بازگشت و تصحیح

نود و دومین جشنواره اسکار جزو مهم ترین دوره‌های این جشنواره و همینطور نقطه‌ای جالب در تاریخ معاصر سینمای آمریکا بود .

دو فیلمساز بزرگ و صاحب سبک هالیوود یعنی تارانتینو و اسکورسیزی دست به ریسک بزرگی در زندگی هنری خود زدند . دو فیلم این دو کارگردان در جشنواره با نام های «روزی روزگاری در هالیوود » و «مرد ایرلندی» پخته ترین و بالغ ترین فیلم های صاحبان اثر است که با بازگشتی به گذشته‌ی هنری خود ضعف‌های آثار خود را تکمیل میکنند.

مارتین اسکورسیزی تقریبا در تمام ژانرها طبع آزمایی کرده است و اتفاقا در تمامی آن‌ها هم موفق ظاهر میشود ، اما تمام عاشقان سینما او را برای طعم گنگستری فیلم هایش و خلق آثار بزرگ گنگستری مثل « رفقای خوب » میشناسند. او این بار پایان خودش و سینمای گنگستری را رقم می‌زند ، یعنی با مرد ایرلندی میگوید نه دیگر میتوانم بهتر از این بسازم و نه دیگر میتوانید بهتر از این بسازید !

علاوه بر اتمام حجت با ژانر گنگستری ، این فیلم اشاره‌هایی زیادی نیز به آثار گذشته وی دارد که به پخته ترین شکل آن‌ها را بازنمایی می‌کند.

پس از اسکورسیزی بزرگ به تارانتینوی دیوانه میرسیم . تارانتینو ، پسر ناخلف سینما که خیلی ها او را قبول ندارند اتفاقا جزو وفادارترین خالقان سینماست.

اشاره‌های فرا متنی و ادای دین های مختلف او به سینمای هالیوود در فیلم هایش مشهود است. همچین خشونت دیوانه وار و خون و خون ریزی . اما چیزی که از «روزی روزگاری در هالیوود» شاهکاری متمایز میسازد نه تنها پختگی در تمام عناصر سینمایی تارانتینو است ، بلکه پختگی در فیلمسازی اوست.

تارانتینو در این فیلم با تمام شیطنت‌ها و خلاقیت‌های مخصوص خودش در قاب بندی‌ها و فیلمنامه ، نسبت به تمام فیلم‌های خود بیشتر اصول را رعایت میکند و انگار میخواهد با نیشخندی به منتقدانش بگوید : اگر میتوانی ایراد بگیر !

روزی روزگاری در هالیوود بجز نمایش پختگی تارانتینو نمایشی شاعرانه از هالیوود دهه‌ی شصت هدیه میدهد و به بخشی از قتل‌های خانواده منسون میپردازد . حتی از آن ها انتقام میگیرد !