قدرت هنر (۲)

(قسمت اول اینجاست) از سوی دیگر، سومین ویژگی مشترک هنر سبب می‌شود تا گاهی آن را به مثابه «ابزار» بپنداریم -- ابزاری که با تکیه بر حس زیبایی‌دوستی انسان‌ها، آنها را به یکدیگر مرتبط می‌کند و در راستای تحقق اهدافی خاص پیش می‌برد. برای مثال، ابراهیم حاتمی‌کیا صراحتاً می‌گوید فیلم‌هایی می‌سازد که در راستای سیاست‌های حاکمیت باشد و خود را در فیلمسازی، «سرباز نظام» می‌داند؛ یا «مُهر هفتم» اینگمار برگمان که داستانی در رد وجود خدا دارد و مدام درباره مفاهیم دینی بحث می‌کند. (جالب است که مهر هفتم به لحاظ زیبایی‌شناختی به مذاق خیلی‌ها خوش نمی‌آید! فیلمی سرد و خسته‌کننده که از نمونه‌های متداول زیبایی مانند گل‌های رنگارنگ و پرندگان خوش‌خوان، هیچ بهره‌ای نمی‌برد.)

البته تنها خود هنرمند نیست که به اثرش کاربردی غیر از زیبایی می‌دهد. گاهی سیاستمداران، بازرگانان، ورزشکاران، یا حتی دانشمندان نیز از هنرمند می‌خواهند تا با استفاده از زبان هنر، مقصود آنها را برآورده کنند. برای مثال، پادشاهان قدیمی شاعران را استخدام می‌کردند تا در مدح ایشان شعر بگویند و نامشان جاودان بماند؛ یا در همین روزگار فعلی، فیلم‌های تبلیغاتی نامزدهای ریاست جمهوری را برخی از کارگردانان بنام ساخته‌اند؛ یا هر روز ده‌ها پیام بازرگانی از تلویزیون پخش می‌شود و کالایی را لعاب هنری می‌بخشند تا فروش بیشتری داشته باشد؛ و به همین ترتیب، دانشمندان در فیلم‌های پرزرق‌وبرقی حاضر می‌شوند و در حالی از موضوعات خشک علمی سخن می‌گویند که موسیقی زیبایی زیر سخنشان پخش می‌شود.

در واقع، آدم‌ها به‌خوبی فهمیده‌اند که هنر چه قدرتی دارد و می‌خواهند خدمت خودشان را که زبان غیرهنری دارد، به زبان هنری ترجمه کنند یا با آن همراه کنند تا ارتباط بیشتری با دیگران برقرار کنند. در این میان، هرچند زبان هنر ذاتاً با تخیل و تشبیه و ایهام همراه است و به‌ندرت چیزی را واضح بیان می‌کند، اما از آنجا که با روحیات انسان‌ها سروکار دارد، اثربخشی خود را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، نفوذ زبان هنر در اعماق روح انسان، پیچیدگی این زبان را جبران می‌کند. فراموش نکنید که نخستین ویژگی موجود هنری، ارزش زیبایی‌شناختی آن بود -- مفهومی مرموز که نه قاعده‌ای دارد و نه میان همه انسان‌ها به یک شکل توزیع شده‌است!

اما در نهایت به چهارمین ویژگی می‌رسیم: تغییر. وقتی از هنر به عنوان زبان یاد کردیم، مسلماً باید انتظار تغییر آن را نیز داشته باشیم، همچنان که زبان‌های انسانی هم مدام تغییر می‌کنند. البته این تغییر لزوماً به معنای اصلاح نیست. نواقص هنری از جنس نواقص علمی نیستند، چرا که هنر با عنصر مرموز زیبایی همراه است، نه عنصر قضاوت.

با توجه به این ویژگی‌های هنر (که از مهم‌ترین ویژگی‌های آن بودند)، هنرمندانی مثل محمدرضا شجریان به‌جد معتقدند ابتدایی‌ترین راه برای ارتباط ملت‌ها، هنر است. او بارها خاطره‌ای از دیدار با فردی کره‌ای تعریف کرده و گفته‌است که گرچه آن کره‌ای نه زبان ما را می‌فهمید و نه با موسیقی ما آشنا بود، اما اذعان داشت که به صاحب این هنر می‌توان اعتماد کرد. یقیناً انتقال این حس، هرگز با زبان انسانی یا زبان علم ممکن نیست، ولی زبان هنر توانسته از آن بگوید. از این رو، هنر قدرتمند است.

البته هنر و علم و دین و سایر زبان‌ها، مثل شاخه‌های درخت‌اند که باید به تنه‌ای وصل باشند. یعنی در جایی همه این زبان‌ها به هم متصل باشند. همان طور که شاخه بریده‌شده از تنه، خیلی زود خشک می‌شود، جدا افتادن هر کدام از این زبان‌ها هم به مرگ آن زبان می‌انجامد.

پایان

نویسنده: م. مقدسی