داستاننویس، علاقهمند به ادبیات، سینما و دنیای هنر / پیج اینستاگرام: https://instagram.com/jafari_maryam76?utm_medium=copy_link / کانال تلگرام:https://t.me/beshnu_az_man
معجزهی خاطرهنویسی!
دفترم را باز کردم تا بعد از چند روز نوشتن با کیبوردِ گوشی، با قلم و کاغذ عشقبازی کنم. همیشه نوشتن اولین کلمه سخت است. همیشه شروع هر چیزی سخت است اما راه که بیفتی آسان میشود. مسیر هموار میشود تا تو فقط به روبهرو نگاه کنی.
یک پاراگراف که نوشتم اتفاقی دستم خورد و صفحهای از ابتدای دفتر باز شد. درست مثل فیلمها. درست مثل پَری که در فارست گامپ در آسمان معلق شد و اوج گرفت و رقصید و رقصید و چرخان به دالان خاطرههای فارست رفت.
صفحهای ورق خورد و من در تونل زمان سفر کردم. پرت شدم به هفت سال پیش...
به روزهایی که برگه انتخاب واحد به دست وارد اولین کلاس دانشگاه شدم. چرخیدم و به روز آشناییام با فاطمه دوستِ عزیزم رسیدم و بعد نفهمیدم که چه شد. آنقدر در لابهلای ورقههای تصادفی دفتر چرخیدم که یادم رفت داشتم چه میکردم!
به بعضی قسمتهای جالب که میرسیدم بلند میخواندم تا زهرا هم بشنود.
بعضی خاطرات که دورتر بودند و به زور حتی آنها را یادم میآمد را برای بابا و مامان هم خواندم. جوری غرق نوشتههای مریمهای گذشته، یا همان نسخههای سابقم شدم که از کمد دو دفتر قدیمیترم را هم برداشتم.
تصادفی ورقشان زدم و قسمتهایی را از هر کدام برایشان خواندم. آنهایی که جذابتر بودند. آنهایی که گوش خواننده را تیز میکند تا بهتر گوش کند.
بعضی قسمت ها را با هیجان گوش میدادند و حتی خودم با هیجان میخواندمشان و واقعاً یادمان رفته بود ادامهش چه میشود. انگار نه انگار که ما شخصیتهای اصلی این داستانها هستیم.
خندهدار است که بعد از مدتی قسمتهایی از زندگی معمولی خودمان که شاید هرگز به یاد نیاوریمشان در دفتر خاطراتمان تعلیقدار میشوند. بله! زندگی خودمان برای خودمان کشش پیدا میکند حتی به ظاهر بیاهمیتترین اتفاقهایش!
در بعضی از قسمت ها ملاقات با نسخهی قدیمی خودم خندهدار بود. تغییر این منها را در گذر زمان بیشتر از همیشه دیدم.
نه فقط در خط و ظاهر کلام. بلکه در اندیشه!
زمان خیلی چیزها را تغییر میدهد و ذهن ما هر روز نو میشود، پوستاندازی میکند و نیاز به گردگیری دارد.
راستی گفتم هفت سال! بدن انسان هم هر هفت سال خودش را بازسازی میکند و همهی سلولهایش از نو متولد میشوند.
اصلا اگر قرار باشد از دیدن و خواندن نسخه قدیمی خودمان متحیر نشویم که دیگر آدم نیستیم.
آدمی است و حیرت!
آدمی است و تغییر!
و تغییر یعنی آدمی هنوز زندگی میکند. یعنی یک جا بند نشده، حرکت کرده و در مسیر متوقف نشده است.
#مریم_جعفری_تفرشی
#واگویه_نیمه_شب
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانک من.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زبانبسته?
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنجا که قندیلهایش به زمین میرسد!