التماس تفکر! (۲)

درست است که خیلی از ما از مسائل اقتصادی و سیاسی سر در نمی‌آوریم؛ جدای از اینکه این بد است و باید تا جای ممکن برویم و مطالعه کنیم و سر در بیاوریم، گاهی اوقات از بعضی افراد استدلال‌هایی می‌شنویم که شاخ در می‌آوریم! و بر خلاف آنچه که دوست داریم درباره خودمان بگوییم، همه ما تا حدی درگیر چنین خطاهای فکری‌ای هستیم. اما نکته این‌جا ست که ما تا جای خوبی می‌دانیم که چطوری باید فکر کنیم و چه استدلال‌هایی اشتباه است و چه روش‌هایی غلط‌، آنچنان که احتمالا در این پست چیز جدیدی یاد نخواهید گرفت و با خواندن حرف‌های من خواهید گفت خسته نباشی، این‌ها را که خودم می‌دانستم؛ حال آنکه انسان فراموش‌کار است و نیاز به یادآوری دارد. به هر حال دانستن هم مراتبی دارد، برای به کار بستن بعضی نکات، فقط دانستن آن‌ها کافی نیست. باید به قدری برشان تسلط داشته‌باشیم و ملکه ذهن‌مان باشند که تا می‌خواهیم اشتباهی بکنیم ناگهان آن‌ها را به ذهن بیاوریم تا از بروز اشتباه پیشگیری کنند. لذا در این‌جا سعی کرده‌ام اشتباهاتی که برخی در فکر‌هایشان دارند را فهرست کنم؛ باشد که اگر کسی دچار این مشکلات است، زودتر به خودش بیاید.

۱- همه چیز اینقدر ساده نیست!

شاید در فیزیک شما صرفا با چند جسم و نیرو و اتم و جاذبه و دافعه و نسبیت عام و خاص و موج سر و کار داشته‌باشید و با مدل‌سازی، بتوانید از مقاومت هوا و اصطکاک صرف نظر کنید و همه چیز را در حالت ایده‌آل ببینید، اما در سیاست، شما با انسان سر و کار دارید؛ انسانی که آنقدر جوانب مختلف و دور از ذهن دارد که به راحتی نمی‌توان این نوع مدل‌سازی را برای علوم انسانی به کار برد. بعضی‌ها فکر می‌کنند سیاست مثل فیزیک است، تا یک پدیده را می‌بینند، به راحتی اولین نتیجه‌ای را می‌گیرند که به ذهنشان می‌رسد (هر چند فیزیک‌دان‌ها هم چنین کاری نمی‌کنند!) و یک جوری هم کله‌شان را کج می‌کنند و تن صدایشان را پایین می‌آورند که انگار از اسرار مگوی مملکت باخبرند، در حالی که آن‌چه می‌گویند چیزی جز یک برداشت سطحی نیست. برادر من، کمی فکر کن، اولین چیزی که به ذهنت می‌رسد را به زبان نیاور، و با شنیدن دوتا تحلیل و خبر فکر نکن همه چیز را می‌دانی و دیگر لازم نیست سراغ پیدا کردن اطلاعات بروی. همه چیز را اینقدر ساده نکن، هر چند مجبور باشی کمی بیشتر فکر کنی.

۲- حقیقت لزوما آن نیست که تو دوست داری!

بعضی دیگر بر اساس علایق شخصی و نظرات دوستان و چیزهایی که در رسانه‌ها دیده‌اند و تعصبات‌شان نتیجه‌گیری می‌کنند و سپس برای نتیجه‌ی خودشان توجیه می‌یابند؛ این گونه افراد مسیر دستیابی به نتیجه درست را برعکس رفته‌اند. باید با چه زبانی بگوییم که حقیقت آن چیزی ست که هست؛ نه آن چیزی که تو دوست داری! برای چنین افرادی، گوشی نداشتن مردم در زمان پهلوی علت فحش دادن به شاه است؛ یک غلط املایی در نامه‌ای رسمی، نشانه‌ی ناکارآمدی نظام؛ و چهارتا اشتباه لپی روسای جمهور و مسئولان، دلیل بی‌کفایتی‌شان! به نظر من بد دفاع کردن از یک نظر، آوردن استدلال‌های اشتباه برای یک نظر، بیشتر به آن نظر ضرر می‌رساند تا اینکه بخواهی به آن حمله کنی؛ لذا اگر اطلاعات کافی در یک زمینه ندارید و بر اساس علایق شخصی می‌خواهید از یک تصمیم حمایت کنید، لطفا برای جلوگیری از ضربه خوردن آن هم که شده، ایده نو و ارزشمند (!) خود را نزد خود نگاه دارید و دائم مواظبش باشید تا کسی آن را ندزدد و به اسم خودش ثبت نکند!

۳- همه چیز که خنده‌دار نیست!

بعضی‌ها همه چیز را به شوخی می‌گیرند. فرقی ندارد جرز دیوار باشد، کسی باشد که حرف سین را جور خاصی تلفظ می‌کند، قطعی برق یا زمین خوردن یک نفر؛ این افراد تصور می‌کنند بسیار باهوش و بامزه هستند فلذا به خودشان اجازه می‌دهند که به همه چیز- از جمله سیاست- به دیده شوخی نگاه کنند. این اشکالی ندارد که یک نفر حرف‌های جدی و واقعی خود را گاهی به شوخی بیان کند تا زهرشان را بگیرد یا تاثیرگذارترشان کند؛ اما مشکل اینجا ست که بعضی افراد فکر کردن خارج از شوخی و مسخره‌بازی را فراموش کرده‌اند! چنین افرادی در هر گزاره، اتفاق و حادثه‌ای به دنبال یک تناقض‌ند تا یک نکته بی‌مزه بیابند و با بیان آن، چهارتا آدم بی‌مزه مثل خودشان را به خنده بیندازند و تایید آن‌ها را جلب کنند، به عبارت دیگر آن‌ها بیشتر برای دوستان‌شان دلقک محسوب می‌شوند تا دوست. این جمله بدیهی چیزی ست که دوست دارم خطاب به آن‌ها بگویم:

شوخی کردن و خندیدن هدف زندگی نیست؛ باید به دنبال حقایق بروید، نه چیزهای بامزه!

۴- تو یکی نه‌ای هزاری!

ما عاشق فرافکنی هستیم. گله و شکایت می‌کنیم، غر می‌زنیم و حس می‌کنیم که آگاهیم و سهم خودمان را ادا کرده‌ایم. نارضایتی انگار جای عمل را برای ما گرفته و ذهن ما را فریب داده که «آفرین! تو یک انسان دغدغه‌مندی!» اما قطعا نارضایتی برای حل مشکلات کافی نیست. تا مشکلی را می‌بینیم، به جای این که برای حلش اقدام کنیم، می‌گوییم «چرا دولت به اینجا رسیدگی نمی‌کند؟ اه!» یا «چرا اینقدر مردم ما بی‌فرهنگند؟ اه!» و با یادآوری این که مسئولیت درست کردن این مشکل بر عهده ما نیست، بی‌عملی خود را توجیه می‌کنیم. اما بیایید با خودمان روراست باشیم. ما اگر با دولت و فرهنگ و غیره‌مان هم لج داشته‌باشیم، با خودمان و هم‌وطنانمان که لج نداریم! نباید تصور کنیم که دری به تخته خواهد خورد و همه چیز درست خواهد شد و ما به سمت پیشرفت خواهیم رفت، بدون این‌که خودمان کاری بکنیم. وقتی مثلا دولت در جایی کم‌کاری کرده، این کم‌کاری که به ضرر دولت نیست، به ضرر خود ما ست. اگر مشکل از دولت است، خب یک کاری کنیم که حل شود. به هر حال واقع‌بینی خوب است ولی نه در حدی که به ناامیدی صددرصدی تبدیل شود. شاید باز می‌خواهید بگویید که من تنها که کاری نمی‌توانم بکنم، اما همین استدلال است که در ذهن هزاران نفر دیگر هم ایجاد می‌شود و موجب می‌شود که هیچ کسی حرکت نکند و شرایط همین‌جور که هست باقی بماند، ضمن اینکه گاهی کارهای کوچک، نتایج بزرگی به دنبال خواهند داشت. به نظرم همه ما باید تا جایی که می‌توانیم حرکتی برای بهبود این جهان انجام دهیم، و بدانیم که بد بودن شرایط به ضرر هیچ کس نیست جز ما و هموطنان‌مان، و وقتی که چیزی اشتباه است، اگر کاری نکنیم، اشتباه می‌ماند.

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز! (مولوی)

متاسفانه بلد نیستم عکس خوب انتخاب کنم...
متاسفانه بلد نیستم عکس خوب انتخاب کنم...

خودمان را گول نزنیم و اشتباهاتمان را بپذیریم. از حقایق فرار نکنیم، هر چند ترسناک باشند!

لطفا اگر مورد دیگری شبیه موارد قبلی به ذهنتان می‌رسد، ما را هم از تفکرات ارزشمندتان مستفید و مستفیض کنید!

پست پیشین:

https://virgool.io/Titab007/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85-nnsc9cwpvvaj

مطلب قبلی در این انتشارات:

https://virgool.io/Maghzing/%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B3-%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1-ltme5rnvaawd