نقد فیلم Oppenheimer

آرزویی که هدررفت.
فیلم Oppenheimer را میتوان مورد انتظارترین فیلم امسال نام برد. فیلمی که تمام طرفداران نولان و سینما دوستان بسیار منتظرش بودند. اما اوپنهایمر نتوانست چه به لحاظ تکنیکی و چه از لحاظ فرم، آرزوی منتظران را برآورده کند.
جریان سیال ذهن، که در فیلم‌های علمی تخیلی نقش اصلی جذابیت فیلم را بازی میکند، در داستان گویی روایی به گیجی منتهی میشود. زندگینامه را نمیتوان سیال نوشت. زندگی انسان از جایی شروع شده و به جایی ختم میشود.
همینطور باید گفت تفاوت عمده هنر نسبت به زندگی عادی را میتوان در انتخاب سوژه دانست. عکاس، نقاش، فیلمساز و... تمام طبیعت را نشان نمیدهند بلکه زاویه‌ای از آن دارای زیبایی شناسی بصری و فکری است.
فیلم اوپنهایمر سعی داشت تمام وجوه زندگی رابرت اوپنهایمر را به تصویر بکشد؛ که نه تنها در همین امر هم موفق نبود و زمان کم آورد بلکه هیچ کاراکتری خلق نکرد.
داستان فیلم آنقدر دارای اتفاقات و دیالوگ‌های زیاد است که فرصتی برای ساخت و پرداخت شخصیت پیدا نمیشود. وقتی که کاراکتر اوپنهایمر ساخته نمیشود، دیگر خود را با آن همراه نمیدانیم، با خوشحالی او خوشحال و با ناراحتی او ناراحت نمی‌شویم.
سکانس‌های اروتیک فیلم هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمی‌کنند و شخصیت‌های زن فیلم به اتودی برای پیشبرد داستان تنزل پیدا می‌کنند.
اما بدترین ساختار شخصیت فیلم را میتوان انیشتین دانست. حضور انیشتین در این فیلم با اینکه کوتاه بود ولی مهم است با اینکه هیچ توجهی به ساخته شدن آن نشده است. حتی کشمکش بین افکار اوپنهایمر و انیشتین به شدت می‌توانست موتور محرکه درام باشد که به آن هیچ توجهی نشد.
تنها نکته مثبت فیلم را میتوان بازی رابرت داونی و البته دیدگاه نولان راجب سیاست دانست. سیاستی که از اوپنهایمر برای رسیدن به هدف خود استفاده کرده و در آخر او را طرد کرد.