داستاننویس، علاقهمند به ادبیات، سینما و دنیای هنر / پیج اینستاگرام: https://instagram.com/jafari_maryam76?utm_medium=copy_link / کانال تلگرام:https://t.me/beshnu_az_man
✍️ و در آغاز کلمه بود!
در کتابی خوانده بودم نویسندهای( نامش را فراموش کردهام) زمان نوشتنش مشخص بوده و همیشه منظم در آن ساعت پشت میزش مینشسته و خودش را موظف به نوشتن میکرده و اگر روزی چیزی برای نوشتن نداشته ورقهای سفید را پر میکرده از این جملات: امروز چیزی برای نوشتن ندارم.
امروز چیزی برای نوشتن ندارم.
امروز چیزی برای نوشتن ندارم.
آنقدر مینوشته تا زمان به سر برسد. و اینگونه خیالش راحت میشده که به خودش متعهد بوده است.
خب من هم دقیقاً همینکار را میکنم هر بار که چیزی برای نوشتن ندارم یاد آن نویسنده میافتم جملهاش را با خودم تکرار میکنم و مینویسمش و عجیب اینکه بعد از چند بار تکرار، چیزهای زیادی هم برای نوشتن پیدا میکنم.
در عصر جدید من برعکس آن نویسنده بدون هدر دادن کاغذ بارها در گوشی مینویسم چیزی برای نوشتن ندارم و بعد چیزهای زیادی خود میآیند و مرا از نفرین این جمله رها میکنند.
من و نگین سه سال است با هم مینویسیم، میخوانیم، دوست هستیم و برای پیشرفت همدیگر باهم تلاش میکنیم.
*باهم * لغتی است که این سه سال ما را از راه دور بدون اینکه حتی همدیگر را دیده باشیم کنار هم نگه داشته است. ما اهداف و آرزوهای مشترکی داریم و همین باعث شده از پشت گوشیهایمان و از سد فیلترهای اعصابخردکن، هر روز صبح حال هم را بپرسیم، شبها جویای کار و احوال هم شویم و شبمان را با برنامههای دورودرازمان به خیر کنیم.
ما یعنی مریم و نگین را کلمات کنار هم نگه داشتهاند. کلمات برای ما مقدساند. و همانا که در ابتدا کلمه بود.
و اگر کلمه نبود ما نمیتوانستیم از کیلومترها دور از هم، باهم باشیم. همهی دوستیها از کلمه آغاز میشود و با کلمه ادامه پیدا میکند و گاه با کلمه پایان میپذیرد.
دو دوست، دو همراه، همسفر، زوج، همگی روابطشان با کلمه گره خورده است. کلمهها بارِ احساس ما را به دوش میکشند و باید در انتخابشان دقیق و محتاط باشیم و چه کلمههایی که آدمها را از هم دور نکرده!
و چه کلمههایی که آدمها را به هیچ رسانده، به پوچی و گاه به عشق، شور و زندگی!
کار ما نوشتن است. رسالتمان نوشتن است. و از دل هر گفتگویی، ماجرایی بیرون میکشیم برای روایت کردن. دوستیِ مجازیِ اما حقیقی ما هم باید به قلم من روایت میشد.
خیلیها میگویند دوستی مجازی به درد نمیخورد، واقعی نیست. اما چرا؟ مگر حضور چیست؟ مگر حضور چیزی جز کلمات است. کلماتی که ما از ذهن و روحمان بیرون میکشیم و به بیان میرسانیم.
راستی دوستی چیست؟ مگر دوستی جز رابطهای است که باعث رشد ما شود؟
ارسطو میگوید دوستی کامل دوستی نیکان است که از حیث فضیلت با هم برابرند اینان تنها ازاینرو که نیکاند نیکخواه یکدیگراند و هر دو بالذات نیکاند.
دوستیای که هر دو فرد به یک اندازه به هم سود برسانند، بدون اینکه توقع زیادی از هم داشته باشند بهترین نوع دوستی است.
در دوستی نوعی واقعبینی هست که در روابط عاشقانه نیست.
ما آدمها تا زمانی همدیگر را دوست خطاب میکنیم که همنشینی با آن شخصِ مقابل برایمان لذتبخش و مفید باشد و تا زمانی که هستیمان وجود داشته باشد.
آدمها وقتی تصمیم میگیرند نباشند، وقتی هست خود را نیست میکنند، کمکم عنوان دوستی خود را واگذار میکنند و بیدردسر از ذهن همدیگر طرد میشوند.
دوست پیدا کردن راحت است اما دوستِ خوبی پیدا کردن که در مسیر فکری یکسانی باشیم سخت و نگهداشتن آن دوستی سختتر است.
حالا اگر در دنیای حقیقی اطرافمان آن آدم خاص را پیدا نکنیم چه میشود؟ اینجاست که باید درود بفرستیم بر روح تمام آدمهایی که قدمهای مثبتِ دانششان ما را در عصرپرسرعتی رسانده است که روح آدمها میتواند کنارمان باشد. روح آدمهایی که با بودنشان بیشتر به خود حقیقیمان نزدیک میشویم.
و چه اندازه تنهایی که روز و شب در کنار هماند اما بیگانهاند با روح همدیگر. یاد شعری از ابوسعید ابوالخیر افتادم:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
من و نگین را کتاب به هم رساند تا خود کتاب شویم. ما را کلمه به هم شناساند تا با کلمه خود را به جهان بشناسانیم تا در این راه به هم کمک کنیم. مسیری که تمام وجودش از کلمات است. ما برای هم تعلیقبرانگیزیم درست مثل داستانهایمان. شاید هیچگاه همدیگر را نبینیم. اگر راستش را بگویم اگر هیچ وقت هم همدیگر را نبینیم ناراحت نمیشوم. آخر من نویسندهام. ما نویسندهایم! تعلیقش هر چه بیشتر بهتر. اصلاً شاید اگر پایان بازی باشیم برای هم بهتر هم باشد.
مهم اتفاق است ما باید اتفاق بسازیم. اتفاقهایی از جنس داستان، باید داستان شویم تا مردم ما را بخوانند. باید به اوج برسیم. اوجی که خواننده را متحیر کند.
آنوقت، آن روز، از راه دور یا نزدیک برای هم ایستاده دست میزنیم.
#مریم_جعفری_تفرشی
داستانک من.
معجزهی خاطرهنویسی!
آنجا که قندیلهایش به زمین میرسد!