هنرمند راوی واقعیت یا خیال؟

هنر در تمام مدیوم‌های خود شاهد سفر از دنیای بیرون به درون بوده است.

از نقاشی کلاسیک گرفته تا مدرن، شعر خراسانی تا عراقی و سینمای صنعتی تا موج نو ، شاهد دگرگونی در محتوی‌ اثر و از طرفی خیال انگیز تر شدن و شخصی تر شدن اثر هستیم.

دلایل زیادی میتواند هنر را از واقعیات به خیال سوق دهد ، اما در ابتدا باید به مفاهیمی مثل هنرمند و واقعیت بیشتر بپردازیم.


هنرمند در دوران کلاسیک بیشتر یک کارمند شناخته میشد.

همانطور که بسیاری از هنرمندان آن دوره خلق را وظیفه خود می‌دانستند و معمولا در راه کلیسا و انجام مناسک دینی خلق میکردند.

برای مثال میکل آنژ در آن دوران وقتی درحال خلق اثری بود و یا نقاشان کلیسا اگر اثری را می‌کشیدند به درونیات و یا افکار خود توجه زیادی نداشتند ، بلکه وظیفه خود می‌دانستند که بسازند تا خدمت کنند یا پول در بیاورند.


دومین موضوع واقعیت در آن دوره است. شاعر ، نقاش و در کل هنرمند دوران کلاسیک از طبیعت بی پرده سخن می‌گفت ، واقعیت طبیعت را به تصویر می‌کشید و عنصر خیال انگیز در دست او فقط فرم بود و محتوی ماده خام دنیای بیرون بود.

دنیایی که زیباست دیگر هنرمند نیازی به دخل و تصرف در آن ندارد.

با بوجود آمدن دنیای مدرن و تغییر در مناسبات زندگی بشر ، هنر دچار دگرگونی معنایی بیشتری شد. عشق معنای جدیدی یافت ، واقعیت دیگر زیبا نبود و اتفاقا ترسناک بود ، فراگیری هنر بیشتر شد و مجموعه حوادث دنیای مدرن هنر را به درونیات کشاند .


زمانی که چیزی در واقعیت زیبا نیست از خیال میگوییم ، زمانی که هنرمندان زیادی می‌توانند از یک واقعیت بیرونی اثر خلق کنند به درون پناه میآوریم ،

وقتی که واقعیت به طبیعت انسان نزدیک نیست برای او زیبا نخواهد بود و در آخر هنگامی که در جهان مدرن هنرمند سوژه مخاطب میشود و نه هنر ، او باید درون خودش را بیشتر واکاوی کند .

این ها بخشی از دلایل مهمی بود که هنر را از ضمیر آگاه به ناخودآگاه کشاند و در اصل هنر را از واقعیت دور و به واقعیت خودش نزدیک تر کرد.

هنری که امروزه ما می‌شناسیم تماما وضعیت روانی ، خیالات ، اندوه ، آرزو ، عشق و ترس واقعی خالق اثر است که به مرحله‌ی تصعید رسیده است