با این ۱۱ کتاب هوش مالی خود را افزایش دهید!



اگر اصطلاح هوش مالی را به صورت فارسی در گوگل جستجو کنید و چند پیشنهاد اول را ببینید، مشخص می‌شود که هوش مالی به شکلی که ما در ایران می‌شناسیم، تا حد زیادی با قصه‌های پدر پولدار و پدر بی‌پول و سایر حرف‌ها و نظرهای رابرت کیوساکی هم‌خوانی و هم‌پوشانی دارد. اما دیگر گذشت آن دورانی که افراد دل خوش داشتند با مطالعه کتاب‌هایی نظیر «پدر پولدار، پدر فقیر» یا حتی «راز» (درباره قانون جذب) می‌توان پولدار و ثروتمند شد. و امروز تبلیغاتی بودن این ادعاها مشخص شده است. اگرچه نویسندگان چنین کتاب‌هایی از سود فروش این دست کتاب‌ها پولدار شده‌اند، اما چنین حاصلی برای خوانندگان این کتاب‌ها ایجاد نشده است.


هوش مالی یک مهارت اکتسابی است که می‌توان آن را آموخت. هوش مالی یکی از انواع هوش به شمار می‌آید. این هوش شامل توانایی انسان در درک و تحلیل مسائل مالی است که می‌توان آن را از زوایای مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار داد.هوش مالی یک توانایی ذاتی نیست که بتوان گفت عده‌ای آن را دارند و عده‌ای ندارند. البته که به نظر می‌رسد بعضی افراد نسبت به دیگران درک بهتری از اعداد و امور مالی دارند. برای بیشتر تجار هوش مالی شامل مجموعه‌ای از مهارت‌هاست که آن‌ها می‌توانند از طریق آموزش کسب کنند. افرادی که در زمینه‌ی مالی کار می‌کنند، این مهارت ‌ها را به راحتی می‌آموزند و برای پیشرفت در حرفه‌ی خود یاد می‌گیرند.

مشاهده سیاست‌های پولی و مالی، استراتژی و سرمایه‌گذاری افراد موفق و ثروتمند، یکی از بهترین‌ راه‌های افزایش هوش مالی و درآمد بیشتر است. هوش مالی شامل بخش‌های مختلفی است: کسب درآمد بیشتر، حفظ، بودجه‌بندی پول، اهرم‌سازی پول (استفاده از بدهی و اعتبار برای تامین مالی) و به‌روز نمودن اطلاعات مالی از جمله این بخش‌ها هستند. برای افزایش هوش مالی باید گام‌ های آن را به ترتیب آموخت.


لازمه‌ی خلق ثروت کار، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری، و وقوف به مفاهیمی همچون نرخ بهره، سود مرکب، ریسک سرمایه‌گذاری مالی، ارزش زمانی پول و هزینه-فرصت‌های از دست‌رفته‌ی یک سرمایه‌گذاری است و این «سرمایه‌گذاری» به هوش، دانش و مهارت‌های مختص به خود نیاز دارد. یکی از منابعِ کسبِ این ۳ مولفه مطالعه‌ی کتاب‌های درست و حسابی و نه صرفا انگیزشیست؛ ادامه‌ی این پست به معرفی این کتاب‌ها و موضوعات اصلی آن‌ها می‌پردازد.

توجه: بهتر است این کتاب‌ها به همین ترتیبی که در ادامه آمده است، مطالعه شوند.


۱. دید اقتصادی: داستانی جذاب برای آموختن اقتصاد- نوشته‌ی اندرو جی‌شیف و پیتر دی‌شیف


علم اقتصاد در نگاه بسیاری از افراد با فرمول‌های پیچیده‌ی ریاضی و نمودارها و تحلیل‌های سخت گره خورده است. اما مشکل اصلی پیچیدگی اقتصاد نیست، بلکه آموزش آن است. کتاب «دید اقتصادی» داستانی جذاب و مصور برای آموختن اقتصاد است و در زمینه‌ی کتاب‌های اقتصادی، اثر بی‌نظیری محسوب می‌شود . این کتاب خیلی زود توانست با طیف وسیعی از مخاطبان خود ارتباط برقرار کند و مفاهیم پیچیده‌ی اقتصادی را به آن‌ها بیاموزد. این اثر توانسته است عنوان یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز را به خود اختصاص دهد.

درباره‌ی کتاب دید اقتصادی

کتاب «دید اقتصادی» با عنوان انگلیسی (How an Economy Grows and Why It Crashes)  نوشته‌ی پیتر شیف و اندرو شیف برای اولین بار در سال 2010 منتشر شد. این کتاب مفاهیم بنیادی اقتصاد را به زبانی بسیار ساده و ایبل فهم برای همه‌ توضیح می‌دهد. کتاب دید اقتصادی مصور است و سه شخصیت اصلی به نام‌های ایبل، بیکر و چارلی دارد که هریک نماد تاریخی خاصی هستند. نویسندگان، نظریات اقتصادی و نظام پولی و مالی را با توجه به رفتار و روابط این سه شخصیت اصلی به مخاطب می‌آموزند. اگرچه کتاب در ظاهر بسیار ساده به نظر می‌رسد اما دارای برخی مفاهیم پیچیده است درک بعضی از آنها به آشنایی با تاریخ اقتصاد آمریکا در دهه‌های گذشته احتیاج دارد. این کتاب توانست جایزه‌‎ی « GetAbstract International» را که به کتاب‌های حوزه‌ی تجارت تعلق می‌گیرد را به دست آورد.


در بخشی از کتاب دید اقتصادی می‌خوانیم

روزی روزگاری سه نفر به نام‌های ایبل، بیکر و چارلی تنها در جزیره‌ای زندگی می‌کردند. این جزیره‌ی دور از بهشت استوایی,جای پر از پستی و بلندی و بی‌هیچ ناز و نعمتی بود. به ویژه اینکه تنوع غذایی نداشت و فقط یک نوع خوراکی در منو بود: ماهی.

خوشبختانه دورتادور جزیره پر بود از ماهی‌هایی که به طرز عجیبی عین هم بودند. ماهی‌ها آن قدر بزرگ بودند که هر کدامشان شکم آدم را برای یک روز سیر می‌کردند. به هرحال، اینجا یک جای دورافتاده بود که رنگ هیچ کدام از پیشرفت‌های آدمیزاد در شیوه‌ی ماهیگیری را به خود ندیده بود. تنها کاری که این رفقا باید می‌کردند این بود که توی آب بپرند و حیوونکی‌های لیز و لزج را با دست بقاپند.

با این روش ناکارآمد هرکس روزانه یک ماهی گیر می‌آورد که فقط برای زنده ماندش تا روز بعد کافی بود. اين مشغله, همه اقتصاد جزیره‌شان بود: از خواب بیدار شدن، ماهی گرفتن خوردن و خوابیدن. خیلی هم نمی‌شد اسمش را گذاشت زندگی، اما چاره‌ای نداشتند.

و این طوری در این جامعه‌ی جزیره‌ای ماهی محور خیلی ساده

نه پس انداز هست

نه اعتبار

و نه سرمایه‌گذاری!

هرچیزی که تولید می‌شود به مصرف می‌رسد و چیزی برای روز مبادا کنار گذاشته نمی‌شود و هیچ چیز هم برای قرض دادن باقی نمی‌ماند. اینکه ساکنان جزيره‌ی ما خیلی ابتدایی و ساده زندگی می‌کردند به این معنی نیست که احمق بودند یا بلندپروازی نمی‌کردند. ایبل، بیکر و چارلی می‌خواستند زندگی بهتری داشته باشند. اما برای این کار نیاز بود هر کدام روزانه بیشتر از یک ماهی بگیرند که حداقل ممکن برای زنده ماندنشان بود. بدبختانه. دست خالی بودن آنها و چابکی ماهی‌ها باعث می‌شد زندگی بخور و نمیری داشته باشند.

یک شب که ایبل به آسمان پرستاره خیره شده بود شروع کرد به فکر کردن درباره‌ی زندگی‌اش...«یعنی همه چیز همین است؟ باید زندگی چیزی بیشتر از این باشد.»

ایبل می‌خواست به جز ماهیگیری با دست، یک کاری بکند. او دوست داشت لباس مد روز مناسب‌تری از برگ خرما درست کند. خانه‌ای می‌خواست از او در برابر بادهای موسمی حفاظت کند. اما با این جانی که هر روز بی‌دریغ برای ماهیگیری می‌کند، این رویاها چطور می‌توانست رنگ واقعیت بگیرد؟

ایبل فکرش را به کار انداخت... و ناگهان ايده‌ی تله ماهی توی ذهنش جرقه زد... وسیله‌ای که دامنه‌ی دسترسی دستِ آدم را حسابی زیاد می‌کند و در عین حال با اولین قاپ، کلی از زور ماهی را می‌گیرد تا نتواند در برود. با این اختراع عجیب و غریب، احتمالا می‌شد در مدت کوتاه‌تری ماهی‌های بیشتری گرفت!

۲. کتاب حرف‌هایی با دخترم درباره‌ی اقتصاد: تاریخ مختصر سرمایه‌داری- نوشته‌ی یانیس واروفاکیس


درباره کتاب حرف‌هایی با دخترم درباره‌ی اقتصاد

وقتی در حباب رونق و شکوفایی غرب بزرگ شوی بیش‌ترِ بزرگ‌تر‌ها به تو خواهند گفت که کشورهای فقیر به این دلیل فقیرند که اقتصادشان «ضعیف» است ــ بماند که معنای این حرف چیست. آن‌ها این را هم خواهند گفت که فقرای جامعه‌ی خودت نیز به این دلیل فقیر هستند که چیزی برای فروش ندارند که دیگران واقعا بخواهند ــ خلاصه این‌که آن‌ها چیزی برای عرضه به بازار ندارند. به همین دلیل است که تصمیم گرفتم درباه‌ی چیزی به نام اقتصاد با تو حرف بزنم: در جهان تو و من هر بحثی در این باره که چرا برخی افراد فقیرند در حالی که برخی دیگر پول‌شان از پارو بالا می‌رود، یا حتی این‌که چرا انسان دارد کره‌ی زمین را نابود می‌کند، حول چیزی می‌چرخد که به آن اقتصاد گفته می‌شود. و اقتصاد به چیزی ربط دارد که به بازار معروف است. اگر می‌خواهی سهمی در آینده‌ی انسان داشته باشی، نمی‌توانی وقتی کلماتی مثل «اقتصاد» و «بازار» گفته می‌شوند خودت را به آن راه بزنی و بی‌محلی کنی.

بخشی از کتاب حرف‌هایی با دخترم درباره‌ی اقتصاد

تمام بچه ها برهنه به دنیا می آیند، اما خیلی زود بعضی شان لباس های گران قیمتی می پوشند که از بهترین بوتیک ها خریده شده، در حالی که بیش ترشان لباس کهنه به تن می کنند. وقتی این بچه ها کمی بزرگ تر شوند، بعضی از آن ها از این که اقوام و پدربزرگ و مادربزرگ ها برایشان لباس می آورند دلخور می شوند، چون هدایای دیگری را ترجیح می دهند، هدایایی مثل گوشی آیفون، درحالی که بچه های دیگر رویای روزی را در سردارند که بتوانند با کفش های بی وصله به مدرسه بروند.
این همان نابرابری است که مشخصه ی بارز جهان ماست. ظاهراً تو از سنین پایین از این نابرابری خبر داشتی، گرچه بخشی از زندگی هرروزه ی تو نبود، چون، راستش را بخواهی، مدرسه ای که ما تو را به آن جا فرستادیم جای بچه هایی نبود که محکوم به زندگی در محرومیت و خشونت باشند ــ آن طورکه اکثریت چشم گیری از کودکان جهان زندگی می کنند. همین تازگی از من پرسیدی که « پدر، چرا این قدر نابرابری هست؟ آیا این از حماقت انسان است؟ » پاسخ من تو را ــ یا خودم را ــ راضی نکرد. پس لطفاً بگذار، با طرح پرسشی نسبتاً متفاوت، دوباره امتحان کنم.

چرا بومیان استرالیا به انگلستان حمله نکردند؟

وقتی آدم مثل تو در سیدنی زندگی کند و بزرگ شود، معلمان مدرسه زمان و درس های زیادی را صرف این می کنند که تو و همکلاسی هایت را از بی عدالتی مهیب و زننده ای آگاه کنند که « سفیدپوستانِ » استرالیایی در حق ساکنان اصلی این کشور یعنی بومیان استرالیا روا می داشتند؛ آن ها درس ها و ساعات زیادی را صرف توضیح فرهنگ باشکوه بومیان می کنند که استعمارگران سفیدپوست اروپایی طی دو قرن زیر پا لگدمال کرده اند؛ و از شرایط فقر تکان دهنده ای می گویند که بومیان همچنان، در نتیجه ی آن دو قرن غارت و تحقیر، در آن به سر می برند. اما آیا تا به حال فکر کرده ای که چرا این انگلیسی ها بودند که به استرالیا حمله کردند و زمین بومیان را آن طور تصرف کردند و تقریباً در این فرایند آن ها را محو کردند و نه برعکس؟ چرا جنگجویان بومی استرالیا در شهر دووُر پیاده نشدند و به سرعت به سمت لندن پیش روی نکردند و هر انگلیسی را که جرئت مقاومت داشت، از جمله خود ملکه را، نکشتند؟ شرط می بندم هیچ کدام از معلمان مدرسه ات جرئت طرح این پرسش را ندارند.
اما این پرسش مهمی است و اگر با دقت به آن پاسخ ندهیم چه بسا با بی قیدی بپذیریم که یا اروپایی ها اساساً باهوش تر و قدرتمندتر بودندــ که مسلماً نظر استعمارگران در آن زمان همین بودــ یا این که بومیان استرالیا آدم های بهتر و درستکارتری بودند و به همین دلیل خودشان بدل به استعمارگرانی بی رحم نشدند.


۳. کتاب تفکر سریع و آهسته نوشته‌ی دنیل کانمن


این کتاب مستقیما در مورد هوش مالی نیست، اما دلیل خوبی وجود دارد که آن را در این پست معرفی کنم. این کتاب توانست علم اقتصاد را برای همیشه متحول کند، و می‌تواند دیدگاه شما را نیز در مورد سرمایه‌گذاری به طور کامل تغییر دهد.

کتاب در واقع در مورد روانشناسی رفتارهای مالی و اقتصادی است. کتاب گریزهای زیادی به بازارهای مالی و رفتارهای اقتصادی می‌کند. در کتاب تفکر سریع و کند، که به عنوان زیربنای علم اقتصاد رفتاری شناخته می‌شود، با خطاهای رفتاری و سوگیری‌های شناختی آشنا می‌شوید و می‌توانید تصمیم‌های بهتر و منطقی‌تر بگیرید.

دنیل کانمن به‌خاطر کارهای مهمی که در زمینه اقتصاد رفتاری داشت، به نوبل اقتصاد دست یافت.

مهم‌ترین سوگیری شناختی‌ای که او به ما معرفی می‌کند این است که «من دچار سوگیری شناختی نمی‌شوم». همه ما اسیر این اشتباه‌ها می‌شویم اما به شکل اعجاب‌آوری سعی می‌کنیم آن‌ها را انکار کنیم.

اگر از شما بپرسند به چه فکر می‌کنید، معمولاً می‌توانید به این پرسش پاسخ دهید. شما باور دارید که می‌دانید در ذهنتان چه می‌گذرد. این امر، معمولاً شامل تفکری آگاهانه است که به تفکری دیگر می‌انجامد؛ اما این تنها راه فعالیت ذهنتان محسوب نمی‌شود و البته چندان هم معمول نیست. بسیاری از احساسات و اندیشه‌های شما بی‎آنکه منشأ آن را بدانید، پدید آمده‌اند. شما نمی‌توانید مشخص کنید چگونه وجود چراغی را روی میزتان متوجه شدید یا آزردگی همسرتان را در صدای او پشت تلفن تشخیص دادید یا چگونه خطری را در جاده بدون آگاهی‎یافتن از آن، پشت سر گذاشته‌اید. عملکرد ذهنتان، که شکل‌‎دهندۀ برداشت، ادراک و تصمیم‌گیری‌هاست، در سکوت ذهن ما جریان دارد.

در این کتاب بیشتر به سوگیری‎های شهودی یا درون‎یابی پرداخته شده است؛ اما این تمرکز بر خطاها از ارزش هوش انسان نمی‌کاهد؛ همان‌گونه که توجه به بیماری‌ها در متون پزشکی، تندرستی را زیر سؤال نمی‌برد. بیشتر ما در اغلب اوقات، در وضعیت سلامت به سر می‌بریم و بیشتر داوری‌ها و اعمالمان در غالب اوقات به‌جا هستند. ما در زندگی خود معمولاً اجازه می‌دهیم احساسمان راهنمای ما باشد. اطمینانی که به باورها و احساسات شهودی خود داریم، معمولاً درست است؛ اما همیشه این‌طور نیست. ما اغلب، حتی هنگام ارتکاب اشتباه هم به خود اطمینان داریم. احتمالاً یک ناظر بی‌طرف در تشخیص خطاهایمان موفق‌تر از خود ما عمل می‌کند.

بخشی از کتاب تفکر سریع و آهسته

دو سیستم:

طی ده ها سال، روان‎شناسان به عملکرد تفکر برآمده از تصویر زن عصبانی و مسئله ضرب علاقه بسیاری نشان داده‎اند و عنوان های گوناگونی برای آن ها ارائه کرده اند. من به اصطلاحاتی بسنده می کنم که نخستین بار کیس استانوویک و ریچارد وست آن‎ها را در خصوص دو سیستم ۱و ۲ موجود در ذهن مطرح کرده‎اند.
- سیستم ۱، به صورت خودکار و سریع و با تلاشی ناچیز یا بی نیاز به آن و بدون کنترل آگاهانه عمل می کند.
- سیستم ۲، توجه را به فعالیت های ذهنی نیازمند تلاش در زمینه مورد نظر، مانند محاسبات پیچیده جلب می کند. عملکردهای سیستم ۲ معمولاً با تجربه ای هدفمند از عاملیت، انتخاب و تمرکز همراه هستند.
عناوین سیستم ۱ و ۲ به طور گسترده در روان‎شناسی به کار می روند؛ اما من در این کتاب که می توان آن را سایکودراما دانست، پا را فراتر می گذارم.
هنگامی که به خود فکر می‎کنیم، سیستم ۲ را به کار می بریم؛ سیستمی خودآگاه و خود استدلال‎کننده که باورهایی دارد، انتخاب می‎کند و تصمیم می گیرد به چه بیندیشیم و چه کاری انجام دهیم. با وجود اینکه سیستم ۲، خودش را مرکز فعالیت ها و کنترل می‎داند، قهرمان این کتاب، سیستم غیرارادی و خودبه‎خودی ۱ است. من سیستم ۱ را ریشه و خاستگاه احساس ها و حالت هایی می دانم که باعث شکل‎گیری باورهای صریح و انتخاب های آگاهانه و عامدانه سیستم ۲ است. فعالیت های غیرارادی سیستم ۱، به طرز شگفت انگیزی زاییده الگوهای افکار و ایده هاست؛ اما تنها سیستم آهسته تر ۲ می تواند تفکر را در مجموعه‎ای از مراحل منظم پایه‎ریزی کند. من همچنین، شرایطی را توصیف می‎کنم که در آن، سیستم ۲ اختیار عمل را به را به دست می گیرد و ارتباط و واکنش های سیستم ۱ را کنترل می کند. از شما می خواهم این دو سیستم را دو کارگزار با توانایی ها، محدودیت ها و عملکردهای خاص خودشان تصور کنید.
در اینجا به نمونه هایی از فعالیت های غیرارادی و خود‎به ‎خودی اشاره می‎شود که به سیستم ۱ ربط دارند و برحسب پیچیدگی‎شان مرتب شده اند.



۴. قوی سیاه: اندیشه‌ورزی پیرامون ریسک- نوشته‌ی نسیم طالب


کتاب قوی سیاه: اندیشه ورزی پیرامون ریسک Black Swan، به نویسندگی نسیم نیکلاس طالب است. این کتاب نوعی کتاب روانشناسانه و شناختی، پیرامون ریسک و ریسک‌پذیری و اندیشه ورزی درباره‌ی آن است.

کدام عوامل وجود دارند که هیچ‌کس قادر به پیش‌بینی آن‌ها نیست؟ این قوهای سیاه چطور می‌توانند سرمایه‌گذاری‌های شخصی یا حتی اقتصاد یک کشور را به نابودی بکشند؟

این کتاب به خصوص بعد از بحران مالی 2008 شهرت زیادی پیدا کرد. چرا که از معدود آثاری بود که به ریسک‌های پنهان و خطرات ناشی از آن اشاره کرده بود.

هر سرمایه‌گذاری دو رو دارد: یکی سود و یکی زیان. احتمال این سود یا زیان را ریسک مشخص می‌کند. پس نمی‌شود از معرفی کتاب هوش مالی حرف زد، بدون آن که اشاره‌ای به ریسک داشت.

نویسنده‌ی کتاب درواقع در تلاش است الگوهای رایجی را که مسبب بسیاری از کژفهمی‌ها و انتخابات اشتباه است را به مخاطب معرفی کند و موجب اندیشه‌ورزی او شود. مسلما با انتخابات اشتباه، رویدادها و پیامدهای سنگین و غیرقابل جبرانی به بار می‌آید. یکی از این پیامدها که سال‌های سال اثرات سنگین و مخربی را بر روی جوامع و مردم در گذاشت، جنگ جهانی اول بود. این جنگ و موضوعات پیرامون آن‌یکی از رویدادهایی است که می‌توان نام قوی سیاه را بر روی آن‌ها نهاد.

چرا باید کتاب قوی سیاه را خواند؟

قطعا با خواندن این کتاب، به موضوعات ناشناخته‌ایی پی می‌برید، به‌ویژه درباره‌ی دسته‌ی معینی از رویدادها که حتی نمی‌توانیم آن‌ها را وارد مرز تصور و خیال بکنیم، اما می‌توانند هزینه‌ و پیامد بسیار سنگینی برای ما داشته باشند. قوی سیاه تنها به رویدادها و پیامدهای منفی اشاره نمی‌کند، بلکه رویدادهای مثبتی مثل فناوری، روند نوشتن کتاب هری پاتر و پیدایش غولی اطلاعاتی یعنی شرکت گوگل نیز اشاره می‌کند. نویسنده هم چنین در این کتاب به موضوعات مرتبط دیگری نظیر زیباشناسی، شیوه‌ی زندگی و غیره نیز می‌پردازد و از مؤلفه‌های داستان‌هایی برای تشریح بهتر منظور خود استفاده می‌کند.

قوی سیاه چیست؟

شاید برایتان جالب باشد که چرا نام این کتاب قوی سیاه است؟! حتماً که نام کتاب مفهومی مرتبط با موضوع اصلی کتاب دارد. قوی سیاه استعاره‌ایی است از پیشامدهایی که مشاهده‌ی آن‌ها شگفت‌انگیز، اعجاب‌آور و بسیار نادر است و چون کسی به‌طورمعمول انتظار وقوع آن‌ها را ندارد، وقتی اتفاق می‌افتند، توده‌های مردمی و عوام برای تبیین دلایل وقوع چنین پدیده‌هایی، گاه به استدلال‌های غیرعقلانی و حتی خرافی روی می‌آورند. فارغ از اندیشه‌ی توده‌ها در توصیه‌ی علت و عواقب این پدیده‌ها، معمولاً بین روشنفکران، خردگرایان و خردورزان نیز هنگام موشکافی، اختلاف‌نظر و کشمکش‌هایی پدید می‌آیند که ممکن است دفعات متوالی و حتی سده‌های متمادی به نتیجه‌گیری صحیحی منجر نشود. وجه تمایز این پدیده ریشه در فرهنگ غرب دارد که قوی سفید را پرنده‌ای سفید و مظهر پاکی تصور می‌کردند. آن‌ها هیچ ذهنیتی از قوی سیاه نداشتند و اصلا تصور آن برای آن‌ها غریب و دور از ذهن بود، به همین دلیل با دیدن آن، آن را مظهر شیاطین و شر و جادوگری می‌دانستند و خرافاتی مثل گربه‌ی سیاه را برای آن ایجاد کرده بودند. با کشف قاره‌ی استرالیا، مهاجرینی که به این سرزمین هزارساله پای گذاشته بودند، در کمال شگفتی و تعجب با دسته‌های پرشمار قوی سیاه مواجه شدند که بین آن‌ها، فقط قوی سفید متمایز و منحصربه‌فرد بود! آن‌ها یک از این قوی‌های سیاه تازه کشف‌ شده را با خود به اروپا بردند و به‌تدریج باور به این‌که قوی سیاه مظهر شر و ناپاکی است، در تخیل مردم رنگ باخت.

استعاره‌ی قوی سیاه توسط نسیم طالب در کتابش که به همین نام است، برای پدیده‌هایی با ویژگی‌های زیر به‌کاررفته است:

1- پیشامدهایی به‌شدت نادر، غیرقابل‌پیش‌بینی و بسیار دورتر از میانگین با احتمال وقوعی بسیار ناچیز ولی بسیار جنجالی و تأثیرگذار (مثل اعلام یافتن انسانی تکامل‌یافته با 5 سانتی‌متر قد!)

2- پیامدهایی که در وقوع چنین پیشامدهای نادر و اثرگذاری نقش داشته‌اند، به‌کل غیرقابل‌پیش‌بینی‌اند، بدین معنی که اگر بتوانید احتمال وقوع چنین رخدادهایی را در مقادیر بسیار ناچیزی تخمین بزنید، هرگز قادر نخواهید بود که پیامدها و عواقب ناشی از آن‌ها را در یک ساختار منظم علت و معلولی و سلسله‌ایی از آن، پیش‌بینی کنید، پس در این امر عاجز می‌شوید.

بخش‌هایی از کتاب قوی سیاه:

هر بامداد آپارتمان تنگ خودت را در ایست ویلیج منهتن ترک می‌کنی تا به آزمایشگاهت در دانشگاه راکفلر در بخش شرقی خیابان‌های شصتم بروی. دیروقت شامگاهان بازمی‌گردی و کسانی که در حلقه آشنایانت هستند، فقط از روی ادب، می‌پرسند آیا روز خوبی داشته‌ای یا نه. در آزمایشگاه، افراد مردم دارترند. البته که روز خوبی نداشته‌ای، چون به نتیجه‌ای نرسیده‌ای. تعمیرکار ساعت که نیستی. ولی به نتیجه‌ای نرسیدنت بسیار پرارزش است چون این بخشی از فرایند کشف است اینک می‌دانی کجاها را نباید بگردی. دیگر پژوهشگران، با آگاهی از دستاوردهای تو، از انجام آزمایش خاص تو خودداری می‌کنند، به شرط اینکه مجله‌ای، چندان هوشمند باشد که «چیزی نیافتن» تو را اطلاعات بشمارد و بپذیرد آن را چاپ کند.

در این میان، برادرزن شما در یک بنگاه وال‌استریت شغل فروشندگی دارد و پیایی پاداش‌های کلان، کلان و پیوسته، دریافت می‌کند. بارها، به ویژه از پدرزنتان می‌شنوید که:«او درآمد خیلی خوبی دارد.» گفتار او با یک نانوثانیه سکوت اندیشناک همراه است. این به یاد شما می‌آورد که پای مقایسه در میان است. مقایسه او ناخودآگاه است، ولی به هرحال او این کار را می‌کند. تعطیلات می‌توانند وحشتناک باشند. در مهمانی خانوادگی به برادرزنتان برمی‌خورید، و هر بار نشانه‌های خطاناپذیر دلسردی را در چهره همسرتان می‌خوانید، که چون منطق حرفه شما را فراموش کرده، موقتا گمان می‌برد با یک بازنده ازدواج کرده است. ولی او باید با نخستین تکانه بجنگد. خواهرش مدام از بازسازی خانه‌شان و کاغذدیواری جدید تعریف می‌کند. در راه بازگشت به خانه، خانمتان کمی خاموش‌تر از حد معمول است. ترش‌رویی او بیشتر می‌شود چون ماشینی که زیر پایتان است کرایه است؛ منهتن جایی نیست که شما بتوانید خانه گاراژ دار داشته باشید. چه باید بکنید؟ به استراليا مهاجرت کنید تا کمتر مهمانی خانوادگی داشته باشید، یا برادرخانمتان را عوض کنید، یعنی همسری بگیرید که برادرش کمتر«موفق» باشد؟ یا اینکه به کسوت هیپی‌ها درآیید و بی‌خیال شوید؟ این کار از هنرمندان برمی‌آید ولی دانشمند و بازرگان اهل این کارها نیست. در دام افتاده‌اید.

شما روی طرحی کار می‌کنید که دستاورد فوری یا یکنواخت ندارد ولی طی این مدت، آدم‌های دوروبرتان کارهایی می‌کنند که چنان دستاوردهایی دارند. شما به دردسر افتاده‌اید. چنین است وضع گروه دانشمندان، پژوهشگران و هنرمندان، که به جای اینکه در محیطی جداگانه یا در محله هنرمندان زندگی کنند در اجتماع گم‌شده‌اند.


۵. با چرا شروع کنید نوشته‌ی سایمون سینک


چه می‌شود که یک شرکت، به لیدر بازار تبدیل می‌شود؟ فرق اصلی اپل با دیگر شرکت‌ها در چیست؟ چرا یک شرکت همه‌ مواد لازم برای موفقیت را در اختیار دارد اما شکست می‌خورد؟

بیشتر مردم به‌دنبال پاسخ این سوال هستند که چگونه سرمایه‌گذاری کنیم؟ برخی از افراد می‌پرسند که چطور معاملات‌ِ پرسودتری داشته باشیم؟ اما عده بسیار کمی هستند که واقعا می‌دانند «چرا» کاری را انجام می‌دهند!

این کتاب مستقیما درباره‌ی هوش مالی نیست، اما درک خوبی از مفهوم موفقیت به دست می‌دهد و باعث می‌شود که بتوانیم راحت‌تر، برنده‌ها را تشخیص دهیم و از آن‌ها الگو بگیریم.

ما فقط برای پول و کسب سود فعالیت نمی‌کنیم. مسئله اینجا نگرش و استراتژی است. خواندن این کتاب باعث می‌شود که به بازار، به کسب‌وکار و به زندگی نگاهی تازه پیدا کنید و مدام از خود بپرسید «چرا»؟

«مردم کاری که شما انجام می‌دهید یا محصولی که می‌سازید را نمی‌خرند. چرایی تولید محصولتان دلیل خرید مردم از شماست.» همة کمپانی‌ها می‌دانند چه چیزی می‌سازند یا چه سرویسی ارائه می‌دهند، بعضی از آن‌ها می‌دانند که چطور کارشان را انجام می‌دهند، ولی تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها می‌دانند که چرا محصولی را تولید کرده‌اند یا سرویسی را ارائه می‌دهند. شاید دلیل اینکه در هر صنعتی فقط تعداد انگشت‌شماری از شرکت‌ها موفق هستند هم همین باشد. بعد از خواندن این کتاب می‌توانید به سؤالاتی مانند اینکه چرا گوشی‌های اپل با وجود امکاناتی مشابه با سایر برندها، با قیمتی بسیار بیشتر به فروش می‌رسند یا اینکه چرا جواهرات سواروسکی این‌قدر در نظر مشتریانش خاص هستند پاسخ بدهید.»

بخشی از کتاب با چرا شروع کنید

داستان شماره ۱

در اوایل دهه ی ۱۹۰۰، ساموئل پیرپونت لانگلی ( ۱) که تمام ارکان لازم برای موفقیت را داشت، می خواست اولین نفری باشد که هواپیمایی را به پرواز در می آورد. او، که احترام بسیاری برایش قائل بودند، از کارکنان ارشد موسسه ی اسمیت سونیان ( ۲) و استاد ریاضیات بود که سابقه ی تدریس در هاروارد را نیز داشت. دوستان او را چند تن از قدرت مندترین افراد فعال در دولت و عرصه ی تجارت، از جمله اندرو کارنگی ( ۳) و الکساندر گراهام بل، تشکیل می دادند. لانگلی برای تامین بودجه ی پروژه اش، ۰۰۰, ۵۰ دلار از وزارت جنگ وام بلاعوض دریافت کرد، که در آن زمان مبلغ هنگفتی به به شمار می آمد. ب

بهترین مغز های آن زمان را گرد هم آورد و به معنای واقعی کلمه، تیمی رویایی از افراد مستعد و با دانش فنی بالا تشکل داد. لانگلی و تیمش از بهترین مواد و مصالح استفاده کردند و خبرنگاران همه جا به دنبالش بودند. همه ی مردم این ماجرا را دنبال می کردند و چشم انتظار لحظه ای بودند که خبر موفقیت او در دستیابی به هدفش را در روزنامه ها بخوانند. با تیمی که جمع کرده بود و منابع فراوانی که در اختیار داشت، موفقیتش تضمین شده بود.
آیا همین طور بود؟
چند صد کیلومتر دورتر، ویلبر و اورویل رایت در حال کار روی ماشین پرنده ی خود بودند. اشتیاق آن ها به پرواز به قدری شدید بود که الهام بخش شور و شوق و تعهد گروه خاصی از افراد در شهر محل زندگی شان در دیتون اوهایو ( ۴) شده بود. هیچ حامی مالی برای این کار پرمخاطره شان نداشتند. وام دولتی در کار نبود. از ارتباطات چندانی با افراد سرشناس نیز برخوردار نبودند. هیچ یک از اعضای تیم مدرک پیشرفته یا تحصیلات دانشگاهی نداشتند، حتی خود ویلبر و اورویل. ولی اعضای تیم در مغازه ی محقر دوچرخه فروشی گرد هم آمده و رویای خود را به واقعیت تبدیل کردند. در ۱۷ دسامبر ۱۹۰۳، برای اولین بار در طول تاریخ،گروه کوچکی شاهد پرواز بشر بر فراز آسمان بودند.
چطور شد که برادران رایت موفق شدند، ولی گروه دیگری با تجهیزات، توان مالی و تحصیلات بهتر نتوانستند؟
ربطی به شانس نداشت. هم برادران رایت و هم لانگلی انگیزه ی بسیار زیادی داشتند. هر دو دارای اخلاق کاری بالایی بودند. جفت شان از لحاظ علمی ذهن تیزی داشتند. هر دو دقیقاً هدف یکسانی را دنبال می کردند، ولی فقط برادران رایت توانستند الهام بخش اطرافیان شان باشند و تیم خود را برای توسعه ی فناوری ای رهبری کنند که دنیا را تغییر می داد. فقط برادران رایت با چرا شروع کردند.

داستان شماره ۲

در سال ۱۹۶۵، دانشجویان دانشگاه کالیفرنیا در بِرکلی اولین کسانی بودند که به نشانه ی اعتراض به ایفای نقش آمریکا در جنگ ویتنام، کارت های دعوت به خدمت خود را در ملاعام سوزاندند. کالیفرنیای شمالی بستر پیدایش احساسات ضددولتی و ضدحکومتی بود؛ تصاویر آشوب و درگیری در برکلی و اوکلند ( ۵) به سراسر دنیا مخابره شد و آتش جنبش های همدردانه در سراسر آمریکا و اروپا را شعله ور کرد. ولی تقریباً سه سال پس از پایان دخالت نظامی آمریکا در جنگ ویتنام و چند ماه قبل از شروع سال ۱۹۷۶، جرقه ی انقلاب دیگری زده شد.
آن ها قصد داشتند تاثیرگذار باشند، تاثیری بسیار عظیم؛ به طوری که طریقه ی نگرش مردم به سازوکار دنیا را تغییر دهند. ولی این انقلابی های جوان مبارزه ی مسلحانه علیه رژیم های استبدادی راه نینداختند. در عوض، تصمیم گرفتند تا با استفاده از نقاط قوت خود سیستم، آن را شکست دهند. عرصه ی تجارت میدان جنگِ استیو وُزنیاک و استیو جابز، موسسان شرکت اپل، بود و سلاح انتخابی آن ها، کامپیوتر شخصی بود.
شروع گسترش انقلاب کامپیوتر شخصی با تولید کامپیوتر اپل ۱ توسط وزنیاک بود. زمانی که توجه ها داشت به سمت این محصول جلب می شد، کامپیوتر اساساً ابزاری برای استفاده در سازمان های تجاری به شمار می آمد. کامپیوترها بسیار پیچیده و به قدری گران بودند که افراد متوسط توان خریدش را نداشتند. ولی وزنیاک که انگیزه اش پول نبود، هدف والاتری برای این فناوری در نظر گرفت. او کامپیوتر شخصی را ابزاری می دانست که به افراد معمولی اجازه می دهد از سازمان ها جلو بزنند. فکر می کرد اگر بتواند راهی پیدا کند تا کامپیوتر به دست افراد معمولی برسد، هر کسی می تواند بسیاری از وظایف مشابه را به مانند سازمانی که منابع مالی و انسانی زیادتری دارد انجام دهد. کامپیوتر شخصی می توانست زمین بازی را هموار کرده و نحوه ی عملکرد دنیا را دست خوش تغییر سازد. وُزنیاک اپل ۱ را طراحی کرد و با اپل ۲، این فناوری را بهبود داد تا با قیمت مناسب تر و کارآیی بالاتر ارائه شود.
مهم نیست یک ایده ی خوب یا یک محصول عالی، چقدر زیرکانه و چقدر رویایی باشد، اگر خریداری نداشته باشد، ارزشی ندارند. دوست صمیمی وزنیاک، یعنی استیو جابز بیست ودو ساله، دقیقاً می دانست چگونه عمل کند. جابز سابقه ی فروش قطعات الکترونیکی مانده در انبار را داشت، ولی می خواست ثابت کند بسیار فراتر از یک فروشنده ی خوب است. می خواست کار بسیار مهمی در دنیا انجام دهد و قصد داشت تا با تاسیس یک شرکت، آن را به انجام برساند. اپل ابزاری بود که با آن، جرقه ی انقلاب شان را زدند.
اپل در سال اول فعالیتش، فقط با یک محصول، درآمدی میلیون دلاری به دست آورد. تا سال دوم، فروشی ۱۰ میلیون دلاری داشت. در سال چهارم، ۱۰۰ میلیون دلار کامپیوتر فروخت. در سال ششم، اپل به شرکتی میلیارد دلاری با ۰۰۰, ۳ کارمند تبدیل شد.
جابز و وُزنیاک تنها کسانی نبودند که در انقلاب کامپیوترهای شخصی نقش داشتند. آن ها یگانه افراد باهوش در عرصه ی تجارت نبودند...


۶. کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ - نوشته‌ی دارون عجم اوغلو و جیمز ای-رابینسون


این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به اقتصاد و سیاست و اقتصاد سیاسی پیشنهاد می‌کنم.

کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز ای. رابینسون است. این کتاب با ده فصل در زمینه اقتصاد سیاسی که شش اقتصاددان برنده جایزه نوبل (کنت. جی. ارو – نوبل ۱۹۷۲، رابرت سولو – نوبل ۱۹۸۷، بکر – نوبل ۱۹۹۲، میشل اسپنس و جورج آکرلوف – برندگان نوبل ۲۰۰۱، و پیتر دیاموند – نوبل سال ۲۰۱۰) و شماری دیگر از اندیشمندان آن را تحسین کرده‌اند.

درباره کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند

نویسندگان این کتاب همراه با گروهی از اقتصاددانان شرط توسعه را گذر از نظام الیگارشی (حکومت گروه‌های خاص یا به تعبیر مترجمان اندک‌سالاری) می‌دانند و سعی دارند شرایط اقتصادی موثر بر شکل‌گیری و فروپاشی نظام‌های اندک‌سالار را تبیین کنند. این دیدگاه تحولی بزرگ در اندیشه اقتصادی است.

چرا ملت‌ها شکست می‌خورند نشان می‌دهد هرجا شکوفایی اقتصادی به بار می‌نشیند الیگارشی رخت بربسته و هرجا اقتصاد زمین می‌خورد الیگارشی حاکم است. تجربه کشورهای مختلف از اروپای شرقی و شوروی سابق گرفته تا آفریقا و آمریکای لاتین مسجل ساخته است نمی‌توان در حکومت‌های اندک‌سالار با سرمایه‌گذاری‌های دولتی، حمایت از صنایع داخلی، خصوصی‌سازی، آزادسازی قیمت‌ها، تجارت آزاد، و... گامی به‌سوی بهبود عملکرد اقتصادی برداشت.

مسئله اقتصادی همه کشورهای در حال توسعه مهار الیگارشی است. اقتصاد و اقتصاددانان اگر می‌خواهند به مردم کمک کنند باید رمز مقابله با الیگارشی را شناسایی و با سیاست‌های اقتصادی زمینه محو الیگارشی را فراهم نمایند.

سقوط ملت‌ها که داستان بسیاری از آنها به روایتی جذاب در کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند آمده است همگی محصول اندک‌سالاری است. گریز از این پرتگاه تنها با هشیاری و توانمندی مردم امکان‌پذیر می‌شود. مطالعه و شناخت کشورهایی که به ورطه اندک‌سالاری سقوط کردند آگاهی بخش مردم است و از همین رو باید داستان همه کشورهایی را که اسیر اندک‌سالاری شدند خواند و از تجربه‌های آنها آموخت.

چرا ملت‌ها شکست می‌خورند با مرور تجربه بسیاری از کشورها، بزنگاه‌های تاریخی که یک کشور را به دام اندک‌سالاری می‌اندازد یا به عبور از اندک‌سالاری می‌انجامد به‌ما می‌آموزد.

بخشی از کتاب چرا ملت‌ها شکست می‌خورند

مردم نوگالس آریزونا می‌توانند بدون هراس از در خطر افتادن امنیت‌شان و یا دلهرۀ دائمی در مورد دزدی، مصادرۀ اموال و تهدیدهای مشابه آن به زندگی روزمرۀ خود بپردازند. آنها هم‌چنین دولت را با وجود تمام ناکارآمدی‌ها و برخی موارد فساد، نمایندۀ بدیهی خود می‌دانند که این موضوع، به اندازۀ زندگیِ بدون هراس، از اهمیت برخوردار است. آنها می‌توانند با رأی خود شهردار، فرماندار، نمایندگان کنگره و سناتورها را تغییر دهند. آنان همچنین در انتخابات ریاست جمهوری که تعیین می‌کند چه کسی هدایت کشورشان را به‌دست می‌گیرد دارای حق رأی‌اند. دموکراسی برای آنها جزء بدیهیات زندگی اجتماعی تلقی می‌شود.

درجنوب این حصار، یعنی تنها چند قدم آن طرف‌تر شرایط کاملاً متفاوت است. با وجود آن‌که اهالی «نوگالس سونورا» در بخش نسبتاً مرفه مکزیک زندگی می‌کنند، با این حال درآمد متوسط خانوار در آن‌جا حدود یک سوم نوگالس آریزوناست. در آن‌جا بیشتر بزرگسالان تحصیلات مقطع متوسطه را به پایان نرسانده‌اند و بسیاری از نوجوانان به مدرسه نمی‌روند. مادران نگران نرخ بالای مرگ‌ومیر نوزادان هستند و با توجه به کیفیت پایین بهداشت و سلامت عمومی، طول عمر کم‌تر مردم تعجب برانگیز نیست. آنها هم‌چنان به طیف وسیعی از خدمات عمومی دسترسی ندارند. جاده‌های جنوبِ حصار در وضع بدی به سر می‌برند. نظم و قانون در شرایط بدتری است. میزان جرم و جنایت بالاست و راه‌اندازی کسب و کار اقدامی مخاطره‌آمیز به حساب می‌آید. در مورد اخیر، اهالی نه‌تنها با خطر سرقت مواجه هستند، که راه‌اندازی یک بنگاه جدید و اخذ تمامی مجوزهای مورد نیاز مستلزم پرداخت رشوه به همۀ دست‌اندرکاران و تلاشی طاقت‌فرساست. ساکنان نوگالس سونورا به‌طور روزمره با فساد و بی‌لیاقتی سیاستمداران سروکار دارند.

برخلاف همسایگان شمالی، دموکراسی برای آنها تجربه‌ای بسیار تازه محسوب می‌شود. تا زمان اصلاحات سیاسی در سال دو هزار میلادی، نوگالس سونورا دقیقاً به‌مانند سایر بخش‌های مکزیک، تحت کنترل فسادآمیز «حزب انقلابی نهادی ۷» قرار داشت.

چگونه ممکن است دو نیمۀ یک شهر تا این حد با هم متفاوت باشند؟ میان آنها هیچ اختلافی در جغرافیا، آب و هوا یا نوع بیماری‌های شایع در منطقه وجود ندارد، زیرا میکروب‌ها برای تردد میان دو بخش آمریکایی و مکزیکی این شهر با محدودیتی روبه‌رو نیستند. در این دو شهر وضعیت سلامت بسیار متفاوت است، اما این موضوع هیچ ربطی به امراض محیطی ندارد؛ بلکه به خاطر عدم برخورداری اهالی جنوب حصار از بهداشت مناسب و مراقبت‌های مطلوب پزشکی است.


۷. کلیات علم اقتصاد – نوشته گریگوری منکیو


توصیه می‌کنم قبل از آن که به مباحث مالی وارد شوید، کتاب اقتصاد منکیو را بخوانید. جزو بهترین کتاب‌ها برای شناخت و یادگیری علم اقتصاد به زبان ساده و البته بسیار مفهومی و کاربردی است.

در این کتاب، مباحث بسیار جذابی با زبان بسیار ساده توضیح داده شده است. با این کتاب می‌فهمید پول چیست؟ عرضه و تقاضا چطور قیمت‌ها را جابجا می‌کنند؟ چه عواملی بر مصرف و قیمت اثر می‌گذارند؟ چرا تورم به وجود می‌آید؟ سیاست‌های پولی-مالی کلان چه هستند؟ صادرات و واردات چطور زندگی ما را تغییر می‌دهد؟

خوب است که قبل از پرداختن به بحث پول، شرکت، صورت مالی، تولید و فروش و دیگر مباحث مالی، درکی کلی از علم اقتصاد داشته باشید.

کتاب در سیزده بخش و ۳۶ فصل تنظیم شده است. مهم‌ترین بخش‌های کتاب عبارتند از نیروهای بازار، کشش، سیاست‌های دولت، بازارها و رفاه، اقتصاد بخش عمومی، رفتار بنگاه و سازمان صنعتی، ساختارهای مختلف بازار، اقتصاد بازار نیروی کار، مرزهای دانش، اقتصاد خرد، اندازه‌گیری درآمد ملی، اقتصاد حقیقی در بلندمدت، پول و قیمت‌ها در بلندمدت، اقتصاد کلان باز، نوسانات اقتصادی در کوتاه‌مدت و مرزهای دانش اقتصاد کلان و مهم‌ترین سیاست‌های بحث‌انگیز اقتصاد کلان.

فصل‌های مختلف این کتاب در سال‌های قبل در سه کتاب مبانی علم اقتصاد، نظریهٔ اقتصاد خرد و نظریهٔ اقتصاد کلان منتشر شده است. در کتاب حاضر بر کاربردها و سیاست‌ها تأکید بیش‌تری شده است. مطالعات موردی بسیار زیاد با هدف درک بهتر محصول علم اقتصاد و کاربرد آن‌ها در تمام فصل‌های کتاب ارائه شده است. نگارش متفاوت، طرح ابتکاری موضوعات و بررسی کاربردی سیاست‌های اقتصادی برخی مزیت‌های کتاب منکیو در مقایسه با سایر کتاب‌های مشابه است.


۸. کتاب سرمایه‌گذار هوشمند: اصول سرمایه‌گذاری بر اساس ارزش ذاتی – نوشته بنجامین گراهام


اگر از وارن بافت، موفق‌ترین سرمایه‌گذار تاریخ، می‌خواستیم که مقاله‌ای با عنوان معرفی کتاب هوش مالی بنویسد، به احتمال زیاد تمام طول مقاله را به همین کتاب اختصاص می‌داد. از نظر او، سرمایه‌گذار هوشمند، بهترین کتابی است که در مورد بازارهای مالی نوشته شده است.

نویسنده‌ی این کتاب بنجامین گراهام یکی از پرنفوذترین سرمایه‌گذاران تاریخ بورس بوده و او را به عنوان پدر سرمایه‌گذاری ارزشی می‌شناسند و معلم افراد بزرگی چون وارن بافت بوده است.

شاید شما نخواهید از روش بافت در سرمایه‌گذاری استفاده کنید. روشی که بسیار آسان، اما آهسته است. با این وجود بد نیست که قبل از شروع سرمایه‌گذاری، تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهید در بازار به سفته‌بازی و نوسانگیری بپردازید، یا می‌خواهید سرمایه‌گذاری باشید که برای مدتی طولانی یک سهم را نگه می‌دارد.

کتاب گراهام می‌تواند برای همیشه دید شما را به بازار تغییر دهد، و باعث شود که به یک سرمایه‌گذار صبور و باهوش تبدیل شوید.

رویکرد وارن بافت به سرمایه‌گذاری مشخص است: گوش به زنگ باش، ارزان بخر، صبر کن، گران بفروش! تمامی کتاب به توجیه مستدل همین رویکرد ساده می‌پردازد.

در افسانه‌های قدیمی انسان‎‌های خردمند تاریخچه‌ی امور فناناپذیر را در یک عبارت کوتاه خلاصه کرده‌اند: «این نیز بگذرد». اگر بخواهیم به همین روش راز یک سرمایه‌گذاری عاقلانه و باهوش را در سه کلمه خلاصه کنیم به این شعار می‌رسیم: «امنیت در سود». تهدید در تمام سیاست‌هایی که برای سود اتخاذ کرده‌اید وجود دارد. بنابراین امنیت در سود مفهومی کاملا ضروری به نظر می‌رسد. بنجامین گراهام در کتاب سرمایه‌گذار هوشمند، اصول سرمایه‌گذاری بر اساس ارزش ذاتی را بیان می‌کند. با شنیدن این اثر می‌توانید مطالب زیادی برای سرمایه گذاری سودآور بیاموزید.

یک سرمایه‌گذار باهوش در فرایند سرمایه‌گذاری‌هایش بسیار با دقت عمل می‌کند. هرچه اصول سرمایه‌گذاری عقلانی‌تر باشد، استراتژی سرمایه‌گذاری به نتایج بهتری منجر خواهد شد در کتاب صوتی سرمایه‌گذاری هوشمند می‌آموزید که خرید و فروش سهام نه تنها بر پایه‌ی شانس و اقبال نیست، بلکه نیاز به صبر و دانش خوبی از بازار هم دارد. در واقع شما نیازی به تحلیل‌های زیاد و بازی با ارقام سنگین هم ندارید. فقط باید اصولی را بدانید که بر اساس آنها بتوانید بیشترین سود را از سهامتان کسب کنید.

۹. کتاب معامله‌گر منضبط نوشته‌ی مارک داگلاس:


مارک داگلاس نویسنده‌‌ای معروف در زمینه روان‌شناسی معاملات بازار است. این نویسنده و فعال بازار  سرمایه علاقه خود به معامله‌گری را در دهه 70 میلادی متوجه شد. او پیش از آن  در یک شرکت بیمه کار می‌کرد و درآمد بسیار بالایی داشت اما برای ورود به بازار سرمایه از آن شرکت بیمه استعفا داد.

داگلاس، رویکرد جدیدی درباره روانشناسی بازار را به مخاطبانش عرضه کرد و سبب تحول عظیمی در بازارهای بورس شد. او همواره رفتار معامله‌گران و کارگزاران را مورد بررسی قرار می‌داد و متوجه شد که هیجانات تاثیر شگرفی بر عملکرد آن‌ها دارد.

داشتن نظم، تسلط بر خويش و كنترل عواطف، شاه كليد‌هاي كسب موفقيت هستند. اما صفاتي مادرزادي نيستند، بلكه بر خلاف آن، صفاتي اكتسابي هستند كه تنها با فراگيري تمرين‌هاي ذهني مشخص، آن‌ها را كسب مي‌كنيم. فراگرفتن اين تمرين‌هاي ذهني معمولا به روش آزمون و خطا انجام مي‌شود كه مي‌تواند بسيار هزينه‌بر و القا كننده‌ درد و رنج‌هاي رواني باشد. مهم‌ترين مشكل روش آزمون و خطا در بازار آن است كه بيشتر مردم، قبل از به اتمام رساندن بازه‌هاي يادگيري، تمام سرمايه‌ خود را دو دستي به باد فنا مي‌دهند. معامله‌گراني هم كه پول كافي براي ادامه‌ راه و معاملات خود را دارند، هيچوقت از اثرات درازمدت و مخرب رواني اين مرحله رها نمي‌شوند. با تمام اين تفاسير فقط تعداد انگشت‌شماري مي‌توانند از اين مرحله به سلامت عبور كنند.

برای بسیاری از ما حضور داشتن در بازارهای مالی اهمیت فوق‌العاده بالایی دارد و برای یادگیری درباره آن‌ها به سراغ دوره‌های آموزشی مختلفی می‌رویم. حضور در بازار بورس می‌تواند منجر به افزایش درآمد ما بشود به شرط آن‌که نسبت به این بازار شناخت زیادی داشته باشیم. یک معامله گر موفق نیازمند فهم این نکته است که علاوه بر اعتماد به نفس، نیازمند دارد که برای پرورش ذهن برای حضور در بازار و سرمایه گذاری در بورس، تلاش کند و بداند که سود و ضرر همواره در بازار بورس وجود دارد و انتخاب هوشمندانه یک معامله گر منضبط می‌تواند موجب موفقیت او حتی در بازاری پر چالش شود. کتاب معامله گر منضبط اثری ارزشمند است که از آن می‌توانیم به عنوان یک راهنمای جامع برای مشارکت در بازارهای مالی استفاده کنیم و نسبت به این بازارها شناختی مناسب داشته باشیم.

بازارهای بورس می‌توانند ما را یک قدم به ثروت نزدیک‌تر کنند. اما عموما بیشتر افراد با حضور در این بازار دچار زیان می‌شوند و بخشی از اندوخته خود را از دست می‌دهند یا سود به دست آمده‌شان به مراتب کمتر از سود مورد انتظار آن‌هاست. علت چنین تجربیات نامناسبی عدم آگاهی نسبت به شرایط بازار است. لازم است بدانید که در بازارها قرار نیست همه معامله گران به سود دست بیایند. برخی اعتقاد دارند که وقتی یک سهامدار یک دلار سود می‌کند سهامدار دیگری یک دلار را از دست داده است.

بسیاری از افراد دوست دارند که با کمترین زحمت و تلاش ممکن به بیشترین سود دست بیابند که چنین چیزی ناممکن است. کتاب معامله گر منضبط تصمیم دارد که چنین ذهنیتی را به چالش بکشد. کتاب فوق تلاش می‌کند تا به ما نشان دهد سهامداران موفق چگونه فکر می‌کنند و می‌توانند با تعقیب شاخص‌های بازار به موفقیت‌های مهمی برسند. با خواندن کتاب فوق ما رویکرد جدیدی را در معاملات بازارهای مالی یاد میگیریم . به عبارت بهتر می‌توان گفت که در این کتاب  یک الگوی فکری جدید معرفی شده است که می‌تواند به ما سود بیشتری برساند.


۱۰. هوش مالی: راهنمایی برای درک معنی و مقدار واقعی اعداد - نوشته‌ی کارن برمن و جو نایت:


کتاب هوش مالی (Financial intelligence) در مورد شناخت بیشتر هوش مالی است. آموزش‌های نویسندگان به افراد در ایجاد تعهد و فراگیری بیشتر هوش مالی کمک می‌کند. افراد با این آموزش‌ها درمی‌یابند که چه جایگاهی در مؤسسه دارند، اهداف مؤسسه چیست و چقدر می‌توانند در رسیدن به این اهداف مؤثر باشند. این امر سبب افزایش تعهدات مالی، کاهش گردش مالی و اصلاح نتایج مالی می‌شود. نویسندگان از طریق روش‌های مختلف به اصول کلی موفقیت در هوش مالی پی برده‌اند.

بعد از خواندن این کتاب شما اطلاعات زیادی به دست می‌آورید. از این اطلاعات برای افزایش جریان نقدی، تجزیه و تحلیل تصویر بزرگ بعدی و ارزیابی نتایج مؤسسه خود استفاده کنید. شما می‌توانید تأثیرات مثبت بیشتری روی عملکرد مؤسسه‌ی خود بگذارید. پس از خواندن این کتاب، کارمندان و مدیران مؤسسه مالی ارتباط بین نتایج امور مالی و شغل خود را به خوبی درک می‌کنند.

آن‌ها به خوبی می‌دانند که چه کاری انجام دهند و چرا باید این کار را بکنند. بنابراین امیدواریم این کتاب هوش مالی شما را تقویت کند تا بتوانید به موفقیت‌های بیشتری چه از لحاظ شخصی و چه از لحاظ حرفه‌ای برسید و به مؤسسه‌ی خود در جهت ترقی بیشتر کمک کنید. بیش از هر چیز امیدواریم شما با انگیزه، علاقه و هیجان بیشتری مفاهیم امور مالی را درک کنید.


در بخشی از کتاب هوش مالی می‌خوانیم:

هر گاه کل سود یک شرکت را پس از کسر مالیات تقسیم بر تعداد سهام کنیم، سود یا درآمد هر سهم به دست می‌آید. سود هر سهم یکی از مواردی است که مورد توجه وال‌استریت می‌باشد. وال‌استریت سود سهام شرکت‌های زیادی را پیش‌بینی می‌کند و اگر این پیش‌بینی‌ها درست درنیاید؛ ارزش سهام آن شرکت کاهش می‌یابد.

توضیحاتی که در پاورقی‌های سود و زیان وجود دارد، ممکن است در دفعات بعد تغییراتی داشته باشد. به عنوان یک قاعده کلی هر تغییر مهمی در حسابداری باید در پاورقی ذکر شود. اما چه کسی باید تغییرات مهم را از تغییرات بی‌اهمیت تشخیص دهد؟ احتمالاً جواب شما به این سؤال حسابداران هستند. در واقع شناسایی 75 درصد درآمد می‌تواند تصویر درست‌تر و واقعی‌تری از بخش نرم‌افزاری شرکت به ما ارائه دهد. اما آیا تغییر در روش‌های حسابداری منجر به یک تجزیه و تحلیل مالی خوب می‌شود؟ یا بازتابی از پیش‌بینی درآمدها است؟ آیا ممکن است انحرافات مخفی در صورت حساب مالی وجود داشته باشد؟ به یاد داشته باشید که حسابداری هنر استفاده از داده‌های محدود است تا با استفاده از آن‌ها بتوان توضیحی تا حد امکان درست و دقیق در مورد عملکرد شرکت ارائه داد.

برآورد درآمد در صورت سود و زیان یکی از همین داده‌ها است. این مثال نشان می‌دهد که نقش انحرافات در برآوردها چیست. تنها سرمایه‌گذاران نیستند که باید حواسشان به انحرافات باشد؛ بلکه انحرافات عددی می‌تواند تأثیر مستقیم بر روی مدیریت شرکت داشته باشد. به عنوان مثال شما یک مدیر فروش هستید. شما و کارکنان‌تان هر ماه روی اعداد درآمد متمرکز می‌شوید، شما کارکنان خود را بر اساس این اعداد مدیریت می‌کنید.



۱۱. کتاب انتخاب سهام سودآور به روش کانسلیم: سیستمی موفق در روزهای خوب یا بد بازار نوشته‌ی ویلیام جی. اونیل:



کتاب انتخاب سهام سودآور به روش کانسلیم اثر ویلیام جی. اونیل، یک روش انتخاب شرکت مناسب برای سرمایه‌گذاری و به‌طور کلی سیستمی موفق در روزهای خوب یا بد بازار شناخته می‌شود.

ویلیام جی. اونیل یکی از بزرگ‌ترین کارآفرینان، کارگزارن بورس و نویسندگان موفق در همین زمینه است. ویلیام جی. اونیل در سال ۱۹۶۳ کارگزاری «اونیل و شرکا» را پایه‌ریزی کرد. همچنین در سال ۱۹۸۴ روزنامه Investor’s Business Daily را تاسیس نمود که حال حاضر نیز تمام اخبار اقتصادی مربوط به سهام شرکت‌ها را اطلاع‌رسانی می‌کند. از سوابق درخشان او در معامله‌گری می‌توان به ۲۰برابر کردن حسابش در طی دو سال اشاره کرد. کتاب انتخاب سهام سودآور به روش کانسلیم یکی از بهترین نوشته‌های او است که بر اساس تجربیاتش از سال‌ها کار کردن در بازار بورس و سهام نوشته شده است.

کانسلیم یک روش انتخاب شرکت مناسب برای سرمایه‌ گذاری در بازار سهام است. کانسلیم یک سیستم تحلیل و خرید سهام با محوریت تحلیل بنیادی است که البته پیچیدگی‌های آن را را ندارد. با استفاده از روش انتخاب سهام سودآور به روش کانسلیم، بر خلاف تحلیل بنیادی خیلی سریع می‌توانید یک شرکت را بررسی و ارزیابی کنید.

ویلیام جی. اونیل بررسی‌‌های زیادی بر روی سهام شرکت‌هایی که رشد زیادی داشتند انجام داد و توانست به پارامترهای مشترکی که همه آنها داشتند دست پیدا کند. او تصمیم گرفت این نتایج را تحت عنوان یک استراتژی و سیستم شناسایی سهام مناسب و سودآور ارائه کند و در اختیار سرمایه‌گذاران بورس قرار دهد. اونیل این روش را به اختصار کانسلیم (CANSLIM) نام‌گذاری کرد که در حال حاضر یکی از کاربردی ترین استراتژی‌‌ها برای سرمایه‌گذاری بلند مدت به شمار می‌رود


۱۲. تحلیل تکنیکال در بازار سرمایه – نوشته جان مورفی


تحلیل تکنیکال نمودار قیمت یک سهم را در اختیار ما قرار می‌دهد. یک تحلیل‌گر تکنیکال می‌کوشد تا با بررسی مسیر حرکت قیمت در گذشته، رفتار آینده‌ی آن را حدس بزند. این گروه از تحلیل‌گران اعتقاد دارند که همه چیز در قیمت لحاظ شده است و گذشته نمودار می‌تواند مسیر حرکت آینده را نشان دهد.

قبل از شروع مطالعه‌ی تکنیک‌ها و ابزارهای مرسوم مورداستفاده در تحلیل تکنیکال، لازم است ابتدا مشخص شود که تحلیل تکنیکال چیست. باید در ابتدا تفاوت‌های میان تحلیل تکنیکال و بنیادی را شناسایی و مشخص کنیم و در ادامه به انتقاد‌های وارده به این روش بپردازیم. اعتقاد نویسنده‌ی کتاب این است که درک روشن از تحلیل تکنیکال باید هم‌راستا با توانایی این روش باشد. شاید مهم‌تر از آن، فلسفه یا منطقی باشد که بر اساس آن ادعاها استوار است.

در این کتاب ابتدا بحث با این سؤال آغاز می‌شود که تحلیل تکنیکال چیست؟ تجزیه و تحلیل فنی عملکرد بازار، در درجه‌ی اول از طریق استفاده از نمودارها، به منظور پیش‌بینی روند قیمت‌های آینده است. اصلاح عملکرد بازار سه اصل اولیه برای تکنسین‌ها دارد: قیمت‌ها، حجم معاملات موجود و سود و بهره. اصلاح رفتار قیمت در بازار، بر روی نمودارها بسیار باریک و کوچک به نظر می‌رسد، چراکه تکنسین‌ها معمولاً حجم معاملات و بهره‌ی آزاد را اجزایی جداناپذیر در نظر می‌گیرند.

راستی! این کتاب‌ را هم می‌توانید به این فهرست اضافه کنید:


  • کتاب کوچک ارزش گذاری اثر پروفسور آسوات داموداران

آنچه در این کتاب خواهید آموخت: ابزارهای قدرتمند تجارت کسب و کار ارزش‌گذاری شود یا تنها ارزش‌گذاری سهام کافی است؟ تعیین ارزش نسبی ارزش نامشهود چگونه است؟



همچنین بخوانید: آموزش و بررسی سرمایه‌گذاری در بازارهای سرمایه (بورس، سپرده، ارز، مسکن، طلا)