مالک میگويد: «تا فتح خیمۀ معاویه، ده ضربه بیشتر نمانده بود.» يعنی ده تا ضربۀ شمشیر، بعد تمام بود. نطفۀ بنیامیه را برمیچید و تاریخ عوض میشد ولی نشد. برای اینکه مردم توجیه نبودند. بعد حضرت امیر میفرمايند: «من قول دادهام، حکمیت را پذیرفتهام و حکمیت باید کارش را انجام بدهد. من اهل عهد هستم.» قبول نکردند و عدهای از آنها گفتند: «علی را باید بکشیم. او لیاقت حکومت ندارد. حاکم باید زورگو باشد.»
الان هم از این گرایشات بين ملت هست. من میگويم تا روزی که مردم ما از دو تا چیز تعریف میکنند، یعنی به بالندگی نرسیدند؛ یکی پیکان، یکی رضاخان. پیکان چه داشت که اینطوری از آن تعریف میکنید؟ يا رضاخان يک نفر را در تنور انداخت. به چه جرمی او را در آتش انداخت؟ چهکار کرده بود؟ در کدام دادگاه؟ کجای این عدالت است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مصاف با درون | اولین و محبوب ترین مخلوق خدا !
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک دقیقه کتاب ، فضل الهی
مطلبی دیگر از این انتشارات
#مصاف_با_درون | نفس حیوانی را به طناب بکشیم با...