چندتا دوستیم از چندتا رشته مختلف؛ فلسفه، فیزیک، کامپیوتر. تلاش میکنیم چیزی بنویسیم که نسبتاً ارزش خواندن داشته باشد.
آفتابه، ناهار، رستم
آفتابه لگن هفتدست، شام و ناهار هیچی. هر طرف این مملکت رو که چشم بندازی، مصداقی برای این ضربالمثل پیدا میکنی. مهم نیست تو جهان چه خبره، مسأله اینه که چرا ما اینجوری شدیم.
ادارههای عریض و طویل، با اون همه اتاق و کارمند اتوکشیده و رئیسی که ادعای همهچیزدانی داره، بهزحمت از پس سادهترین کارها برمیان. نمونهاش هم اون چیزهایی که یوسف سلامی خبرنگار در ۲۰۳۰ تلویزیون میگه. یا دانشگاه عظیمی که کلی خرج میکنه و صندلیهای پلاستیکی سلف رو با صندلیهای راحتی تعویض میکنه، ولی کوبیدههاش با چرم فرقی ندارن و هر بار میهمان سطلهای زباله میشن.
یا مثلاً همین ویرگول رو ببینید. هر روز دهها مقاله درباره راههای تولید محتوا و بازار الکترونیکی و کارآفرینی نوشته میشه. اما کو عمل؟ کو کسی که بره و عمل کنه؟ درباره کارآفرینی نباید بنویسیم، باید کارآفرینی کنیم. وقتی «کارآفرینی» نمیتونه از «نوشتن درباره کارآفرینی» سبقت بگیره، چه اهمیتی داره که چی نوشته میشه.
اینستاگرام و ویرگول و تلگرام، پر از مطالبی هست که میگه جاوا رو یاد بگیرید یا سی یا پایتون؛ و یه عده هم زیرش کلی بحث میکنن و تو سر هم میزنن که HTML زبان برنامهنویسی هست یا نیست و ارزش یاد گرفتن داره یا نداره. بزرگوار! عزیز دل! بالاخره یکیشو یاد بگیر. چرا فقط «درباره یادگیری» صحبت میکنی؟ اگه متخصص جاوا هستی، به جای بحث مداوم درباره مزایای جاوا، جاوا رو یاد بده؛ با جاوا کار کن.
هی شعار میدیم که موفقیت یعنی زیرپا گذاشتن فلان و عبور از پلههای بهمان! والله با این شعارها موفق نمیشیم. اینجوری فقط «درباره موفقیت» حرف زدیم، ولی هیچ توفیقی حاصل نشده. توفیق زمانی حاصل میشه که مشغول کار بشی. واقعاً روی اون نردبان گام بذاری. به جای اینکه مدام درباره موفقیت کتاب بخونی و همایش بری، کارتو شروع کن؛ کتابی بخون که به کارت مربوط میشه؛ چیزی بنویس که به کارت ربط داره.
اصلاً یجور جالبی شده! کسی رو میشناسم که چند ساله میگه عاشق پایتونه و داره دربارهاش تحقیق میکنه که پایتون یاد بگیره یا نه. به قول خودش: «دوبهشکه بین یادگیری پایتون و یه زبون غیرانگلیسی». نمیدونه کدومش اونو به بازار کار (یا بخوانید «موفقیت») نزدیکتر میکنه. ولی دوست عزیز! «تردید» و «تحقیق» درباره کاری که میخوای بکنی، یه روزش خوبه، دو روزش خوبه، نه چند سال! اگه همون موقع که به این فکر افتادی، شروع به یادگیری کرده بودی، الان هر دوتاش رو مسلط بودی.
نمیدونم اینم جزء همون تهاجم فرهنگیه یا نه! شاید باشه! لااقل از فضای حاکم بر شبکههای اجتماعی اروپاییها برنمیاد که فقط اهل حرف باشن. ببینید چقدر از طراحیها و کار با چوب و فلز و کاغذ، توی اینستاگرام پست میذارن. ببینید چجور یه تعمیرکار ماشین از کارش فیلم میگیره و پست میذاره. و اونوقت ما چی؟! پربازدیدترین پستهامون اونایی هست که گفتیم «تسلا و هاوکینگ نوابغ بزرگی بودند که دنیا دیگر نخواهد دید» ... من آنم که رستم بود پهلوان!
ف. عامل
مطلبی دیگر از این انتشارات
آشنایی با نسبیت - ۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک اشتباه رایج منطقی
مطلبی دیگر از این انتشارات
قدرت هنر (۲)