در آغوش کلمات (۳)


این داستان : دور زدن قانون (یه مجله ی درگوشی 🤫)

سلااام به همه‌ی نویسنده ها 😍

طبق قرارمون در این قسمت موضوع تیپ رو مورد بررسی قرار میدیم .


اجازه هست اول یه مقدمه ی کوچک بگم ؟

من بحث تیپ رو از اعماق دلم دوست دارم .🥰
در عین سادگی و زیبایی ، کاربرد هاش بینظیره
یکی از معدود مفهوماتی که شبیهش رو هم در شعر نویسی داریم ، هم در زندگی بار ها بهش برخوردیم . و در تمامی زمینه های نویسندگی از جمله کوتاه نویسی ، طنز نویسی ، داستان های بلند ، داستان های نمادین نقش اساسی ای داره .

در آینده که خواستیم درباره ی ارزش گذاری در داستان ها حرف بزنیم هم یکی از اصلی ابزار هامون همین تیپ ها هستند .

خب خب خب فاطمه بسه دیگه 😅


تا حالا فکر کردید که دوست دارید در داستان هاتون چند نفر باشن ؟
خب شاید با خودتون بگید بستگی داره .
واقعا هم بستگی داره .
به فضای داستان بستگی داره ، به طول داستان بستگی داره ، به ژانر داستان بستگی داره .
حالا فکر کنید برای تمام افراد داخل داستانتون شخصیت تعیین کنید.
در این حالت خواننده در داستان با کلییی داده ی جدید روبه رو میشه که باید اون ها رو به خاطر بسپرد .
این کار که یک نوع افراط هست چند ضرر رو به دنبال داره .





۱. خواننده خسته می شود :


به متون علمی ، کلیپ یا هر چیز دیگه دقت کردید ؟
اگر قرار باشد در دسترس عموم مردم قرار بگیرد چه ویژگی خاصی در اون می‌بینید؟
یکی از ویژگی بارز این مطالب آمیختن اون ها به کمی بدیهیات ، مثال های ساده و کلا چیز هایی هست که برای خواننده چندان بازده علمی ندارد .
شاید فکر کنید اینکار متن علمی را خراب میکند . درحالی که این ویژگی باعث می‌شود ذهن خواننده خسته نشود.
در نویسندگی هم اگر بیش از اندازه مطالب تازه به خواننده تحویل بدهیم خواننده خسته می‌شود.




۲. فضا خود به خود مصنوعی تر می شود :


وقتی بیش از اندازه شخصیت در داستان باشد ، حتی اگر نویسنده تمام تلاشش را کرده باشد تمام آن ها را به خوبی توصیف کند .
خواننده به دلیل زیاد بودن آن ها قدرت ارتباط با این شخصیت ها را از دست می‌دهد. دیگر نمی تواند با آنها انس بگیرد .




۳. واقعا پیچیدگی اش غیر قابل توصیف است !!


در داستان های بلند ممکن است ما هزاران فرد را در داستان خود داشته باشیم .
اگر نیاز باشد برای تک تک این افراد شخصیت تعیین کنیم و آن را بنویسیم اصلا می توانیم روی موارد دیگر تمرکز کنیم ؟
مثلا اگر قرار باشد یک گردان سرباز تعیین شخصیت شوند به نظر شما یک نویسنده چه عکس العملی نشان می‌دهد؟
حتی اگر آنقدر بااراده باشد که بتواند تمام آن ها را تعیین شخصیت کند چگونه می خواهد شخصیت های آن ها را در داستان خود بگنجاند ؟




۴. اصلا جا می شود ؟


معرفی شخصیت به خواننده عملی تدریجی است . باید آرام آرام و در شرایط مختلف بگذاریم خود خواننده از حرف ها و رفتار های شخصیت متوجه ی ویژگی های او بشود .
در داستان کوتاه وقتی قرار است یک صفحه یا دوصفحه بنویسیم، چگونه می توانیم این عمل تدریجی را پیش بگیریم .






همه ی اینها را گفتم تا یک پرسش را در ذهن شما پررنگ کنم ، اینکه راه حل این مشکلات چیست ؟ اگر قرار باشد شخصیت زیاد نسازیم پس با دیگر افراد داخل داستان هامان چه کنیم ؟🤔


اینجاست که تیپ عزیز ما با لباسی فاخر و اعتماد به سقف وارد مجلس می‌شوند 🫡

تا به حال اسم نماد را شنیده اید ؟
نماد چه در دنیای خودمان و چه در دنیای شعر نویسی استفاده می شود .
احتمالا همه شنیده باشید .


مثلا پروانه در شعر ها نماد عاشق است و شمع نماد معشوق
چرا ؟
پروانه ها از نور خوششان می آید به خاطر همین وقتی شمعی روشن باشد شروع می کنند به چرخیدن دور آن ، آنقدر می چرخند که سرانجام بالهایشان با شعله ی شمع برخورد می کند و می سوزد .
و در اینجا تشبیه و حسن تعلیل داریم که می گویند پروانه چون عاشق است به دور معشوق می گردد و در راه عشق جان می بازد .
حالا شما وقتی از پروانه در شعر هایتان استفاده می کنید ، همه متوجه ی داستان پشتش می شوند و شما هیچ نیازی به توضیح اضافه ندارید .






یا مثال دیگری بگوییم که به گوش آشناست ، ققنوس است .
که می گویند نماد فداکاری است .
چرا که ققنوس آتش می‌گیرد و خاکستر می‌شود و از خاکستر او کودک ققنوس بلند می‌شود.
و این ماجرا اینگونه تعبیر می‌شود که ققنوس مادر جانش را برای فرزند فدا کرد .



پس وقتی من به طور مثال بگویم :

《《 نمی دانند آن که را سوزانده اند ققنوس بوده ! 》》

همه متوجه می شوند که منظورم این است که او همچون ققنوسی بوده که با سوزاندنش و خاکستر کردنش ، او را کشته اند ولی از خاکستر او کودکی جای او را می‌گیرد.





خب این چه ربطی به تیپ داره ؟

تیپ هم دقیقا یک ورژن دیگه از همین نماد هست 😅

تیپ پک های آماده ی شخصیت هست .
که چه خواننده چه نویسنده از قبل با این شخصیت آشنا هستند .
یعنی چی ؟🤔


فکر کنید ، رفتید به یک مغازه ی شخصیت سازی 🙂
به فروشنده می‌گویید برای ساختن شخصیت جدیدم نیاز به مواد اولیه دارم !!
فروشنده می گوید : چه می خواهید ؟
شما مثلا می گویید : یک پیمانه اعتماد به نفس ، دو پیمانه حسادت ، پنج پیمانه افسردگی می خواهم !!!
بعد فروشنده به شما آنچه را می خواهید می دهد .
حالا فرض کنید در همین فروشگاه به جای خرید تکه تکه مواد
بسته های شخصیت آماده بخرید !!
فروشنده به شما یکی از این بسته ها را می دهد .
مثلا رویش نوشته پک مواد اولیه ی شخصیت مادربزرگ !!


تیپ دقیقا همین بسته هاست .
همه ما در جامعه با آدم هایی روبه رو هستیم که تیپ هستند .
مثلا نماد یک ناظم مدرسه را همه ی ما می‌شناسیم.
یک فرد بداخلاق ، همیشه یک خطکش در دست هایش است ، با مانتوی کاملا ساده ی تیره و...

در تمامی زمینه ها می توان شخصیت ها را تیپ بندی کرد .
تیپ یک فروشنده سوپری

تیپ یک راننده ی ماشین

تیپ یک مدیر عامل

تیپ یک مادر بزرگ

تیپ یک مادر

و،...

یعنی شما به جز اصلی ترین افراد داستان ، برای بقیه ی افراد از تیپ استفاده میکنی .
شاید معاون مدرسه ، نقش اصلی داستان شما را داشته باشد . و بخواهید آن را آدم مهربان و دلسوزی در نظر بگیرید در این حالت شما ناظمتان را از تیپ در آوردید و به آن شخصیت دادید .

جدا جالب نیست ؟
شما به جای استفاده از داده های جدید از داده های قبلی ذهن خواننده تان استفاده می کنید تا گیج نشود .

اگر هنوز کامل این موضوع را درک نکردید هیچ اشکالی ندارد .
راه حل این موضوع را پیش خودم دارم 🙂
با چند مثال کاملاااا تیپ عزییزز رو درک می کنید .

حقیقتا می خواستم به همین توضیح برای تیپ و شخصیت بسنده کنم ولی از اونجایی که نقش حیاتی در داستان نویسی دارن تصمیم گرفتم مجله ی بعدی رو هم بهشون اختصاص بدم با کلی مثال جالب و بهترین شخصیت سازی های کتاب ها

فقط قبل از تموم کردن این مجله چند نکته هست که باید درباره ی تیپ و شخصیت مورد بررسی قرارشون بدم .


نکته ی اول : جزئیات در این کلیات مهم ترند !


هنگام استفاده از تیپ باید به نکات ریز زیاد توجه کنید تا خواننده متوجه ی تیپ بودن شخصیت شما بشود .
به طور مثال اگر قرار است راننده ی مینی بوس را در داستانتان تیپ کنید می توانید به چیز های کوچک یک راننده ی مینی بوس اشاره کنید .یعنی حداقل پنج تا از ویژگی های عمومی او را بنویسید .
مثل فلاسک چای و لیوان شیشه ای او ، پتوی ببری که همیشه یکی‌از آن ها را کنار خود دارد . آهنگ های دهه شصتی که با صدای کم پخش می کند . صورت اصلاح نشده اش و ...



نکته ی دوم : همه ی آدم ها که یکی نیستند !


شاید برایتان سوالی پیش آمده باشد که کاملا سوال به جایی هست .
آدم ها هیچ کدامشان مثل هم نیستند . درست است ؟
بله
خب پس چگونه ما می گوییم داخل تیپ شخصیت ها یکی است ؟

برای پاسخ به این سوال بیایید این موضوع را از دیدگاه روانشناختی بررسی کنیم .
چطور می شود که اکثر ناظم ها یکسری رفتار های خاص را از خودشان نشان می دهند ؟
یا اکثر راننده های تاکسی ؟
یا اکثر مادر ها ؟

قضیه اینجاست که اقتضای شرایط می باشد .
به طور مثال وقتی همه ناظم ها در محیطی یکسان ، با آدم هایی در یک سن خاص روبه رو باشند ناخودآگاه اصلی ترین عمل ها و عکس العمل هایشان شبیه یکدیگر می‌شود.
حقیقت ماجرا اینجاست که این به این معنی نیست که این ها همه یک نوع شخصیت دارند ، خیر ، شخصیت این افراد کاملا متفاوت است .
شاید در خانه ، خلوت خودشان یا هر جای دیگر رفتار متفاوت تری را به نمایش بگذارند ولی در محیط کار ، تقریبا اغلب یک رفتار مشابه را به نمایش می گذارند .
دقت کنید تیپ مثل میانگین است .


نکته ی سوم : تیپ هایتان می توانند تبدیل به شخصیت شوند !


در نکته ی دوم گفتیم ، تیپ به خاطر اقضیای زمان و مکان شکل می‌گیرد. پس اگر در داستانمان تیپی داشته باشیم ، باید فقط در موقعیت هایی باشد که به رفتار او به عنوان یک تیپ برمی گردد .
اگر بخواهیم رفتار او را در شرایطی کاملا نامربوط به شرایط تیپ بسنجیم باید کمی شناسنامه ی شخصیتی برایش طرح کنیم .
دقت کنید لازم نیست مثل شخصیت ها دقیق باشد ولی باید حتما تاثیرات تیپ را هم لحاظ کنید .
به طور مثال اگر قرار است ناظم مدرسه را که تیپ است وارد یک رابطه ی احساسی کنید ، این موضوع دیگر در بازه ی تیپ نیست . حالا شما باید احساسات او و ذهن او را کمی تحلیل و شخصیت گذاری کنید تا ببینید در یک موقعیت احساسی که عکس العملی خواهد داشت . ولی به این موضوع هم باید دقت کنید که این فرد به خاطر ناظم بودنش کمی روحیه ی رسمی و جدی پیدا کرده است .

در مثال های مجله ی بعد چند مورد افراد جالب را مورد بررسی قرار می دهیم . افرادی که ابتدا در داستان تیپ بودند ولی رشد شخصیتی (در قسمت قبل توضیح دادم ) تبدیل به شخصیت شدند (حتی در همان حیطه ی مربوط به تیپ 😇)
(منظور از اینکه در حیطه ی مربوط به تیپ تبدیل به شخصیت شدند این هست که در شرایط یکسان مثل تیپ ها رفتار نکردند . مثلا یک ناظم مثل بقیه ی ناظم ها خشک و رسمی و جدی نباشد بلکه مهبانگ ، خونگرم و دوست بچه ها باشد .




قصد دارم چند نکته رو هم درباره ی شخصیت بهتون بگم .
این نکات رو باتوجه به بازخوردها در قسمت شخصیت و البته احساسی که داشتم ، لازم دونستم یادآوری کنم .

در قسمت شخصیت راهکاری گفتم برای تعیین شخصیت داستان هاتون .
به نظر راهکار پیچیده ای میاد و احتمال اولین حرفی که با خودتون می زنید این هست : بی خیال بابا کی حوصله داره 😂

اما واقعا پیچیده هست ؟

اگر زمان بگیرید تعیین شخصیت هر کدوم از ساختار ها شاید کمتر از نیم ساعت زمان شما رو بگیره . و حتی همین نیم ساعت هم به خاطر این هست که برای دفعات اول این کار رو انجام می‌دهید بعد یه مدت اونقدر دستتون راه میفته که می تونید در زمان خیلی کمتری شخصیت هاتون رو تعیین کنید .

ولی حتما شخصیت های داستانتون رو همون اول تعیین و روی یک کاغذ بنویسید .
به اون کاغذ فاطمه میگه شناسنامه ی .....😺

لازمه در هر سناریو یک آدمک بکشیم ؟ (آدمک فاطمه رو یادتون هست؟ 😅)
آدمک که من کشیدم بیشتر برای این بود که شرایط رو درک کنید 😇
می دونم همتون به عنوان یک نویسنده درک ذهنی بالایی دارید پس همه ی اون قسمت ها رو می تونید فقط در ذهنتون تحلیل کنید .
یعنی چی ؟


یعنی در ذهنتون این سوال ها رو از خودتون بپرسید و به خودتون جواب بدید .
شخصیت شما در اون شرایط در ذهنش چه می گذرد .
چه عکس العملی را با دست هایش . با پاهایش . صورتش نشان میدهد .
آیا حرفی می‌زند ؟ چه می گوید .
شما تک تک این ها رو بر اساس شناسنامه که نوشتید تحلیل کنید .



اما حرف آخر .


اگر کاری قرار باشه که آسون باشه دیگه برتر نیست دوستان .
چیزی شما رو از بقیه متمایز میکنه دقیقا همون لحظات هست که دیگران میگن : ولش کن حوصله ندارم
ولی شما میگید :


می دونم حوصله اش رو ندارم ولی انجامش میدم 🙂🙃


و یک نکته ی مشاوره ای اگر بخوام بهتون بگم که در انجام این اصول کمکتون کنه این هست :

یکی از دلایل مهمی که باعث میشه نویسندگان از انجام این اصول مهم سر باز کنند شوق شروع داستان و بعد هم اشتیاق برای تموم کردن و چاپ کردن داستان هست .
اگر شما قبل از شروع یک ساعت خاصی از روز رو معین کنید که اصول اولیه رو انجام بدید قطعا راحت تر می تونید این شوق رو مدریت کنید .



ممنونم از همتون که صبورانه تا آخر این مجله هم همراه من بودید 🥹❤️

با آرزوی موفقیت . 👐😻👐