نکاتی پیرامون رابطه‌ی تشیع و ایران



۱.

ایرانی‌ها نخستین قوم موحد تاریخ هستند که به یگانگی خدا رسیدند و همواره به جنبه‌های مینوی و دنیوی به طور همزمان توجه داشتند. با همین نگاه مینویی اسلام را نیز به گونه‌ای دیگر فهمیدند که در میان سایر مسلمانان کمتر دیده میشد. به همین دلیل گسترش تصوف و عرفان که تلقی خاصی از اسلام داشت در ایران فراگیرتر از جاهای دیگر بود.

در قرون نخستین اسلامی در دوران بنی امیه و عباسی که ایرانیان موالی و رعیت اعراب به حساب می‌آمدند، مذهب رسمی (تسنن) نماینده و مدافع منافع اشراف و زمینداران و خلفا بود و در مقابل گروه‌های شیعی (از جمله زیدی و اسماعیلیه) و نیز متصوفه و فرقه‌های سیاسی-اجتماعی (قرامطه و زنگیان و سربداران) که طرفدار و مدافع مذهب رسمی به حساب نمی‌آمدند مدافع منافع توده‌های رعیت و کشاورز و مردمان غیر عرب.

مذهب رسمی در چنین اوضاعی کارش این است که ظلم اربابان را برای رعیت توجیه کند و از جبر و تقدیر و شکرگزاری و این چیزها بگوید تا مظالم موجود را بدون آنکه برای اربابان مشکلی ایجاد کنند تحمل نمایند. در واقع مذهب رسمی اول از همه یک کارکرد اقتصادی داشت و می‌توان آن را همان افیون توده‌ها دانست. اما مذهب غیررسمی که در میان توده‌ها و عوام رشد می‌یابد شکل واقعی مذهب را پیدا می‌کند زیرا یک ارتباط ارگانیکی با وضعیت اجتماعی دارد و مطابق با جهان بینی باستانی قوم ایرانی، به هر دو جنبه‌ی دنیوی و مینوی توجه دارد.

تصوف نماینده‌ی طغیان تفکر ایرانی علیه تفکر نژادپرستانه‌ی عربی است که ایرانی‌ها را مبدل به برده می‌کند و از طرفی به پرسش‌های بنیادین پاسخ می‌دهد که از کجا آمده‌ایم، به کجا می‌رویم و چگونه باید برویم. تصوف هم مربوط به دنیای بیرون است و هم درون، هم آفاق است و هم انفس.

از طرفی میان امامان شیعه و خلفای حاکم هیچگاه پیوند و موافقتی صورت نمی‌گیرد و بیشتر این امامان نیز توسط همین خلفا محبوس و شهید می‌شوند. این سبب می‌شود که متصوفه و پیروان مذاهب غیررسمی به سمت تفکرات شیعی جذب شوند. برای مثال از امام علی و یکی از یاران وفادار او یعنی اویس قرنی که در جنگ صفین شهید شد به عنوان اولین دسته‌ی صوفیان نام برده می‌شود. یا عطار در تذکره الاولیاء نام امامان باقر و صادق را به عنوان دو تن از اولیای تصوف وارد می‌کند.


۲.

مساله‌ی اصلی شیعیان پس از رحلت پیامبر شروع می‌شود بر سر اینکه چه کسی جانشین پیامبر باید باشد.

اهل سنت مطابق با سنت‌های قبیله‌ای و عشیره‌ای عرب، جانشینی شیوخ و بیعت سران و متنفذان را شرط جانشینی می‌دانستند اما شیعیان، همانند ایرانیان باستان، جانشینی را از آن امام علی میدانستند که اگرچه فاقد جنبه‌های شیخوخیت عرب بود (مثل داشتن سن بالا) اما داماد و پسرعموی پیامبر بود.

به همین نسبت سایر امامان نیز رابطه‌ی خانوادگی با یکدیگر دارند به این معنی که برای جانشینی جایگاه یک امام، کسی بهتر از فرزند مذکر بزرگترش نیست. که البته انشعاب دو شاخه‌ی اسماعیلیه و دوازده امامی بر سر همین «بزرگتر» بودن جانشین امام صادق شکل گرفت.


۳.

اهل سنت قائل به مقام خلافت بودند اما شیعیان مقام «امام» را ابداع کردند که متفاوت از خلیفه بود.

شیعیان اگرچه درون جوامعی می‌زیستند که اکثریت اهل سنت بودند اما «تقیه» را در پیش گرفتند. به این معنی که چندان کاری با نظام سیاسی حاکم نداشتند هر چند که به آن راضی هم نبودند. خمس خود را به جای آنکه به حکومت بدهند به امام یا جانشین امام می‌دادند و به فتوای او عمل می‌کردند.

این روابط درونی میان اعضای یک گروه با اعتقادات خاص درون یک جامعه‌ی ناهمگن، مشابه روابطی است که انجمن‌های مخفی در ایران باستان داشته‌اند و در میان مزدکیان نیز دیده میشده.

یکی از نتایج این سازماندهی درونی این بوده که فقهای شیعه از قدرت انحصاری در مدیریت دارایی‌ها و موقوفات برخوردار شوند.


۴.

ایرانی‌ها همواره و از پیش از اسلام به فکر یک منجی مذهبی بودند. یعنی منتظر یک نفر با سابقه‌ی مذهبی بودند تا بتوانند دور او جمع شده و اتحاد پیدا کنند. به همین مناسبت است که می‌بینیم یک ایرانی به نام ابومسلم خراسانی برای براندازی کردن خلافت اموی به نزد امام صادق می‌رود.

از طرفی ایرانیان از پیش از اسلام معتقد به جدال دائمی خیر و شر و پیروزی نهایی خیر بودند.

اعتقاد شیعیان دوازده امامی به وجود مهدی موعود مطابق بر این روحیه‌ی آخرالزمانی است و حتی در میان نواب امام مهدی و تثبیت کنندگان اصلی این نظر که امام مهدی وجود دارد و به غیبت رفته است، نام خاندان پرآوازه‌ی نوبختی در شهر قم به روشنی می‌درخشد.


۵.

حضرت علی و امام حسین در میان توده‌ها دو شخصیت مهم دینی به شمار می‌آیند که اهمیتی بالاتر نسبت به سایر ائمه دارند. اما تلقی مردم از امام علی و امام حسین با تلقی شیعه‌ی سیاسی که در دوران جدید متداول شده تفاوت دارد.

علی توده‌ها یک درویش و صوفی یا یک پهلوان است. شمایل و گفتار و یاد این علی در زورخانه‌ها، روی تشک کشتی، قهوه‌خانه‌ها، پرده‌های نقالی، و ترانه‌ها و تصنیف‌ها دیده و شنیده می‌شود.

این علی بیشتر «مولا» خطاب می‌شود یا چنانکه متداول است، هنگام بلند کردن شیء سنگین و یا آغاز یک کار دشوار از او به مثابه پهلوان و مظهر اراده یاد می‌شود.

این علی یک جوانمرد مقتدر، یک مردم‌دار فقیر نواز و یک پهلوان همیشه پیروز است.

این علی در امتداد اسطوره‌ی باستانی رستم، یعنی اسطوره‌ی جوانمرد پهلوان یا مظهر مردانگی و اراده است.

امام حسین نیز در امتداد اسطوره‌ی سیاوش است و بیش از آنکه حرکت سیاسی او علیه نظام ظلم مد نظر توده‌ها باشد، داستان پاکی و مظلومیت و جوانی او مورد توجه است.

چهار عنصر بزرگ زادگی (خاندان پیامبر)، پاکی (معصومیت)، مظلومیت (شهادت و تشنگی و خانواده و خیمه) و جوانی (با آنکه در ۶۳ سالگی به شهادت رسید) در گفتار و تصورات مردم همانند اسطوره‌ی سیاوش وجود دارد.


۶.

قانون مشروعیت حکومت در ایران قانون «فره ایزدی» است. این قانون بیان می‌دارد که شاهی که به حکومت می‌رسد دارای پشتیبانی الهی است و اگر روزی این پشتیبانی از او سلب شود حکومتش نیز ساقط می‌شود و فره ایزدی به حاکم جدید منتقل می‌شود.

فره ایزدی متناظر است با مفهوم انسان کامل. در هر زمانی خدا یک نفر را در جهت مصالح عموم برمی‌گزیند به قول سعدی: خاص کند بنده‌ای مصلحت عام را. این خاص کردن یک نفر و اعطا کردن مقام پادشاهی به او سبب اتحاد مردم، تشکیل کشور و جلوگیری از هرج و مرج و آشوب می‌شود.

لذا شاه در ایران مبدل به سایه‌ی خدا (ظل الله) یا نماینده‌ی خدا می‌شود.

اینکه به امام رضا در تلقی و باور توده‌ها شاه خراسان گفته می‌شود، یا به برخی امامزاده‌ها و عرفا بر مبنای همین باور کهن است.