بریکینگ بد، جنایت و مکافات

جنایت و مکافات

بریکینگ بد، شاهکاری تکرار نشدنی در دنیای هنر است. سریالی که معادلات جهان سینما را بر هم زد و نامی جاودان از خود باقی گذاشت.

شاید بتوان عنوان جنایت و مکافات، نام شاهکار داستایوفسکی را بر روی این سریال گذاشت. داستانی کامل و تراژیک از ظهور تا سقوط والتر وایت، نابغه شیمی که به یک جنایتکار ترسناک تبدیل می‌شود.

در این مقاله به زوایای متفاوت این سریال و دلایل شاهکار بودنش خواهیم پرداخت.



ایده اصلی سریال

داستان و ایده اصلی سریال بریکینگ بد، از همان مدل‌هایی است که وقتی برای کسی تعریف بکنید، شاید خیلی او را جذب نکند.

یک معلم شیمی که پس از مبتلا شدن به بیماری سرطان، به ساخت مواد مخدر رو می‌آورد.

در ابتدا باید گفت همیشه شاهکارهای جهان هنر، ایده‌هایی کاملا ساده و انسانی دارند و از طرفی این ایده، برای جامعه آن زمان آمریکا، بسیار ظریف و جذاب بود.

جامعه‌ای که از رویای آمریکایی ناامید شده بود و همچون والتر وایت، شخصیت اصلی سریال، غرق در روزمرگی و تحقیرهای جامعه سرمایه‌داری شده بود، خود را حامی والتر می‌دانست.

این جامعه، جنون والتر را می‌پذیرفت و با او همراهی میکرد تا احساس حقارت خود را با تبدیل شدن والتر وایت از یک معلم معمولی تا یک امپراطور مواد مخدر، از بین ببرد.



روایت سریال

نوع روایت داستان از همان ابتدا شاهکار است. داستان به جای خطی بودن و سر بردن حوصله تماشاگر، با حادثه شروع میشود. حادثه‌ای که به جز شوک دادن به مخاطب، ذهن او را برای دیوانگی جهان سریال آماده می‌کند.

در سریال بریکینگ بد، همیشه احساس میکنید همراه با کاراکترها، بر روی لبه تیغ راه می‌روید.

داستان به شیوه‌ای پر از حرارت و جذابیت طراحی شده است و آن‌قدر سورپرایزهای خلاقانه دارد که آن را از یک روایت کلاسیک خسته کننده به یک راوی مستقل در جهان امروزی تبدیل میکند.

این روایت داستانی همانند رمان‌های شاهکار جهان، فقط حول محور شخصیت اصلی پرداخته نشده است، بلکه به تمامی کاراکترها و داستان‌ها، اجازه‌ی ظهور و بروز می‌دهد.



شخصیت پردازی

از دیگر شاهکارهای سریال، باید به شخصیت پردازی ماهرانه تمام اعضای آن اشاره کرد.

همانطور که گفته شد، این سریال اجازه ظهور تمامی کاراکترها را به اندازه کافی و در محدوده جهان سریال می‌دهد.

انتخاب بازیگر و طراحی صحنه‌ها تا حد امکان میتواند در خدمت شخصیت پردازی باشد و در جریان فیلم کمک کند.

یکی از مهم ترین ارکان‌های شخصیت پردازی، سفر درونی و بیرونی شخصیت داستان است. به نحوی که ویژگی های شخصیتی از شروع تا پایان داستان متوحل شده و همانند زندگی واقعی، افکار و رفتارهای شخص، دچار تغییر و تحول شود. بریکینگ بد، به خوبی این تحول شخصیتی را در عناصر داستان پیاده میکند و تمامی کاراکترهای داستان، بنا بر اتفاقات، دچار تحولات درونی و بیرونی می‌شوند.



کارگردانی و طیف رنگ

در این سریال، طیف‌های رنگی مختلفی برای هر شخصیت به کار گرفته شده است. انقدر این طیف رنگی فکر شده و استاندارد است که سازندگان سریال، آن را منتشر کرده و با سرچی ساده میتوانید طیف رنگی هر کدام از شخصیت ها را پیدا کنید.

برای مثال، لباس‌های والتر وایت، از فصل اول، همراه با تاریک‌تر شدن شخصیت او، تاریک تر میشوند و از لباس های روشن فاصله می‌گیرند و یا حتی زمانی که خشمگین است، لباس هایی با طیف رنگی قرمز به تن دارد.

کارگردانی و ساخت مجموعه نیز به همین روند پیش می‌رود. در فصل اول، نورها زنده تر و قاب‌های دوربین بازتر هستند، به طوری که فضای اطراف والتر وایت را از لحاظ روانی و همینطور بینایی رصد می‌کنیم.

هرچقدر که به شخصیت تاریک والتر نزدیک می‌شویم، قاب‌هایی بسته‌تر، رنگ هایی خشک و سرد و همینطور فضاهایی تاریک و عاری از حس زندگی میبینیم.



نشانه گذاری

در تمامی آثار شاهکار در داستان گویی، اتفاقات به هم پیوسته و سلسله وار را مشاهده میکنیم. اتفاقاتی که هیچکدام در روند داستان، بیهوده نیستند و هرکدام نشانه گذاری نویسنده برای نشان دادن چیزی در آینده است.

میشود گفت در بریکینگ بد، تمامی سکانس‌ها و نشانه‌ها، اهمیت خاصی دارد و سریال یک و یا چندبار به آن‌ها باز میگردد و یا آنها را بسط میدهد.



سخن پایانی

بریکینگ بد را از هر حیث، میتوان یک اثر هنری تمام و کمال دانست. اثری که میتواند تماما احساسات مخاطب را درگیر کرده و او را همراه سیر تکامل اتفاقات، شگفت زده کند.

تراژدی والتر وایت و جسی پینکمن در جهان مدرن، شاهکاری وصف ناپذیر است که نه در این مقاله بلکه در هیچ نوشته‌ای نمیشود تمامی نکات آن را ذکر کرد.