داستاننویس، علاقهمند به ادبیات، سینما و دنیای هنر / پیج اینستاگرام: https://instagram.com/jafari_maryam76?utm_medium=copy_link / کانال تلگرام:https://t.me/beshnu_az_man
داستانک من.
آدمک رنگی?
همیشه قبل از رسیدن به ایستگاه نگاهش میکردم، بر دیوار خیابان به صلیب کشیده شده بود.
نه چشمی برای دیدن و نه دهانی برای حرف زدن داشت اما احساس میکردم نگاهم میکند و با من حرف میزند.
بالاخره یک روز که در انتظار دیدن یک لحظه ای او بودم، در لابه لای قطرات باران بر شیشه نشسته، دیدم که آدمک دست ها و پاهایش را از دیوار جدا کرد و به طرف اتوبوس دوید.
فریاد زدم: نگهدار.
راننده گفت:بشین سرجات.
ترسیدم پاهای رنگیاش بیش از این توان نداشته باشد، در را باز کردم و در آغوشش پریدم، فقط یک لحظه بود، من در رنگ قرمز وجودش محو شدم و او دوباره به دیوار برگشت.
#مریم_جعفری_تفرشی
?کپی با ذکر منبع✔
مطلبی دیگر از این انتشارات
طغیان زن طرد شده! هیچکس شیطان متولد نمیشود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مربی عزیز!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنجا که قندیلهایش به زمین میرسد!