسلام...امام موسی صدر،حاج قاسم،عباس بابایی،مصطفی چمران،امام(ره) و .... سمبل ایستادگی در اسلام بودند.اما همزمان شخصیتی بسیار نازک طبع و مهربان داشتند.دلیلش چه بود؟احساسات داشتند دیگر!پس چگونه گاه در میدان های جنگ افرادی نظیر عباس بابایی انسان‌ها را می‌کشتند؟

کشتن برای کشتن قساوت قلب می‌خواهد اما کشتن برای خدا ایمان می‌خواهد.ایمانی که خود نیازمند یک قلب سالم است.قلبی که بشود با آن تفکر کرد،قلبی که ملتهب و مشغول نباشد!اگر اخلاص و ایمان ضمیمه کارت باشد و هر کاری را صرفا برای خدا نه برای خود و خلق انجام دهی هم جان‌گرفتن،هم جان‌دادن و هم بخشیدن هم نگذشتن همه برایت شیرینی و حلاوت خواهند داشت و یک اندازه به آن‌ها عشق می‌ورزی.

اسلام نه دین صلح طلب است نه دین جنگ طلب.هیچ‌کدام را فی‌الذات بر دیگری ارجحیت نمی‌دهد‌،هرکدام که به سود اسلام بود،هرکدام که اسلام را،چراغ هدایت الهی را،یگانه راه سعادت را نگه داشت همان را دستور می‌دهد.

تو با کشتن و قطعه قطعه کردن قورباغه در حقیقت کشتن برای کشتن را تمرین می‌کنی و این به راحت کشتن برای خدا ختم نمی‌شود که قسی‌القلبت می‌کند.کشتن برای هوای نفس را برایت زینت می‌بخشد و لذت کشتن برای خدا را از تو می‌گیرد.

اگر می‌خواهی خودت را آنقدر قوی کنی که احساسات بر تو غلبه نکنند به جای کشتن و مسموم کردن قلبت،این سرچشمه احساسات،آن را هدایت کن...به سمت رضایت الهی...

در حالت اول تو از اخلاص و ایمان بازمی‌مانی و نه دیگر کشتنت برای خداست نه جان بخشیدنت!

در حالت دوم احساساتی که به اخلاص منتهی شده و تنها مقصودش خداست هرکاری را که او بخواهد و دوست داشته باشد تو نیز دوست خواهی داشت و دیگر احساسات وبال گردنت نیست که پشتیبان و حامی تو خواهد بود و در راهی که عقلت آن را همراستای مشیت الهی تشخیص داده است.


#با_تشکر_از_فائیر:)

پ.ن:برای فهمیدن این پست نیاز به خواندن پست قبلی میباشد.