وقتی دانسته دست به ظلم میزنند

از وقایع مهم تاریخ اسلام که به راستی از همان بدو تولد برای همه شیفتگان اسلام پیامی روشن داشت ماجرای جانشینی پیامبر (ص) اسلام بود.

پیامبری که در چندین نوبت جانشین خود را تعیین کرده بود و بر اساس منابع صرف اهل سنت جانشین او کسی نبود جز حضرت علی (ع).چه حادثه غدیر خم و آیات "الیوم اکملت لکم دینکم" و آیه "بلغ ما انزل"

چه حادثه های مختلفی که در روایات سنی و شیعه جانشینی امام علی را برای پیامبر تایید میکرد.

کما اینکه وقتی موضوع سقیفه بنی ساعده پیش آمد ، اعضای شرکت کننده در این جلسه بر اینکه امام علی از طرف پیامبر به عنوان جانشین انتخاب شده بود اختلافی نبود به قسمتی از فرضیه مادلونگ توجه کنید:

ویلفرد مادلونگ: وی در کتاب جانشینی پیامبر اسلام(ص) این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار داده است. وی معتقد است بر خلاف اعتقاد اکثر تاریخ‌نگاران، شورای سقیفه در ابتدا جهت تعیین خلیفه مسلمانان راه‌اندازی نشده بود و از آنجا که نظریه خلافت، به‌عنوان جانشینی پیامبر در جامعه اسلامی سابقه‌ای نداشته، تصور این که انصار، با تجمع خود به دنبال آن بوده باشند، دور از ذهن است. مادلونگ معتقد است: انصار با این تصور که در پی رحلت محمد(ص) بیعت با او نیز به پایان رسیده و فروپاشی جامعه سیاسی که پیامبر آن را بنا کرده محتمل است، در صدد انتخاب رهبری از انصار برای اداره امور شهر مدینه بود و به همین روی بدون مشورت با مهاجران گرد هم جمع شدند. تصور انصار بر این بود که مهاجران دلیل موجهی برای اقامت در مدینه ندارند و به شهر خود مکه مراجعت خواهند کرد و آنانی که تمایل به ماندن دارند احتمالا حکومت انصار را خواهند پذیرفت.
وی این فرضیه جدی را مطرح می‌کند که فقط ابوبکر و عمر معتقد بودند که جانشین محمد(ص) حاکم بر تمام عرب است و چنین خلافتی فقط شایسته قریش است.
مادلونگ معتقد است ابوبکر قبل از رحلت پیامبر (ص) برای تصدی عنوان خلافت تصمیم داشته و برای رسیدن به این آرزو، قصد داشته است مخالفان قدرتمند خود را از راه بردارد. در رأس این مخالفان، اهل‌بیت محمد(ص) قرار داشت که در قرآن مرتبه‌ای بالاتر از سایر مسلمانان به آنان عطا شده بود. ابتکار عمل انصار در برگزاری اجتماع سقیفه، فرصت مناسبی برای ابوبکر در جهت رسیدن به هدفش فراهم آورد، وی ابتدا عمر و ابوعبیده را که در آن جمع هیچ احتمال پیروزی ندارند به‌صورت نمایشی به‌عنوان نامزدهای جانشینی مطرح می‌کند و روشن است که این پیشنهاد جدی نبوده و فقط برای ایجاد مشاجره بین جمعیت بوده است تا در نهایت قضیه به نفع وی تمام شود.
به اعتقاد مادلونگ، استدلال اهل‌سنت و دانشمندان غربی مبنی بر اینکه علی(ع) به دلیل جوان و بی‌تجربه بودن نسبت به سایر صحابه مانند ابوبکر و عمر داوطلبی جدی نبوده، کاملا خلاف واقع است و دلایل دیگری از جانب ابوبکر موجب عدم مطرح شدن علی(ع) شده است.

و جالب آنکه نامه امام علی هم با تذکر اینکه اعضای مشتاق جانشینی استدلال نزدیکی به پیامبر را میکردند ، میفرمایند:

«من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بیعت نخواهم کرد و شما سزاوارترید که با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید، و به قرابت و نزدیکی با رسول خدا بر آنها احتجاج کردید و به آنها گفتید: چون ما به پیامبر نزدیک‌تریم و از اقربای او هستیم به خلافت سزاوارتر از شما هستیم، و آنها نیز روی همین اساس، پیشوایی و امامت را به شما دادند. من نیز با همان امتیاز و خصوصیت که شما بر انصار احتجاج کرده‎‌اید با شما احتجاج می‌کنم (یعنی همان قرابت و نزدیکی با رسول خدا) پس اگر از خدا می‌ترسید با ما از در انصاف درآیید و همان را که انصار برای شما پذیرفتند شما نیز برای ما بپذیرید، و گرنه دانسته به ستم و ظلم دست زده‌‎اید.»

نهایتا بر خلاف همه شواهد خلفایی با اجماع به جانشینی پیامبر میرسند و قدرت اسلام یکباره در دستشان قرار میگیرد.

جالب آنکه عمر با وصیت ابوبکر به خلافت میرسد!!! یعنی دقیقا بر خلاف همان روشی که در سقیفه اعمال شده بود و اجماع را از وصیت و توصیه پیامبر بالاتر میدانست و حتی گفته بودند که پیامبر فقط وظیفه اش رسالت بود و حقی برای تعیین جانشین نداشته است.

و عجیب تر آنکه عثمان نیز با واسطه شورایی که عمر تعیین کرده بود به خلافت رسید!!!

و البته اتفاقاتی در دوران این سه خلیفه می افتد که یک چیز را بخوبی مشخص میکند ، اینکه ظهور اسلام برای مقام دوستان اعراب یک موهبت بود چرا که قرنها هیچ عاملی نتوانسته بود آنها را اینگونه متحد کند که بتوانند بر خلاف اهداف اساسی اسلام به کشورهای دیگر حمله کنند و غنائم و ثروتهای آنها را غارت کنند.

این اتفاقات بیانگر یک موضوع بسیار مهم و اساسی در تمام ادیان الهی است و آن این است که دین بسادگی ملعبه دست افرادی قرار خواهد گرفت تا با آن بتوانند بر بقیه حکومت کنند و ثروت اندوزی بنمایند.

خلفایی که برای تقسیم بیت المال بر خلاف سنت پیامبر دست به کارهای شیطانی زدند و بعنوان مثال حقی را برای زنان پیامبر قائل شدند و چند هزار دینار ماهیانه به آنها پرداختند و آن را در پوششی برای جواز خودشان قرار دادند و گفتند زنان پیامبر مهم هستند و ام المومنین هستند و حق بیشتری دارند و از همین طریق کم کم صحابه را اضافه کردند و بعد فرزندان صحابه و الخ.

پیامبری که خود زمانی که غنایمی از یکی ازجنگها بدست آمده بود و بعضی از زنهای ایشان اصرار میکردند که حالا که غنائم طلا هستند آنها را به ما بده و وقتی پیامبر مخالفت کردند آنها حرفهای ناروا زدند و خداوند آیه فرستاد که از آنها کناره بگیر و بعد از کناره گیری به زنان آنها پیغام فرستاد که اگر میخواهید میتوانید طلاق بگیرید و بروید و اگر میخواهید بمانید هر چه دستور خدا و پیغمبر را باید اطاعت کنید.

در حقیقت وقایع نخستین روزهای اسلام بدون حضور رسول الله ص نشان دهنده آن بود که انحراف در دین و تغییر احکام به نفع طایفه ای از همان نخستین روزها آشکارا انجام شد.

و این انحراف با یک ان قلت در قضیه صفین از طرف همراهان امام علی باعث پایدار شدن بنی امیه شد و در سال 60 هجری پسر پیغمبر خاتم ص توسط پسر کسی که در نقش خلیفه مسلمانان و جانشین پیامبر خود را میدانست کشته شد تا به همگان ثابت کند که منحرف شدن دین در زمانی بسیار کم اتفاق افتاده و دین در دست نا اهلان و بی دینان است.

این قسمتی از تاریخ مسلمانان است که باید با دقت فراروان در یکی از بهترین منابع یعنی نامه های حضرت امیر در نهج البلاغه آنها را یافت و دین را غربال کرد بوسیله ایشان تا سره دین از ناسره آن جداگردد.

پ.ن:

مطالبی که بیان شد قسمتی از آن برگرفته از کتاب شیعه در اسلام بود و مطالبی که بر ضد خلفای راشدین آمد در منابع اهل سنت آمده است و هدف آن تنها عبرت آموزی از تاریخ پر عبرت مسلمانان است.

ج